🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #سردار_دلها | #اندیشه_سردار
🔳ح) مسئوليت اين خون ها با من است
◻️يك وقتي پس از عمليات طريق القدس بخشي از فرماندهان بهدليل تعداد زياد شهدا دچار ترديد شدند؛ آقامحسن فرماندهان را جمع كرد و خدمت امام برد و امام در آنجا فرمودند كه مسئوليت اين خون ها با من است، ولي شما خوشحال باشيد كه نام شما بر لوح محفوظ نگاشته شده است. البته بايد اضافه كرد كه مگر مي شود نام شهدا بر لوح محفوظ نوشته شود ولي نام مادران و خانواده هاي شهدا بر اين لوح نوشته نشود؟ (سخنان حاجقاسم در يادواره 1100شهيد شهرستان ملاير)
🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🏷 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سبحانالله
(جمیل صبر تو بوده ست) گفت
[ پنهانی ]
به زمزمه در گوشم
پیر کنعانی
گفت پیغامبر علی را کای علی
شیر حقی پهلوان پردلی
لیک بر شیری مکن هم اعتمید
اندر آ در سایهٔ نخل امید
اندر آ در سایهٔ آن عاقلی
کش نداند برد از ره ناقلی
ظل او اندر زمین چون کوه قاف
روح او سیمرغ بس عالیطواف
گر بگویم تا قیامت نعت او
هیچ آن را مقطع و غایت مجو
در بشر روپوش کردست آفتاب
فهم کن والله اعلم بالصواب
یا علی از جملهٔ طاعات راه
بر گزین تو سایهٔ خاص اله
هر کسی در طاعتی بگریختند
خویشتن را مَخلصی انگیختند
تو برو در سایهٔ عاقل گریز
تا رهی زان دشمن پنهانستیز
از همه طاعات اینت بهترست
سبق یابی بر هر آن سابق که هست
چون گرفتت پیر هین تسلیم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی نفاق
تا نگوید خضر رو هذا فراق
گرچه کشتی بشکند تو دم مزن
گرچه طفلی را کشد تو مو مکن
دست او را حق چو دست خویش خواند
تا ید الله فوق ایدیهم براند
دست حق میراندش زندهش کند
زنده چه بود جان پایندهش کند
هرکه تنها نادرا این ره برید
هم به عون همت پیران رسید
دست پیر از غایبان کوتاه نیست
دست او جز قبضه الله نیست
غایبان را چون چنین خلعت دهند
حاضران از غایبان لا شک بهاند
غایبان را چون نواله میدهند
پیش مهمان تا چه نعمتها نهند
کو کسی کو پیش شه بندد کمر
تا کسی کو هست بیرون سوی در
چون گزیدی پیر نازکدل مباش
سست و ریزیده چو آب و گل مباش
ور بهر زخمی تو پر کینه شوی
پس کجا بیصیقل آیینه شوی
جیم
به همهچیز میتوان شک کرد
شک سراغ همهچیز میآید
سراغ وضویی که نمیدانید گرفتهاید یا نه
سراغ اینکه پدرتان یا نزدیکترینتان هنوز میخواهدتان یا نه
سراغ متنی که نوشتهاید
هرباره میخواهید پاکش کنید
سراغِ .....
سراغ خودتان
چرا که صرف بودن مهم نیست
بلکه فکر میکنید بودن برای غایتی چیزی است
و هیچگاه نمیدانید
راستش جدا از اینکه چیزها به غایتشان رسیدهاند یا نه
به خود غایتها هم شک میکنید
از همه بدتر
به تکیهگاههایی که کمک میکنند بایستید
به یاعلی و یارسولالله
به یاالله
موقع پا شدن و برداشتن و بر دوش گرفتن و کشیدن
به هرچیزی که قرار است وقتی مثل جنازه توی رختخواب افتاده اید از جا بلندتان کند
مثل فشنگ از جا بپرید
نمیپرید
خستگی و بیجانی دستتان را رو میکند
ولی نمیدانم چرا یافاطمه و یاد فاطمه از دست اوهام ما میپرد
نمیدانم چرا نمیشود جلو نامش پا دراز کرد و برای همیشه پادراز افتاد
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگويند: وقتي كه نمروديان بيابان وسيعي را پر از هيزم كرده و آن را به آتش مبدل ساختند تا حضرت ابراهيم(ع) را درون آن افكنند، آتش آنقدر زياد بود كه پرندگان تا چهار فرسخ نميتوانستند در فضا پرواز كنند. در اين ميان زنبوري دهانش را پر از آب كرد و بر آتش ريخت. جبرييل از او پرسيد: «اين مقدار آب چه سودي دارد؟» او در پاسخ گفت: «خداوند هر كسي را به اندازه قدرتش، تكليف ميكند».
