30.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از شما میخواهم به آینه نگاه کنید
و از خود بپرسید :
وقتی در غزه نسلکشی میشد من کجا بودم
جیم
از شما میخواهم به آینه نگاه کنید و از خود بپرسید : وقتی در غزه نسلکشی میشد من کجا بودم
اگر در غزه نسل کشی میشد
و من نبودم و کاری نکردم
پرسش از آن هم بیهوده است !
اینجا دادگاه است و وکیل خوب ایرلندی آفریقای جنوبی هم وظیفهی خود را به خوبی انجام میدهد
و انشاالله اسرائیل رسوا و منزویتر از حالایش خواهد بود تا آنجا که دیگر اسمی از این ویروس در زمین نباشد !
یاد وظیفه و اخلاق شد
و اهالی خانه قرار است پسر بد خانه را که کارهای بدش فضا و حال خانه را بد کرده بود تنبیه کنند !
شبیه همهی دادگاه هاست که دیدهایم
البته من در هیچ دادگاهی حاضر نبودهام ولی در فیلمها با ساز و کارش آشنا شدهام !
کسی با مدارک و اغلب با زبان احساسات هیئت منصفه را بر میانگیزاند تا متهم را محکوم بشناسند و از جور و جفای او بر مظلوم بیچاره دم بزنند و ناگاه انگشتهای اشاره از پس هیجانات خوب و احساسی از سر وظیفه بالا بروند و قلب متهم را نشانه بگیرند ...
راستی غزه پسر کوچک ضعیف و لاغراندام و شکستنی خانواده است ؟
راستی دادگاه ها و سازمانهای جهانی آخرین کسانی هستند که دارند میفهمند در غزه چه اتفاقی افتاده است ولی بقول وکیل هیچگاه این نهادها موفق نشدهاند تا بوقت داد مظلوم بستانند
ظاهرا هیچگاه کسی سر وقت در مقابل آینه نتوانسته است از خود سوالی بپرسد!
همهی ما مردم خوب هم دلسوزی برای بیچارگان و آوارگان میکنیم و اشک میریزیم ...
اگر قدری به کار و فکر خود درباره غزه نظر کنیم میبینیم که زبان همهی ما زبان دادگاه هاست
گویا این جهان دادگاه بزرگی است که ناچار همه به مسائل اینگونه نگاه میکنیم؛
کار از کار گذشته
مرده مرده
و حالا مقصر باید اعدام شود
فقط پیش از آن وجدانها باید مهیا شوند تا بتوانند حکم اعدام صادر کنند ...
با یک تفاوت که امروز رقم کشت و کشتار بالاست و دیو پلید گرگ صفت فرصت زیاد داشته تا همهی گوسفندهای بیدفاع را بدرد و هبچکس اصلا حواسش به درز بزرگ آغل نبوده است ...
چرا ؟
مردمان از گرگ بیخبرند یا که گوسفندها بیاهمیت اند یا که نه ! اخلاق آنقدر وقت زیاد دارد تا هر وقت به اقتضای احساست تحریک شد انگشت وظیفه را بالا ببرد ...
اگر احساسات تحریک نمیشدند و یا اگر اشک بازهم دستمان را باز میگذاشت شاید دیگر هیچگاه دیر نبود ...
چکار میشود کرد ؟
آینه ها بیکارکرد هستند و زورشان نمیرسد تا چهره کسی را به خودش نشان دهند ...
شاید بهتر باشد اشک نریخت و یا اخلاق را بدور انداخت که خانهاش بد جولانگاه گرگها شده است و زیادی منفعل و دمدمی مزاج
چکار میشود کرد و به چه چیز میتوان دل بست !؟
بگذار در دادگاهها هر چه میخواهند بر طبلها بکوبند
اگر ما همخانهی اسرائیلیم خیالمان راحت غزه خانهی دیگری بیرون از جهان و فکر ما برای خودش بپا کرده است و با زبان دیگری سخن میگوید !
پنهانی و نیمهشب دور از چشم دیگران گل خورشید را ببار نشاندهاند و غنچهی طلوع را انتظار میکشند
بقول سهراب :
اهل کاشانم اما
شهر من کاشان نیست
شهر من گم شده است
من با تاب
من با تب
خانهای در طرف دیگر شب ساختهام
زور هیچیک از کلمات ما
به زبان اهالی غره نمیرسد
بهتر است ساکت باشیم و مثل یک شاگرد خوب بازهم با دهان باز به استادان شهادتطلب خود نگاه کنیم شاید از آنها بیاموزیم حسبنا الله و نعم الوکیل یعنی چه !
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
ما شاید همسخن مردم غزه باشیم و بگوییم اسرائیل باید برود ولی همدل و همزبان آن نیستیم و با زبانش بیگانهایم
ما با زبان دلسوزانه وکیل ایرلندیمان آشناتریم (گرچه بر او باسی نیست) تا زبان مردم غزه
ولی این جهان پس از آزادی از اسارت اسرائیل باید مهیای آموختن چنین زبانی باشد
میرسد آواز عشق از چپ و راست
منطقالطیر سلیمانی کجاست ؟
ای کاش موقع و مقام خود را میفهمیدیم شاید پس از آن خود را از منجلابی که گرفتار آنیم (وظیفه و اخلاق) و به دست وپا زدنهایمان توی مردابش دلخوش کردهایم بیرون میکشیدیم
3.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خط مرزی غزه و مصر
🔹به خاطر خدا ای مصری یالا
بچهها با دست خالی از وسط میدان سربازان اسلحه بدست را تشویق میکنند تا در کنار آنها به میدان بیایند ...
