eitaa logo
جیم
139 دنبال‌کننده
156 عکس
185 ویدیو
1 فایل
نقطه‌ی‌جیم
مشاهده در ایتا
دانلود
تصورم از تو زنی است که گستره‌ی آسمان هم آن‌را قاب نمی‌تواند بگیرد فقط چندین‌بار دیده‌ام ات که در آسمان طلوع می‌کنی و سبزی ات جای آبی شب را می‌گیرد و نگاهم را جای آسمان پر می‌کنی شاید این تصویر از تو نادرست باشد وانگهی من از کدام زمان ترا این‌گونه خیال کرده‌ام؟ زنی که قامت رشید و آراسته‌اش آسمان را به‌زیر چادرش می‌گیرد و از حالت چادرش پیداست که سر به زیر افکنده و یک روز مرا هم در زیر چادرش می‌برد هان زنی آراسته که کامل می‌نماید و قرآن به‌زبان او سخن می‌خواند و به ذوق او حکم می‌کند و برفتار او جان‌ها را در بر می‌گیرد می‌دانم که شاعر نیست می‌دانم که فیلسوف نیست می‌دانم که فاضل نیست بلکه به وسعت خداوند است و اسماء حسنی دارد و هزار نام دارد و هرکسی به‌نامی می‌شناسدش و همه سرمست اویند و سرمایه‌ی هستی است مگرنه اینکه من جنازه‌ای بودم که نه می‌دیدم و نه می‌شنیدم و نه سخن می‌راندم و هربار که جنازه شدم و دراز به‌دراز افتادم پس از شنیدن نام او آه فاطمه فاطمه آنجا پریدم و به خضر پیوستم و خواستم تا همه‌را غرق او کنم و خون همه‌کس را بپایش بریزم و فقط بیاد او خانه بسازم وقتی که گم شده بودم و در ظلمت فرو می‌رفتم و تاریک می‌شدم و سیاهی آنقدر از من می‌چکید که در مرداب فرو می‌رفتم او باز در آسمان طلوع کرد و مثل ماه که جای خورشید را می‌گیرد آمد و جای شب را گرفت اما روز نشد چیز دیگری شد مثل اینکه فاطمه شد یا چه می‌دانم زن شد و یا اسلام شد هر کدام را بگویید درست است ولی می‌خواهم بگویم که او شد او آمد وقتی که آسمان جای خالی چیزی نبود آسمان گفتم که قاب نبود آسمان کوچک بود مضحک و مسخره بود آسمان هم خود را در او می‌بیند وگرنه تا می‌خورد و مچاله می‌شد و درون سطل آشغال می‌افتاد و یا هم در جهنم تنگی و بی‌حوصلگی و تکراری خودش می‌سوخت و ستاره‌هایش و اقمارش می‌فهمیدند کما اینکه فهمیده.اند چه پوچ و مسخره‌اند و حالشان از خودشان بهم می‌خورد مثل من که جنازه‌ای بودم سرد و سفید و آبی رگهایم مثل تار عنکبوت به مغز پوکم وصل شده بودند آه مغزی که دیگر خفه‌خوان گرفته بود و دستور نمی‌داد مغزی که حیوان هم نبود مغزی که عشق را نمی‌فهمید و دست‌خط بلا را نمی‌شناخت و فقط اعداد را بخاطر می‌سپرد تا پول بگیرد و کالری مصرف کند و ملخ می‌خورد تا فسفر بسوزاند و گمان کند که چه خوشبخت است با لمس هر هرزه‌ی دستی و این طبل تو خالی ادعا می‌کرد ولی می‌دانست باید روزی بایستد من مادرم را می‌خواهم تا مرا زیر چادرش بگیرد و باور کنم جای دوری نرفته‌ام و در برهوت یک ظهر آفتابی کلافه کننده تنها و گم نشده‌ام و از فردا نترسم و خیالم راحت باشد که از همینجا آمده‌ام و به همینجا می‌روم
تنها تر از یک برگ با بار شادیهای مهجورم در آبهای سبز تابستان آرام می رانم تا سرزمین مرگ تا ساحل غمهای پاییزی در سایه ای خود را رها کردم در سایهٔ بی اعتبار عشق در سایه فرّار خوشبختی در سایهٔ ناپایداری ها؛ شبها که می چرخد نسیمی گیج در آسمان کوته دلتنگ شبها که می پیچد مِهی خونین در کوچه های آبی رگها شبها که تنهاییم با رعشه های روحمان ، تنها - در ضربه های نبض می جوشد احساس هستی ، هستی بیمار ( در انتظار دره ها رازیست ) این را به روی قله های کوه بر سنگهای سهمگین کندند آنها که در خط سقوط خویش یک شب سکوت کوهساران را از التماسی تلخ آکندند ( در اضطراب دستهای پر، آرامش دستان خالی نیست خاموشی ویرانه ها زیباست ) این را زنی در آبها می خواند در آبهای سبز تابستان گویی که در ویرانه ها می زیست ما یکدگر را با نفسهامان آلوده می سازیم آلودهٔ تقوای خوشبختی ما از صدای باد می ترسیم ما از نفوذ سایه های شک در باغهای بوسه هامان رنگ می بازیم ما در تمام میهمانی های قصر نور از وحشت آواز می لرزیم اکنون تو اینجایی گسترده چون عطر اقاقی ها در کوچه های صبح بر سینه ام سنگین در دستهایم داغ در گیسوانم رفته ، از خود سوخته ، مدهوش اکنون تو اینجایی چیزی وسیع و تیره و انبوه چیزی مشوّش چون صدای دوردست روز بر مردمکهای پریشانم می چرخد و می گسترد خود را؛ شاید مرا از چشمه می گیرند شاید مرا از شاخه می چینند شاید مرا مثل دری بر لحظه های بعد می بندند شاید ... دیگر نمی بینم . ما بر زمینی هرزه روییدیم ما بر زمینی هرزه می باریم ما (هیچ) را در راه ها دیدیم بر اسب زرد بالدار خویش چون پادشاهی راه می پیمود افسوس ، ما خوشبخت و آرامیم افسوس ، ما دلتنگ و خاموشیم خوشبخت ، زیرا دوست می داریم دلتنگ ، زیرا عشق نفرینیست ( فروغ فرخ‌زاد )
ان‌شاالله با سیدالشهدا محشور شوی! بی‌جدال و جنگ ای به‌خونِ خویشتن آغشتگان کوچیده زین تنگ‌آشیان ننگ ....
