﷽
🔘✨سـ💠ــلام
🕊✨روزتـــون
🔘✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز دوشنبه↶
✧ 8 مرداد 1403 ه.ش
❖ 23 محرم 1446 ه.ق
✧ 29 ژوئیه یا جولای 2024 میلادی
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🔘✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 》
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
💚السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي
💚حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً
💚ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
💚وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
#اربعین
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍃امروز براتون
🌼🍃آرامشی مـاندگـار
🌷🍃سـلامـتی پـایـدار
🌼🍃از خدای مهربان خواستارم
🌷🍃درود بر شما صبحتون بخیر
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبینی ضرر کردی...
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 علویترین حکومت تاریخ یعنی حکومت امیرالمومنین علیهالسلام پر از اختلاس بود.
⭕️ این کلیپ رو بفرستید برای کسانی که میگویند جمهوری اسلااااااااامی مگر نیست؟ پس چرا در آن اختلاس میشود؟!
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
🔹وقتی با تحریف قیمتها و جزئینگری، به پیکر سوخته و قطعهقطعه شدهی شهید رئیسی هم رحم نمیکنند
🔹️محمد مهاجری از سینه چاکان روحانی به عنوان یکی از سربازان لشکر تحریف دشمن، با ترکیبی از دروغ و اراجیف، به پیکر سوخته و قطعهقطعه شدهی شهید رئیسی هم رحم نمیکند و با تحریف قیمتها در ابتدا و انتهای دولت سیزدهم و بدون ذکر علت گرانیها، سیاهنمایی میکند.
🔹️آقای مهاجری! وقتی دولت شهید سر کار آمد (تحلیف در مرداد ۱۴۰۰) پراید ۱۴۴ میلیون تومان بود نه ۴۰ میلیون تومان!، مرغ حدود ۴۰هزار تومان بود نه ۲۰هزار تومان!، دلار حوالی ۲۶هزار تومان بود، نه ۲۴هزار تومان، قیمت گوشت را هم بین ۲۰ تا ۴۰ درصد ارزانتر گفتید!
🔹️امروز که دولت شهید تمام میشود، گردن، راسته، فیله و هیچ جای گوساله که هیچ حتی گوسفند نیز ۷۰۰ تومان نیست و قیمت مرغ را هم ۵ هزار تومان گرانتر گفتید. غرض از این "مو از ماست بیرون کشیدن" این بود که به عمق وقاحت این دست افراد پی ببریم که با آمیختهای از دروغ و درست سیاهنمایی میکنند.
🔹️آقای مهاجری! حالا که سه سال اول دولت شهید را که در شرایط فاجعهای کار را آغاز کرد و کسری ۴۸۰ همتی! بودجه را جبران کرد، ماهانه ۱۰ الی ۱۵ همت! بدهی اوراق فروخته شده از قبل را پرداخت، نرخ رشد نقدینگی بالای ۴۰٪ را به زیر ۲۵٪ و تورم ۴۵٪ را به زیر ۳۵٪ رساند و هیچ دلاری برای تخصیص به کالاهای اساسی و جلوگیری از گران شدن همین اقلامی که به درست و غلط ذکر کردید نداشت ومجبورش کرد با حذف ارز ۴۲۰۰ در اردیبهشت ۱۴۰۱ و قبول شوکهای تورمی به قول جناب عبدی (حامی روحانی) روی پوست موز برود.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
🟢 رئیسجمهور پزشکیان امروز یکشنبه ١۴٠٣/٠۵/٠٧ تنفیذ شد؛ برخی از شاخصها و قیمتها را یک گوشه یادداشت میکنیم
۱. دلار ۵۸۷۰۰ تومان
۲. حواله دلار ۴۴ هزار تومان
۳. سکه امامی ۴۱ میلیون و ۱۹۲ هزار تومان
۴. شاخص کل بورس دو میلیون و ۱۶۰ هزار واحد
۵.تورم سالانه ۳۵.۵ درصد
۶. کوییک اس ۴۱۶ میلیون