و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم
الا خوف علیهم ولا هم یحزنون
شهدا بشارت دهند جاماندگان را که نه خوفی و نه حزنی بر آنان نخواهد رفت
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کودک یمنی در اجتماع میلیونی دیروز
به حاکمان دیوانه ی آمریکا میگویم:
ما را تحریک نکنید، ما به شوق رسیدن به سن جهاد و صف بستن برای جهاد و شوق شهادت زندگی میکنیم...
@BisimchiMedia
السلام علیک ایها الامام المظلوم الشهید ایها الهادی
رهبر انقلاب :
ائمه ما در طول این ۲۵۰ سال امامت خیلی زجر کشیدند، کشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برایشان گریه کنیم؛ مظلومیتشان دلها و عواطف را به خود متوجه کرده است؛ اما این مظلومها غلبه کردند؛ هم مقطعی غلبه کردند، هم در مجموع و در طول زمان.
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹اظهار تاسف و تحقیر یک شهرک نشین رژیم صهیونیستی از شلوغ بودن بازار در شهر جبالیای غزه و خالی بودن بازار سدروت فلسطین اشغالی.
آخرین اخبار از درون سرزمینهای اشغالی
🔸 @AkhbareSarzamin
راستی طوفان که تقویم و مکان سرش نمیشود
اصلا طوفان بیپرواتر از این حرفهاست
طوفان هرگاه بپا خاست و خواست گرد و خاک از زندگیهای بیخطر و راکد بپردازد در تقویم ثبت میشود
یعنی تقویمنویسهای بیحوصله هم منتظرند تا صاحب خبری که درونش طوفانی است از جا برخیزد
مثل همین طوفانهایی که در تقویم پیش رو میبینید
خب چی بنویسم !؟
آهان
۲۴ دی هنوز خالی است ...
ولی چیزی نمیماند که آنهم و همهی روزها طوفانی شوند و جای سوزن انداختن در تقویم هم باقی نمیماند
مثلا عرض میکنم
جمعه روز غزه است
تقویم خبر ندارد که همهی روزهایمان روز غزه و همهی زمینها هم زمین غزه شدهاند
میدانید طوفان الاقصی یک بار طوفان الادنی شد و به خود من زیادی نزدیک شد و با چرخش مهیبش شروع کرد مرا هم مثل فرفره دور خودم بچرخاند
یکباره هرچه درونم بود مثل ته نشین آب از جا بلند شد و حسابی زیر و رو شد
و حالا هم جای دیگری است
بالاخره طوفانی که سر در آسمان دارد و پا در زمین نمیشود جلویش را گرفت
خلاصه افتاده بین جماعت و با هرکسی کاری میکند
میبینید که خدا انگار دستمال دستش گرفته و خیلی ظریف مثل یک خانهدار جوان کار ربالداری و ربالعالمینی میکند
خب تا کجا؟
چه میدانم؟
فقط طوفان و کارش خیلی شبیه زندگی آدم و سرنوشتش است
کسی میآید توی زندگیات و پخش و پلایت میکند و تو آدم قبل نیستی
میگفت آدمی پرتاب شده در وجود است
اینجوری که میگوید حس میکنم بپا شدن خلقت هم چیزی مثل برانگیخته شدن طوفانی است
نمیخواهم تکرار حرف او را بکنم
بلکه فکر کردم اگر زندگی طوفانی نباشد آدمها مثل میمون میشوند. یک چیز مشخص فقط شصتشان متحرک است و میتوانند با گوشی چت کنند
خب میبینید که همهچیز مثل قبل است.
فقط مثل آدم هفتاد ساله که پابپای خورشید و ماه چرخیده است سادهتر از پیشی!
مثل بچههایی که یکشبه ره صدساله رفتهاند!
راستی هفتاد سالهها از زندگی چه میخواهند؟
بمن چه!؟
شب غزه یعنی شب جمعه شب لیله الرغائب است
هر شبِ ما هم شب آرزو و امید شده است
راستی که طوفان را پیش از این نمیفهمیدیم
اصلا کجا طوفان دیده بودیم؟
گرچه من رفقایی دارم که یک تنه در طول هفته چند طوفان الاقصی براه میاندازند
خب سر راه طوفان خرت و پرت زیاد است
میدانید
اینکه میگویند زمین یعنی زیر زمین لایه لایه است چیز جالبی است
من حس میکنم درونم پونصد صفحه کاغذ آچار ریختهاند که طوفانها هر بار یک برگش را رو میکنند !