خداوند عمل زنبور را قبول كرد و او را يعسوب (امير) زنبورها قرار داد. يعسوب داراي اين دو ويژگي است: 1. جثه بزرگ دارد 2. نيش ندارد و زنبوران تحت فرمان او با نظم خاصي زندگي ميكنند.
جیم
همزبانی خویشی و پیوندی اَست مرد با نامحرمان چون بندی اَست ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چو
945.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قالها سيد المقاومة يوما مخاطبا اخاه السيد عبدالملك
هل لديكم خبز يا سيدنا لتتقاسموه مع الشعب الفلسطيني وأنتم محاصرون؟؟
بخطاب الأمس للسيد عبدالملك أجابه فقال:
قد لا نملك خبزا لنتقاسمه وقد جوعوا أطفالنا..
ولكن لدينا كرامة تزن وزن العرب كلهم..
لدينا نخوة تأبى الضيم
لدينا عزمآ أن نقاتل العالم كله لو وقف في وجه قضيتنا المحقه
ولدينا شعبآ جبارآ يأبى الذل والخنوع
لدينا ثقة بالله بأننا اذا وقفنا لن يركنا حلفهم
قابل ترجمه نیست.... باید با جان دل گوش کنید.
@syriankhabar
جیم
قالها سيد المقاومة يوما مخاطبا اخاه السيد عبدالملك هل لديكم خبز يا سيدنا لتتقاسموه مع الشعب الفلس
سید مقاومت (سیدحسن) روزی در حالیکه برادرش سید عبدالملک الحوثی را خطاب قرار میداد گفت:
آیا نزد شما نانی هست که آنرا با مردم فلسطینی تقسیم کنید در حالیکه محاصرهاید؟
سید عبدالملک هم پاسخ داد که:
نان نداریم وقتی کودکانمان گرسنه ماندهاند
لکن ما را کرامتی است که بر همهی عرب ها روی هم سنگینی میکند
ما را ناز و عشوهای است که زورگویی را پس میزند
ما را عزمی است که وا میداردمان با همهی عالم بجنگیم اگر سر راه حق ما بایستند
ما را مردمانی محکم است که خاری و خفت را پس میزنند
ما را پشت و تکیه به خداست که هرگاه ایستادیم پشتمان خالی نمیشود
جیم
قالها سيد المقاومة يوما مخاطبا اخاه السيد عبدالملك هل لديكم خبز يا سيدنا لتتقاسموه مع الشعب الفلس
🔻پرسش قابل تأمل سید حسن نصرالله و پاسخ عمیق سید عبدالملک بدرالدین
🔷 قالها سيد المقاومة يوما مخاطبا اخاه السيد عبدالملك. هل لديكم خبز يا سيدنا لتتقاسموه مع الشعب الفلسطيني وأنتم محاصرون؟؟
🔶 زمانی که سید مقاومت (سیدحسن) از برادرش سید عبدالملک الحوثی پرسید :
آیا نزد شما نانی باقی مانده که با مردم فلسطین تقسیم کنید در حالیکه خودتان در محاصرهاید؟
🔷بخطاب الأمس للسيد عبدالملك أجابه فقال:
🔶 سید عبدالملک هم پاسخ داد:
قد لا نملك خبزا لنتقاسمه وقد جوعوا أطفالنا..
ولكن لدينا كرامة تزن وزن العرب كلهم..
لدينا نخوة تأبى الضيم
لدينا عزمآ أن نقاتل العالم كله لو وقف في وجه قضيتنا المحقه
ولدينا شعبآ جبارآ يأبى الذل والخنوع
لدينا ثقة بالله بأننا اذا وقفنا لن يركنا حلفهم
🔶 اگر طفلانمان محتاج نان اند اما جوانمرد ترین و کریم ترین مردمان عربیم.
اگر تمام جهان در برابر حق بایستد ما آن سلحشوران ظلم ناپذیریم که در اراده ی ما برای مبارزه سستی راه ندارد.
ما آن پولادین مردمانیم که از سرسپردگی و ننگ گریزانیم.
خداوند پشتیبان ماست که هرگاه ایستادیم هرگز پشتمان را خالی نکرد.