۷. میانگین مسکن تهران متری ۸۵ میلیون
۸. نان بربری ۳۰۰۰ تومان
۹. کسری بودجه مشخص نیست
۱۰. بنزین ۳۰۰۰ تومان
۱۱. قیمت نفت برنت ۸۱ دلار
۱۲. بلیط مترو ۴۲۶۴ تومان
۱۳. مرغ کیلویی ۸۰ هزار تومان
۱۴. حداقل حقوق پایه کارگر ۷ میلیون و ۱۶۶ هزار تومان
۱۵. بالاترین بسته بلندمدت اینترنت ۴ ماهه ۱۵ گیگ ۸۳ هزار تومان
۱۶. بلیط اتوبوس تهران-مشهد ۴۰۰ هزار تومان
۱۷. قطار ۵ ستاره تهران- مشهد ۹۹۵ هزار تومان
۱۸. شکر کیلویی ۴۵ هزار تومان
۱۹. روغن مایع ۹۰۰ میلیلیتر ۶۶ هزار تومان
۲۰. ۵۰۰ گرم چای خارجی ۲۵۰ هزار تومان
۲۱. پوشک ۱۲ عددی سایز ۴، ۵۹۴۰۰ هزار تومان
۲۲. دلستر یک لیتری ۳۰ هزار تومان
۲۳.آب معدنی یک و نیم لیتری ۸۰۰۰ تومان
۲۴. برنج ایرانی کیلویی ۱۰۰ هزار تومان
۲۵. بلیط پرواز تهران-رشت ۲ میلیون رتومان
۲۶. یارانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان
۲۷. هر کیلو گوشت قرمز ۶۵۰ هزار تومان
۲۸. جریمه عبور از چراغ قرمز ۴۰۰ هزار تومان
۲۹. فیلترشکن یک ماهه ۵۰ تا ۱۵۰ هزار تومان ( تلگرام، اینستاگرام، واتس آپ و.. همچنان فیلتر هستند)
۳۰.بلیط سینما ۸۰ هزار تومان
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
19.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅امر به معروف یک دختر کوچولوی فلسطینی به یک زن بی حجاب ایرانی
⚫وقتیکه داشت وصیت نامه اش را می نوشت🥺
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت پنـجـاه و هـفـتــم
"کارن"
وقتی زهرا نبود انگار هیچکس نبود.سردرد داشت،حالش خوب نبود،نیومد بیرون...
فکرم کلی مشغولش بود برای همین نفهمیدم جواب لیدا رو چی دادم.
از خونه دایی ک بیرون اومدم باز چشمم خورد به پنجره زهرا.
همه جا تاریک بود فقط یک ثانیه پرده تکون خورد.حس کردم نگاهم میکنه.
اروم گفتم:کاش میفهمیدم این حس احمقانه چیه که دارم بهت؟
سریع سوار ماشین شدم و تا خونه با سرعت روندم.
کسی بیدار نبود،منم با احتیاط رفتم تو اتاقم و خوابیدم.
اما قبلش یکپیام دادم به زهرا چون دلم آروم نمیگرفت.
"سلام زهراخوبی؟لیدا گفت سردرد داری و حالت خوب نیست امیدوارم بهتر بشی.مراقب خودت باش"
پیام رو فرستادم و خوابیدم.
این یک ماه مثل برق و باد گذشت و روز عروسیمون رسید.
اصلا ذوق و شوق نداشتم و فقط دلم میخواست زود بگذره.
چون به نظرم این مراسمهمش چرت بود.
تو این مدت عقدمون نه من شب پیش لیدا موندمنه اونپیش من.
نمیخواستموابستگی بیشتر بشه.
صبح رفتم دنبال لیدا و گذاشتمش ارایشگاه.خیلی خوشحال بود و ذوق داشت.
اما نمیدونم چرا تو دل من آشوب بود.
بعد از اینکه گذاشتمش رفتم ماشینی رو که خودم خریده بودم با وام شرکت،گذاشتم گل فروشی و خودمم رفتم خونه اول حمام کردم و بعد ناهار خوردم.
مامان و مادرجونم آرایشگاه بودن.
فقط خان سالار بود خونه.اومد پیشم و گفت:مبارکه پسرم خوشحالم داری سر و سامون میگیری.ببخش که بهت بدگذشت تو این مدت.من همه تلاشمو کردم که بهت خوش بگذره.
دست کشید به صورتش و گفت:اما انگار نشد.
دستشو گرفتم و گفتم:شما منو ببخشید که رفتار خوبی نداشتم.خودم میخواستم تو یک موقعیت خوب ازتون عذرخواهی کنم ولی نشد.شرمنده ام
خان سالار اومد جلو و پیشونیمو بوسید
_خوشبخت بشی باباجان.
یکم استراحت کردم و رفتم آرایشگاه و گفتم مدل موهامو خیلی خاص بزنه چون عروسیمه
خداییش هم عالی درست کرد موهامو.