اگر مسخرهام نمیکنید این بار شاعر شدم
جمعه چه میشوم و کدام برگم رو میشود خدا عالم است
امروز که حسابی در هم بودم
آخر در کتاب آداب المتعلمین نوشته اند مباحثات علمی را از روز چهار شنبه شروع کنید چرا که روز نحس بر کفار است
احتمالا من هم در زمرهی همین نانجیبها هستم
واگرنه باید امروز را جشن میگرفتم و حسابی کیفور میشدم
خب دیگر بس است
انتظار هم ندارم جمعه عالم کن فیکون شود
و چه بسا بشود
شاید اتفاقات جالبی بیافتد
ولی یک نکته مانده که نگفتم
درباره طوفان
آدمها خرت و پرت نیستند یعنی با استکان و نعلبکی و ذغال فرق میکنند
ذغال خوب اگر اینجا باشد یا در هرجای دیگر ذغال است ولی آدمها جابجا فرق میکنند و هر بار یک برگشان رو میشود
امیدوارم طوفان مرا سر جایم نشانده باشد و بقول دعاها به زندگیام برگ و بار ببخشد و مروتم را آشکار کند
اللهم ارغد عیشی و اظهر مروتی
زندگی رنگارنگ خوب است که برگ مروتش توی چشمها و دلها بیافتد که البته اظهار چنین چیزی از این بنده جدا بعید است
بگذرم
سرانجام ما چه میشود؟
هیچ پاسخی اندازه پاسخ این سوال جذاب و جالب نیست
یک نفس راحت از پاسخ این سوال
وااای که چه میشود
آهان! یادم آمد
طوفان از این جهت شببه به زندگی است چرا که فکر کنم هر دو سرانجام در پایان ما را آشنای گنج پنهان میکنند
گنج مخفی بودم خواستم تا شناخته شوم
مجمل و زیبا
💠ما در جنگ،پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم،ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختهایم.
#امام_خمینی
📚صحیفه نور، جلد ٢١،صفحه ٩۵
👥کانال صحیفه نور امام خمینی(ره)
@Sahifeh_noor
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
در گوشهای رفت و خودش را بر زمین انداخت
آرام و رام اما
تنهاتر از هر وقت و هر ساعت که میدیدید او را یکه و تنها
در خانهی خاموش
شاید دست بر دیوار میآمد
اما به هرصورت نشست و سر به زانو برد و پاهایش
پاهای سردش را بغل کرد و نوازش کرد
وانگه دو پیمانه
گویا که فرصت تا قیامت هست
غافل ز دنیا و هر آنچیزی که در اوست
از نخنما و پارهی جیب قبای خود
برون آورد
گاهی بهم میریخت
گاهی آن طمانینه که هر وقت و همیشه
در چهرهاش خود را نشان میداد گم میشد
و چشمهایش میدویدند
گویا حضور یک نفر را
در پیش رو یا پشت سر اینگوشه آنگوشه
مثل شبح یا سایه حس میکرد
انگار میترسید
یا ترسیده باشد
رویش بدان سو میپرید و میپرید از جا
رفتار او یک باره مثل دزدها میشد محتاط گاهی بیش از اندازه
لرزی بسان باد روی دوش گندمزار
او را تکان میداد
بر پیکر او میدوید و
پا تا سرش را زیر پای خود لگد میکرد و مثل روح
[کز جان میت میرود بیرون]
بیرون میدوید از او
از خود خجالت میکشید اما
چون دیوانه یا کودک بر او
[مخصوصا از آن رو که او ترسیده شاید ]
حرج یا جای ایراد و ملامت نیست
اما نمیدانیم ما، او نیز
وانگه چه شد یکباره بر جایی نگاهش ماند
باز او به حال سابقش برگشت
آرام و رام اما
ساکن بیتکانی
یک جام در دستش
دست دیگر نیز بر روی دیگر دست او چسبید جامش را
وای اگر بودید آنجا پیش او
ناب دقایق را برای لحظهای ای کاش میدیدید !
خیرگی از چشم او چون اشک روی گونهاش میریخت را ای کاش میدیدید !
مثل یک موسیقی غمناک
تکرار یک نُت بود
یک نت که میگوید: نشد !
تکرارِ حسرتبار
یک نت غمناک،
خیره
تا قیامت خیره بر آن لحظه میمانید
بیپناه و تکیهگاه و دستگیری غرق در آنید
تنها
یا که تنهاتر
نبض او بر التهاب سینهی او سفت میکوبید و مثل تیغ
در قلبش فرو میرفت
همانجا او فرو میمرد
یکبار دیگر نیز
قلب او ناگاه میلرزید
باز هم تکرار
مانده او غافل ولی از هرچه از سینه
از کوبیدن از غفلت
ایکاش آهی میکشید و نالهای میکرد
ناگه جام دیگر بر زمین افتاد
زنگ ظریف و نازکی او را بخود آورد
زنگی که او میگفت:
(حسرت بود با همان گام و همان آهنگ)
او را
از مغاک سهمگین لحظهی در خود فرورفتن برون آورد و پرتش کرد
کجا انداخت او را هم نمیدانیم
بر لب ساحل ؟
آیا باز
در ژرفنای لحظهای دیگر ؟
برخاست از جا
چندی قدم زد، دست بر دیوار شاید
باز هم تکرار