🖊ترجمه توسط؛ حسین نصر اصفهانی عزیز
11.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای شهید محمد خانی وقتی برای شناسایی در محاصرهی داعش افتاد با اینکه فرمانده تیپ بوده
جیم
صدای شهید محمد خانی وقتی برای شناسایی در محاصرهی داعش افتاد با اینکه فرمانده تیپ بوده
من نمیدانم فرمانده تیپ چیست
یقینا با یک سرچ ساده بشود فهمید!
ولی چه صدای غریبی !
آه من از جان و دل عاشق این لحظهام
عاشق لحظهای که صدای ضعیفی از یادت همهچیز را میبرد و ترا به جلو میکشد
لحظهای که دهان باز کرده و از تو میخواهد پا درون آن بگذاری تا ترا ببلعد
لحظهای که هیچکس نمیتواند ببیندش ناگهان باز میشود و ترا درون خود میکشد و بسته میشود و همه فکر میکنند که گم شدهای!
مگر میشود!؟
میان این غولان صدا
لحظهای به بیرون خود فکر کنید!
میبینید که هیچچیز آرام و عادی آنقدر که ساکت و مهربان نشان میدهد نیست!
میبینید که گوشهایتان را با صداهایشان پر کردهاند و مثل زنگ سر دردی قدیمی کمکم به آن عادت کردهاید!
شاید صداها عادی شده باشند ولی این سر درد که هر روز بابتش مسکن میخوریم عادی نیست!
و کار سخت این است که نحیفِ بیرمق آن نجوا را در دل تاریکیها بشنوی!
آه کار من شهادت نیست!
من خودم را گم کردهام لابلای یک مشت صدا
من هم مثل محمد خانی که ناگهان فرمانده بودنش را از یاد برد و سرِ رشتهای را در تاریکیها پیدا کرد که مثل وسواس به جانش افتاده بود حس میکنم
میگویم مثل وسواس چرا که هیچ دلیلی برای رفتنت پیدا نمیکنی
فقط احساس میکنی زنگی که در سرت گاهی موقع خواب وقتی چشمهایت را میبستی احساس میکردی شدیدتر میشود ولی دیگر خبری از صداهای کر کنندهی غولان نیست!
من پیش رویم چیزی شبیه آسمان ابری دیدهام و ابرهایش هم هیچ شباهتی به ابرهای آسمان بالای سرمان ندارد
شبیه ابرهای بچگیهایمان است که با مداد سیاه مثل سیم یا مو فرفری ها میکشیدیم!
و ناگاه مثل زنگ زورخانه انگار کسی دستی به آن برده باشد و چنان با تمام توان نوازشش کرده باشد که هنوز صدای زنگش توی سرم میپیچد
شاید بگویند بیسوادِ ابله کودن !
به این میگویند افق!
نمیدانم من ابرهای خطخطیمان را دیدهام ! و یک لحظه احساس کردم میتوانم تمام زورم را برایش بزنم
همیشه فکر میکردم دیگر از من گذشت!
همیشه فکر میکردم دیگر باید بروم کارگر بشوم چرا که هیچتخصص و مقدمه و پیشآموزی نمیخواهد ولی حالا....
چند روز است میخواهم کارگر شوم !
کارگری که بجای نفی خود و از دست رفته بودنش و تمام شدن کارش خوابی دیده که در دل تاریکیها چیزی بهسوی خود میکشدش تا آرام آرام مثل عمر مثل کار مثل نیاز او را ببلعد
ما هر دو یکدیگر را میخواهیم!
من میخواهم توسط او بلعیده شوم و او میخواهد مرا در دهان و شکم خود مثل یونس یا هر داستانی از این دست اسیر ببیند که با او بروم و با ایستادنش بنشینم و با این پا و آن پا شدنش این پا و آن پا شوم
محمد خانی چه صدای غریبی داشت
برای خودش نبود که میگفت حاجیجان به داد ما نرسیدی !
غربت و قطع شدن صدا سهم او و باکری و هرکسی است که سیم یا ابرهای خطخطی ببیند !
هفتاد سال و چه بسا بیشتر منتظر باریدن ابرهایش بماند! حال پیر دروگر هرچه میخواهد بهریشمان بخندد ...
شعر فروغ را باهم بخوانیم:
من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستارهٔ قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت می شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست ، مثل پدرنیست ،
مثل اِنسی نیست ، مثل یحیی نیست ، مثل مادر نیست ،
و مثل آن کسیست که باید باشد
ادامه اش رو خودتون سرچ کنید
یاعلی