کت شلوارمو خونه پوشیدم و ساعت۴رفتم دنبال لیدا.
بعدم رفتیم آتلیه و کلی عکس گرفتیم.
وقتی میخواستم دستشو بگیرم حس خوبی نداشتم اما از روی اجبار انجام دادم.
دیدنشم تو لباس عروس با آرایش اصلا برام جذاب نبود.چون قبلا با آرایش دیده بودمش و برام عادی شده بود.
فقط برای تظاهر لبخندی زدم و گفتم:خیلی خوشگل شدی.
رسیدیم تالار و برعکس خواسته من زنونه مردونه جدا کرده بودن.
میگفتن اینجا خارج نیست و این حرفا.
اما نمیدونستن من محتاج یک لحظه نگاه زهرام.کاش میتونستم ببینمش.
اون شبم با همه قر و فراش تموم شد و من زهرا رو ندیدم.
رفتیم خونه خودمون و زندگی متاهلی من از همون لحظه که پامو گذاشتم تو خونه آغاز شد.
خودمو برای خیلی از مشکلات آماده کرده بودم و میدونستم که باید چه رفتاری داشته باشم اما بازم دلشوره داشتم و این دست خودم نبود.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت پنـجـاه و هشتم
با دایی یکم از این در و اون در حرف زدیم تا لیدا رفت حاضر شد و اومد.
نگاهم به دایی بود اما حواسم به لیدا که به مامانش گفت:مامان،زهرا کارتون داره.
زن دایی ازم خداحافظی کرد و رفت تو خونه.
وای زهرا توروخدا بیا فقط ببینمت لعنتی.
این دل تنگم داره نصفه میشه از نبودنت.
انقدر خودتو ازم مخفی نکن من به دیدنتم راضیم.
اه کارن خجالت بکش اون خواهر زنته نه عشقت که اینطوری دربارش فکر میکنی.
خیلی زود دست لیدا رو گرفتم و رفتیم.
تو راه خیلی ساکت بود.
پرسیدم:خانممون چرا ساکته؟
_از دست زهرا ناراحتم.
آره همینه موضوعی که میخواستم بحث رو بکشونم بهش.
_چرا؟چیشده؟
_نمیدونم چه مرگشه هرموقع تو میای میره تو اتاقش مثل موش قایم میشه.هرچی بهش میگم زشته بیا بیرون میگه نه راحت ترم اینجوری حوصله چادر سر کردن ندارم.
خب بگو دختر حسابی تو که تنبلیت میشه چادرسرت کنی پس چرا میندازی رو سرت؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:حالا چرا ناراحتی؟
_عه آخه زشته عزیزمن.تو با خودت نمیگی این دختره چرا انقدر خودشو میگیره و نمیاد بیرون موقعی که من میام؟
راستش آره لیدا منم محتاج یک بار نگاهشم بخدا اما نمیتونم حرفی بزنم.
چون اولین کسی که متهم میشه خود منم.
_بیخیال عزیزمن.فکرشو نکن.
دیگه تا خونه حرفی نزدیم.شبم بدون شام خوابیدم.اینجوری راحت تر بودم.
تقریبا دوماه گذشت و من برای دیدن زهرا هی باید میرفتم دم دانشگاهشون تا یک ثانیه نگاهش کنم.چند بار دیگه هم با همون پسره دیدمش که بدتر اعصابم خورد شد و سر لیدای بیچاره خالی کردم.
یک بارم پسره با یک دختری دیگه اومد پیش زهرا و براش دسته گل آورد.
کاش میتونستم اون دسته گلو تو سرش خراب کنم عوضی.
هربار که عصبی میشدم از دست زهرا و پسره نکبت،سر لیدا یا کارمندای شرکت خالی میکردم اونام طفلیا صداشون درنمیومد مخصوصا لیدا.
منو خیلی دوست داشت وصبوری میکرد.
منم تاجایی که میتونستم بهش احترام میگذاشتم و خوب باهاش رفتار میکردم.یک روز که همه خونه مادرجون دعوت بودیم سر میز شام،لیدا یکهو حالش بدشد و دوید طرف دستشویی.
اون شب بازم زهرا نبود و درس رو بهونه کرده بود.
رفتم پیش لیدا،بقیه هم نگران شدن و اومدن.
_چرا اومدین چیزی نشده که خوبم.
مادرجون رفت جلو و آروم لپشو بوسید.
_قربون نوم و بچه خوشگلش بشم؟
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت پنجاه و نهم
_نوه چیه مادرجون؟
زندایی با ذوق گفت:مبارکه دخترم.
