eitaa logo
جیم
139 دنبال‌کننده
156 عکس
184 ویدیو
1 فایل
نقطه‌ی‌جیم
مشاهده در ایتا
دانلود
جیم
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت او خدو انداخت در روی علی افتخار هر نبی و هر ولی آن خدو زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجده‌گاه در زمان انداخت شمشیر آن علی کرد او اندر غزااش کاهلی گشت حیران آن مبارز زین عمل وز نمودن عفو و رحمت بی‌محل گفت بر من تیغ تیز افراشتی از چه افکندی مرا بگذاشتی آن چه دیدی بهتر از پیکار من تا شدی تو سست در اشکار من آن چه دیدی که چنین خشمت نشست تا چنان برقی نمود و باز جست آن چه دیدی که مرا زان عکس دید در دل و جان شعله‌ای آمد پدید آن چه دیدی برتر از کون و مکان که به از جان بود و بخشیدیم جان در شجاعت شیر ربانیستی در مروت خود که داند کیستی در مروت ابر موسیی به تیه کآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه ابرها گندم دهد کان را بجهد پخته و شیرین کند مردم چو شهد ابر موسی پر رحمت بر گشاد پخته و شیرین بی زحمت بداد از برای پخته‌خواران کرم رحمتش افراخت در عالم علم تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا کم نشد یک روز زان اهل رجا تا هم ایشان از خسیسی خاستند گندنا و تره و خس خواستند امت احمد که هستید از کرام تا قیامت هست باقی آن طعام چون ابیت عند ربی فاش شد یطعم و یسقی کنایت ز آش شد هیچ بی‌تاویل این را در پذیر تا در آید در گلو چون شهد و شیر زانک تاویلست وا داد عطا چونک بیند آن حقیقت را خطا آن خطا دیدن ز ضعف عقل اوست عقل کل مغزست و عقل جزو پوست خویش را تاویل کن نه اخبار را مغز را بد گوی نه گلزار را ای علی که جمله عقل و دیده‌ای شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد بازگو دانم که این اسرار هوست زانک بی شمشیر کشتن کار اوست صانع بی آلت و بی جارحه واهب این هدیه‌های رابحه صد هزاران می چشاند هوش را که خبر نبود دو چشم و گوش را باز گو ای باز عرش خوش‌شکار تا چه دیدی این زمان از کردگار چشم تو ادراک غیب آموخته چشمهای حاضران بر دوخته آن یکی ماهی همی‌بیند عیان وان یکی تاریک می‌بیند جهان وان یکی سه ماه می‌بیند بهم این سه کس بنشسته یک موضع نعم چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز در تو آویزان و از من در گریز سحر عین است این عجب لطف خفیست بر تو نقش گرگ و بر من یوسفیست عالم ار هجده هزارست و فزون هر نظر را نیست این هجده زبون راز بگشا ای علی مرتضی ای پس سؤ القضا حسن القضا یا تو واگو آنچ عقلت یافتست یا بگویم آنچ برمن تافتست از تو بر من تافت چون داری نهان می‌فشانی نور چون مه بی زبان لیک اگر در گفت آید قرص ماه شب روان را زودتر آرد به راه از غلط ایمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب شود بر بانگ غول ماه بی گفتن چو باشد رهنما چون بگوید شد ضیا اندر ضیا چون تو بابی آن مدینهٔ علم را چون شعاعی آفتاب حلم را باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر لباب باز باش ای باب رحمت تا ابد بارگاه ما له کفوا احد هر هوا و ذره‌ای خود منظریست نا گشاده کی گود کانجا دریست تا بنگشاید دری را دیدبان در درون هرگز نجنبد این گمان چون گشاده شد دری حیران شود مرغ اومید و طمع پران شود غافلی ناگه به ویران گنج یافت سوی هر ویران از آن پس می‌شتافت تا ز درویشی نیابی تو گهر کی گهر جویی ز درویشی دگر سالها گر ظن دود با پای خویش نگذرد ز اشکاف بینیهای خویش تا ببینی نایدت از غیب بو غیر بینی هیچ می‌بینی بگو
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ نماینده ایرلندی پارلمان اروپا: 📍 پس از یک هفته وحشت و هراس در غزه، اتحادیه اروپا همچنان اندر خم یک کوچه است و پرچم های اسرائیل را برافراشته و به جنایات جنگی کمک می کند، اتحادیه اروپا هرگز نمی تواند این لکه ننگ را از دامن خود پاک کند... ☑️ @Kavoshplus