هر دو ناگهانی و غیر قابل باور بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون با عرض تسلیت به ملت قهرمان فلسطین و امت اسلامی و رزمندگان جبهه مقاومت و ملت شریف ایران، بامداد امروز( چهارشنبه) محل اقامت جناب آقای دکتر اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی مقاومت اسلامی حماس ، در تهران مورد اصابت قرار گرفته و در پی این حادثه ایشان و یک نفر از محافظین وی به شهادت رسیدند. علت و ابعاد این حادثه در حال بررسی و نتایج آن متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد. روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
‌ «واذکُر فِی الکِتبِ اِسمعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعدِ...»(۵۴/مریم) و یاد کن در کتاب اسماعیل را که بسیار در وعده اش صادق بود @esharenakhana
مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان آسمان قدس با ایران چه فرقی می‌کند؟
پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه؛ تا دقایقی دیگر منتشر خواهد شد در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی ضمن تسلیت شهادت این رهبر شجاع و مجاهد برجسته به امت اسلامی و جبهه مقاومت و ملت سرافراز فلسطین تاکید کردند: رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست با این اقدام زمینه‌ی مجازات سختی را برای خود فراهم ساخت و خونخواهی او را که در حریم جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید، وظیفه خود می‌دانیم. متن پیام رهبر انقلاب اسلامی تا دقایقی دیگر منتشر می‌شود.
اگر نبود فیا سیوف خذینی مگر شمشیرها کاری می توانستند بکنند. عبیدالله بن زیادها خوشحالند که با کشتن حسین (ع) بر حقند چرا که گویا خدا نیز از حسین (ع) دفاع نکرده است . عبیدالله بن زیاد: ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه می‎گفتید دروغی بیش نبود. زینب: ستایش خدا را که ما را به واسطه پیامبر خود (که از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. جز فاسق رسوا نمی‎شود و جز بدکار، دروغ نمی‎گوید، و بد کار ما نیستیم بلکه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست عبیدالله بن زیاد: «دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟ زینب: جز زیبایی ندیدم! آنان کسانی بودند که خدا مقدّر ساخته بود کشته شوند و آنان نیز اطاعت کرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و به‌زودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبه‌رو می‎کند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهی خواهند کرد، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند‌ ای پسر مرجانه! عبیدالله بن زیاد: خدا دلم را با کشته‌شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشکر سرکش او شفا داد. زینب: به خدا قسم بزرگ ما را کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این کار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‎‌ای ابن زیاد با حالت خشم و استهزا: این هم مثل پدرش علی سخن‌پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت. زینب: «زن را با سجع‌گویی چه کار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟) سرم گرمِ کار دیگر است! از سوز سینه چیزی بر زبانم جاری شد وگفتم.
عن ابی‌عبدالله عن آبائه عن رسول‌الله صلوات‌الله علیهم : اَلْخَيْرُ كُلُّهُ فِي اَلسَّيْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ اَلسَّيْفِ وَ لاَ يُقِيمُ اَلنَّاسَ إِلاَّ اَلسَّيْفُ وَ اَلسُّيُوفُ مَقَالِيدُ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ . امام صادق از پدرانش عليهم السلام روايت نموده كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: همه نيكي، در شمشير و زير سايه شمشير است و مردم را چيزي جز شمشير درست ننمايد و شمشيرها طناب‌های بهشت و دوزخ هستند.
رســــــم وفا به عالم امکان نشان دهم آب فرات در کف و لب تشنه جان دهم مــــن آب نوشم و شه کونین تشنه لب کــــی آبروی خویش به آب روان دهم مامورم آنکه آب رسانم به خیمه ها بـــــر کودکان خسرو لب تشنگان دهم...
شعری در وصف بازتاب پرچم فلسطین در عینک رهبر انقلاب هرچند مسیر مشکل و باریک است با این که به ظاهر آسمان تاریک است در چشم تو پرچم فلسطین پیداست یعنی به امید حق سحر نزدیک است @TasnimNews