لیدا با عصبانیت گفت:چی میگین شماها؟من هنوز خودم بچه ام.اینا برای استرسه مگه نه کارن؟
دستمو به کمرش گرفتم و گفتم:آره عزیزم حالت خوبه؟
اروم سرشو تکون داد و به سینه ام تکیه داد.
بقیه ازمون دور شدن.
روی موهاشو بوسیدم و گفتم:چیزی نیست نگران نشو فردا میریم دکتر.
کمی که حالش بهتر شد بردمش بیرون پیش بقیه.
یکم که نشستیم لیدا گفت خسته ام منم بااجازه جمع بلندشدم و حاضر شدم تابریم خونه.
تو ماشین هیچحرفی بینمون زده نشد.فقط سکوت بود و سکوت.
خیلی سردرد داشتم و فکرای تو سرم بهمم ریخته بود.
دلم میخواست زودتر برسیم خونه تابخوابم.
ندیدن زهرا،فکر بچه دار شدنم،کارای شرکت...همه و همه دست به یکی کرده بودن عذابم بدن.
تا رسیدیم خونه لیدا سریع رفت تو اتاق و خوابید منم یکم تلوزیون دیدم و بعد رفتم خوابیدم.
اما چه خوابی!؟
همون خوابی که چند وقت پیش دیده بودم رو دیدم.
همون خانم بچه به بغل و مرد اسب سوار.نمیدونستم کی بودن.صورتشون پر نور بود و هیچی مشخص نبود.
از خواب که بیدارشدم صدای اذان مسجد محله میومد.دلم خیلی گرفت.لیدا اروم خوابیده بود اما من...
دیگه خواب به چشمام نیومد تا ساعت کارم.
بدون صبحانه مثل هرروز از خونه زدم بیرون و خودمو رسوندم به شرکت.
تا ظهر درگیر کار بودم اونقدری که فراموش کردم باید لیدا رو ببرم دکتر.
خودش آخر وقت کاریم زنگ زد و گفت:کارن قرار بود بریم دکتر.من از صبح حالت تهوع دارم.
انگار آب سردی رو تنم ریختن.وای خدا خودت رحم کن،لطفا اون چیزی نباشه که فکرش ازدیشب داره آزارم میده.
_باشه میام عصر بریم.
ظهر زودتر کارمو تموم کردم و رفتم خونه،لیدا رو برداشتم رفتیم دکتر.
بعد از گرفتن آزمایش و مشخص شده جوابش داشت سرم گیج میرفت تو آزمایشگاه.
من؟بچه؟اونم درست چند ماه بعد ازدواج؟
لیدا هم دست کمی از من نداشت جفتمون دمق بودیم.
من از لیدا توانایی ندیدم که بتونه بچه داری کنه.یعنی میتونه بچمو بزرگ کنه و درست تربیتش کنه؟یعنی من میتونمپدرخوبی باشم براش؟
این سوالا تا شب تو سرم چرخ میزد.
به لیدا گفتم فعلا به کسی چیزی نگه تا موقعیتش پیش بیاد و جفتمون بتونیم بااین قضیه کنار بیایم.
لیدا همش حواسش به رفت و اومدا و خورد و خوراکش بود که زیاد یا کم نشه.
میگفت نمیخوام هیکلم بهم بریزه.
هوف اون به فکر چیه من به فکر چیم؟!
من احمق به فکر این بودم که حالا که مطمئنم یک حسی به زهرا دارم با این زندگی و بچه ای که قراره بیاد باید چیکارکنم؟
چجوری بچه ای رو بزرگ کنم که به مادرش جز احساس مسئولیت چیزی ندارم؟
چجوری تو روی بچه ام نگاه کنم و بگم زهرا خالته؟
ندیدن زهرا و دلتنگیشم تیشه میزد به ریشه این رابطه.
خیلی حالم داغون بود و حلال مشکلاتمو هم نمیدونستم.
کاش میشد زمان برگرده عقب و من عجولانه تصمیم به ازدواج نگیرم.
میدونستم زهرا با اون پسره دوسته و به من فکرم نمیکنه اما چه کنم که این دلم حرف حساب حالیش نیست؟
هرچند دوستی زهرا با یک پسر هم خارج از تصورات من نسبت به اون بود.نمیتونست دوستی درکار باشه.شاید یک عشق پنهانه..شایدم نامزد..
اه چی میگی کارن؟اگه نامزد بودن تو خبر داشتی.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت شـصـتم
"زهرا"
_سلام صبح بخیر.