جیم
✅ نماینده ایرلندی پارلمان اروپا: 📍 پس از یک هفته وحشت و هراس در غزه، اتحادیه اروپا همچنان اندر خم ی
جنگ غزه دیده‌ایم که جنگ با سردی زمانه است با رکود پیش از این هم نه من دیگران، گذشتگان خوب گفته‌اند جنگ سرد جنگ سوز جنگ غربت است غزه تا زبانِ بسته‌ای که از ترس بسته است وا شود جنگ می‌کند. بمب‌ها پیش از این چند صد سال قبل روی سقف خانمان ریخته است بمب کوه یخ بمب چشم‌های سرد و سخت بی‌نصیب بمب‌های دریغ دست‌ها پنهان توی جیب‌ها بمب دست‌سوز راستی بمب‌های یخ از کجا آمدند از قطب جنوب یا شمال؟ بمب ها را آنچنان که یادم است یا آنچنان که گفته‌اند کس ندیده است فقط چندبار دیده‌ام که مادرم جهاز خویش را شکست پدر داد زد بر سرش مادرم در میانه‌ی شکستن جهاز ناگهان درنگ کرد ناگهان نفس کشید باز هم عمیق‌تر مادرم پر کشید و بر زیر گریه زد گوئیا قفس شکست دوباره آشنا شدند او و بابای من مثل دو پرنده‌ی جوان در بهار قدرت شگفت یک نگاه را قدرت سکوت را دوباره آشنا شدند کنار هم بی‌جهیزیه‌ای کنار هم بی قرار و وعده‌ای فقط کنار هم مدتی گذشت و باز کوه یخ کوه قهر کوه غربت و دریغ دست‌ها و حرف‌ها کوه یخ بزرگ شد و هیچ‌گاه کسی ندید یا کسی نخواست یا که باورش نشد که می‌شود شکست سوز و سردی زمانه را با امید و انتظار استقامت و جهاد جنگ غزه جنگ با سردی است آتشی اگر بپاست داروی درد ماست آتش آمده است تا بشکند سردی زمانه را ارتش سردی و نخوت و ..... را
4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاییز بی‌رحم این آخرین برگ امیدم را از شاخه‌‌‌ی لرزان دستان نحیفم بازهرخندی بر زمین انداخت باور کنم که سهم من برجای آغوشت یک تار مو یک بوسه و یک شانه‌ی تنهاست برخیز ای زیبا برادر مانند خورشید روشن‌کن این مِه‌گون فضای ساکت و تاریک و سردم را
انفجار ! انفجار ! انفجاری از تبار فجر فاجر از تمام بر و بحر هر چه دارد و ندارد از زمین سفت و سخت می پراند و سیاه می کند آسمان مردمان غزه را در تمام طول روز چند لحظه می توان از میان سیل دود ها در شکاف تیر ها و بمب ها تار و تیره روزنی گشود ... بوی خون بوی بنگ بوی ناخوش تفنگ کور کرده اشتیاق غزه را لیک در میان جنگ و ننگ یک جوان غزه ای با کمان پر ز سنگ حمله می برد به سوی جنگ می شکافد و عبور می کند عطر یاس پر کشیدن شهید تشنه کام ناگهان شکوه یک زمان ناگهان تمام نیست بوی خون نیست بوی بنگ جای خالی تفنگ یا سرنگ .... بی امان صدای انفجار نعره و فغان تیر بار درد و رنج بغض و آه و رعد و برق گم شده صدای گریه ها در میان نعره های قبضه ها پس کجایی ای پاره تنم ای ستارگان پهنه شبم نقض غصه و غمم بشنوید این صدا ندایی از آسمان درد هاست سرفه می کند اگر از تبار ابر هاست بشنوید ناله می زند : بشکنید پاره های جان ما بسپرید خوشه خوشه بمب های خوشه ای بر تمام باغ های تاک ما هر چه بشکنید پاره های جان ما محکمند انفجار فجر ماست آشکار می کنید لاله زار های پشت غزه را بنگرید این صدای غزه است انفجار فجر ماست علی طهماسبی ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
محمود کریمیfana-f-llah-shod-ghaseme-soleyamni.mp3
زمان: حجم: 4.2M
عراق و شام از او ایمن نشد تسلیم اهریمن پیام نور بر اهل وفا دارد سلیمانی برادر برادر برادر استقامت شیوه‌ی مردان حق باشد که ثابت کرد شور کربلا دارد سلیمانی
33.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️حالا قلم به واژه‌ی مادر کشیده‌ای ◾️تقدیم به همه‌ی شهدای مقاومت
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹کودکان غزه اکنون نامشان را روی بدن خود می‌نویسند تا در صورت کشته‌شدن توسط نامشان شناخته شوند.
جیم
🔹کودکان غزه اکنون نامشان را روی بدن خود می‌نویسند تا در صورت کشته‌شدن توسط نامشان شناخته شوند.
این خبری است که از اتفاق خواندمش. کودکان غزه برای شناخته شدن نام خود را روی بدن ... چیزی که توجه مرا جلب کرد آنچه که ما مظلومیت این بچه‌ها می‌نامیمش نبود. یاد دست حاج قاسم افتادم. چرا این بچه‌ها فکر می‌کنند تنها عضوی که از آن‌ها می‌ماند دست آنهاست؟ دست چرا می‌ماند؟ و نشان شناختن آدم‌ها می‌شود؟ و مثل اثر انگشت منحصر بفرد می‌شود ؟ دست آدم‌های امروز از کار افتاده است. دست، پرنده‌ی فکر ما یا بقول شاعران مرغ دل است که ناگاه بسوی کسی پر می‌کشد و خبر از درون‌مان می‌دهد. این بچه‌ها (وقتی که بچه‌های ما خیره به صفحه‌های بازی‌اند) در انس با مرگ و یا باصطلاح جانبازی دست دراز کرده‌اند بسوی مرگ و دست خود را که منحصر به آنهاست جا می‌گذارند. اینها دست دارند و ما بی‌دستیم. ماها دست نداریم و هر چه در چنته ماست می‌دانیم که از خالی بودن دستمان است که سفت چسبیده‌ایم. و اینکه عاجزیم از (دست دادن) به کسی و یا از (از دست دادن) کسی این است که دست نداریم. ما اهل بازی نیستیم و فوتبال هم که بازی می‌کنیم از بس که می‌ترسیم هیچ‌گاه خوب بازی نمی‌کنیم. وقتی بچه‌هایمان باشوق دست در خاک می‌کنند تا کاردستی بسازند نگرانیم که به باکتری و یا ویروس مبتلا شوند و مانعشان می‌شویم و اینگونه بدون اینکه شوق و شوری برایشان بماند بدحال‌تر و دردناک‌تر از همه مبتلایان به بیماری‌ها عمر را تمام می‌کنند. و مگر مبتلایان امروز فرزندان ما نیستند که نوبت های جدید را به چند ماه عقب انداخته‌اند؟ آدمی با دست داشتن است که امانت را می‌گیرد و آن‌را حفظ می‌کند و به‌نشان از آن بروی پاها می‌ایستد و با دست کار می‌کند. و آن‌ها که بر روی زمین دراز افتاده‌اند مرده‌اند و دست ندارند.
دختر فکر بکر من، غنچه لب چو وا کند   از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند  طوطی طبع شوخ من گر که شکر شکن شود  کام زمانه را پر از شکر جانفزا کند  بلبل نطق من ز یک نغمه عاشقانه ای  گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند  خامه مشکسای من گر بنگارد این رقم  صفحه روزگار را مملکت ختا  کند  مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی  دائره وجود را جنّت دلگشا کند  شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد  شاهد معنی من ار جلوه دلربا کند  وهم به اوجِ قدسِ ناموس اله کی رسد؟  فهمِ که نعتِ بانوی خلوت کبریا کند؟  ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد   تا که ثنای حضرت سیده نسا کند  فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه   چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند  صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل وهم چگونه وصف آیینه حق نما کند  مطلع نور ایزدی مبدأ فیض سرمدی   جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند  بسمله  صحیفه فضل و کمال معرفت   بلکه گهی تجلّی از نقطه تحت «با» کند  دائره شهود را نقطه مُلتَقی بود بلکه سزد که دعوی لو کشِفَ الغطا  کند  حامل سرّ مستمر حافظ غیب مستتر   دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند  عین معارف و حکم بحر مکارم و کرم گاه سخا محیط را قطره بی بها کند  لیله قدر اولیا، نور نهار اصفیا صبح جمال او طلوع از افق عُلا  کند  بَضعه سید بشر امّ ائمه غُرَر   کیست جز او که همسری با شه لافتی کند؟  وحی نبوّتش نسب، جود و فتوّتش حسب  قصّه ای از مروّتش سوره «هل اتی» کند  دامن کبریای او دسترس خیال نی   پایه قدر او بسی پایه به زیر پا کند  لوح قدر به دست او کلک قضا به شست او   تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند  در جبروت، حکمران، در ملکوت، قهرمان   در نشئات کن فکان حکم به ما تشا کند  عصمت او حجاب او عفت او نقاب او،   سرّ قدم حدیث از آن ستر و از آن حیا کند  نفخه قدس بوی او جذبه انس خوی او منطق او خبر ز «لا ینطق عن هوی» کند  قبله خلق، روی او، کعبه عشق کوی او   چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند  بهر کنیزیش بود زهره کمینه مشتری چشمه خور شود اگر چشم سوی سُها کند  مفتقرا  متاب رو از در او بهیچ سو   زانکه مس وجود را فضّه او طلا کند شاعر: آیت‌الله غروی اصفهانی