مامان با خوشحالی بوسم کرد و گفت:سلام به روی نشسته ات خانم.خوبی؟
از محبت و شادی بیش از حد مامان کپ کردم.نمیدونم چیشده که اول صبحی اینهمه خوشحاله.دلش خوشه ها.
_ممنون.
رفتم سمت دستشویی و دست و صورتمو شستم.
تو آینه به خودم نگاه کردم و گفتم:آی زهرا خانم ببین گریه های شبونه ات چه بلایی سر چشمات آورده.خدا میبخشت یعنی که به شوهر خواهرت چشم داری؟یعنی خدا از این گناهم گذشت میکنه یا مجازاتم میکنه؟
بازم اشک به چشمام هجوم آورد اما مشت آبی به صورتم زدم تا التهابم کم بشه.
زهرا قوی باش تو هیچوقت به این عشق نافرجامت نمیرسی.
کارن و لیدا باهم خوشبختن،خوشبختیشون رو خراب نکن.
با حوله صورتمو خشک کردم و رفتم بیرون.
هوا داشت سرد میشد و من اصلا دوست نداشتم این هوای دلگیر وگرفته زمستون رومامان صبحانه مفصلی آماده کرده بود و عطا هم مشغول خوردن صبحانه بود.
دستاموزدم زیر بغلم و نشستم سر میز.
_مامان خبریه؟چیشده اینهمه سفره چیدین و خوشحالین؟
مامان اومد کنارم و همونطور که برام لقمه میگرفت گفت:آره خبریه.
_خب بگین منم بفهمم.حق خوشحالی ندارم؟
با ذوق گفت:داری خاله میشی دخترم.وای خدایا باورم نمیشه.
حرف مامان آب سردی بود که انگار روی سرم ریختن.
بچه لیدا و کارن..نفسم حبس شد تو سینه ام و خشکم زد به میز.
مامان داشت حرف میزد اونم باشوق و ذوق اما من هیچی نمیفهمیدم.
فقط یک سوال مدام تو ذهنم چرخ میزد.
من چجوری به بچه خواهرم بگم عاشق باباشم؟
با بهت از سر میز بلندشدم و رفتم سمت اتاقم.نمیخواستم به این فکر کنم که مامانم چه فکری میکنه وقتی این حالمو میبینه چون تو فکرم دیگه جایی برای این موضوع نبود.
بیشتر از یک ماه بود که کارن فکرمو مشغول خودش کرده بود.
خودمو نشونش نمیدادم و ازش دوری میکردم به هوای اینکه بهتر میشه و فراموشش میکنم اما بدترشد که بهتر نشه.
روز به روز پررنگ تر میشد جلو چشمام و منم نمیفهمیدم چطوری اینهمه شیفته یک پسر خارجی کافر بی دین شدم؟
من..زهرا..دختر مومن و نمازخون فامیل..به اصطلاح بقیه امل..عاشق مردی شدم که از دین و ایمان هیچی سرش نمیشه و تو زندگیش هزار تا کثافت کاری کرده و حالا شده شوهرخواهرمن.
اون روز خودمو تو اتاق حبس کردم و بازم به درگاه خدا التماس کردم که این حس لعنتیو از سرم بیرون کنه.
ازش خواستم خودش مراقب زندگی خواهرم باشه و بچه قشنگش سالم به دنیا بیاد.
دعاکردم هیچوقت ناامیدم نکنه و دست رد به سینه ام نزنه.
واقعا نمیدونستم چیکارکنم!نمیتونستم به کسی اعتماد کنم و حرف دلمو باهاش بزنم برای همین دردودلامو پای سجاده هرشب به خدا میگفتم.
زهرایی که تاحالا هیچ پسری براش جذابیت نداشت حالا یک پسر بی بندوبار بدجور دلشو برده بود.
نه بخاطر خوشگلیش،نه بخاطر خوشتیپیش،بلکه بخاطر رفتار سنگین و قلب مغرورش.
کارن فرداشب مهمونی گرفته بود بخاطر باردار بودن لیدا.
میدونستم دعوتیم اما بازم تصمیم گرفتم نرم.هرچند لیدا ناراحت میشد اما رفتن من مصادف میشد با دلتنگی زیاد و تازه شدن عشق نهفته ام.
خودمو با مجله و کتاب سرگرم میکردم تا کمتر بهش فکر کنم.
صبح که کلاس داشتم کارن به گوشیم زنگ زد.
اول خواستم جواب ندم اما بی احترامی دونستم این کارمو.
پس جواب دادم اما خیلی سرد و سنگین حرف زدم.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
💥فرانسه میخواست حجاب رو تو المپیک ممنوع کنه اما چی شد 😂😂😂😂
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
بیاید فرض کنید که المپیک ۲۰۲۴ تو ایران برگزار شده و توی مراسم چنین اتفاقاتی افتاده:
۱- پرچم المپیک رو برعکس به اهتزاز درآوردن
۲- به رئیس فیفا و بقیه افراد یه دونه نایلون جا نونی دادن بکشن روی سرشون که بارون خیسشون نکنه!
۳- وسط المپیک برق کل پایتخت بطور کامل قطع شده
۴- مشخص شده تختخواب ورزشکارا از جنس کارتن مقواعه!!
۵- سرقتهای بیش از حد رخ داده
۶- به سیستم حمل و نقل حمله شده
۷- منع ترددهای بیشماری رو اعمال کردن که باعث سردرگمی مردم شده
۸- کیفیت غذاها فاجعهست و صدای همه دراومده
۹- رودی که قراره توش افتتاحیه برگزار بشه به حدی کود انسانی توش هست که رنگ و بوش تغییر کرده!!!
۱۰- از ملیپوش آرژانتینی ۱ میلیون دلار دزدیدن!!
اینا رو تو ایران تصور کردید؟!
حالا باید بدونید تک تک این اتفاقات تو فرانسه رخ داده!
اتفاقاتی که اگه تو ایران بود، وحوش برانداز و اصلاحطلب با هر کدومش ماهها خود تحقیری میکردن و به ایران فحش میدادن!
✍ آدم
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥باباش تا آخر عمر قبولش نکرد😅😅😅😅
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدراست دیگر....❤️
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥روایت یک آقازاده از تواناییهایش!
💥پسر محمدرضا عارف: تواناییهایم به دلیل ژن و خون خوب پدر و مادرم بود!
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
برای اولین بار در المپیک پاریس۲۰۲۴
زینب نوروزی ورزشکار قایقرانی رویینگ ایران
درحمایت از مردم مظلوم فلسطین
با پرچم همبستگی ایران و فلسطین
ظاهر شد
درود به شرفت دختر💚
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
🔴 گمرک هم رابطه کوکا در ایران با کمپانی جهانی کوکاکولا را تایید کرد *
🔹طبق بخشنامهای، صادرات انواع نوشابه های تولیدی شرکت خوشگوار که شامل انواع برند های کوکاکولا، کوکاکولا زیرو، فانتا، اسپرایت و کانادا ممنوع شده است.
🔹دلیل این ممنوعیت قرارداد رسمی خوشگوار با کمپانی کوکاکولا ذکر شده است.
⚠️قابل توجه عزیزانی که فکر میکنن این نوشابهها تولید داخل هست.
حداقل کاری که به خصوص از بچههای مذهبی انتظار میره تحریم محصولات شرکتهای حامی اسرائیله. کوکاکولا و پپسی و ... پودر جنین سقط شده دارند...
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خرما رو از نخلهای بینالحرمین با یه احترام خاصی میچینن و میارن تبرکی به زائرا تعارف میکنن
اینجا خود خود بهشته💔
🗣 Tanaz Arjmand
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
💥محمدرضا عارف چندساله است و در کدام کشور درس خوانده است؟ /بازگشت معاون خاتمی به پاستور
💥مسعود پزشکیان رئیس دولت چهاردهم در اولین حکم خود بعد از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری توسط رهبر انقلاب، محمدرضا عارف به عنوان معاون اول خود انتخاب کرد.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
💥اورشلیم پست: حتی سوسک ها هم از سلاح جدید حزب الله جان سالم به در نمی برند
💥به گزارش خبرگزاری کویتی الجریده؛ حزب الله موشک هایی دارد که می تواند سیستم های پیشرفته ارتباطی رژیم صهیونیستی را از کار بیاندازد و رادارها را از کار بیاندازد!
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥۱۲ معیار برای کابینه متدین، انقلابی، کارآمد
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃 ملڪا ذڪر تو گویم
🌼🍃ڪه تو پاڪے و خدایے
🌼🍃 نروم جز بہ همان ره
🌼🍃ڪہتوام راهنمایے
🌼🍃الهےآغاز میڪنیم
🌼🍃روزمان را با نام زیبایتــــ
🌼🍃بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🌼🍃الـــهــی بــه امــیــد تـــو...
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic