💠 پخش مستند سَر انگُشتِ فاطمی
🔺 روایتی از حضور مردم در سرچشمههای
اقتصاد و مسائل کشور
💡به مناسبت نام گذاری سال ۱۴۰۴
توسط رهبر انقلاب با عنوان:
«سرمایهگذاری برای تولید»
📺 امشب حوالی ساعت ۲۲:۰۰
از شبکه اصفهان
#جنگ_اقتصادی
#شب_های_قدر_انقلاب_اسلامی
@soha_sima
جیم
💠 پخش مستند سَر انگُشتِ فاطمی 🔺 روایتی از حضور مردم در سرچشمههای اقتصاد و مسائل کشور 💡
شاید باید به جای اینهمه نظریهپردازی و جستوجو و اصرار کورکورانه روی «درستترین» راه و بعد هم مقصّردانستن مسئولین به خاطر دنبالنکردن ایدهها و تصورّهای ما، دنبال سخن «راهگشا» برای مسائل کشور و انقلاب اسلامی و اسلام باشیم. پیشنهاد میکنم امشب ساعت ۲۲ این مستند را ببینید.
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب قدر شهید آوینی
همهی شبهای شاعران شب قدر است
2.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وَ بَقِيَ رِجَالٌ
غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ
وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ،
فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ
وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ
وَ سَاكِتٍ مَكْعُومٍ
وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ
وَ ثَكْلَانَ مُوجَعٍ،
قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ
وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ،
فَهُمْ فِي بَحْرٍ أُجَاجٍ
أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ
وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ،
قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا
وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا
وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا
مولی علی
خطبهی ۳۲ نهجالبلاغه
بند پایانی
حاج محمود کریمیمحمود+کریمی-+نغمه+یاهوست+به+هر+هوی+من-+شهادت+حضرت+علی.mp3
زمان:
حجم:
6.6M
مغز علی و دگران پوستند
تمام انبیا علیدوستند
حاجمحمود کریمی
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دمت گرم!
سیدحسن نصرالله میگفت آمریکا که از منطقه برود این صهیونیستها هم ساکشون رو جمع میکنن و میرن. انشاالله شکست سنگین و مفتضحانهی آمریکا در منطقهی ما قطعی خواهد بود و البته تا حدودی محقق شده است
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
هان چهخوب آمد بهیادم؛
( گریه هم کاریست )
مهدی اخوان ثالث ره
یادم رفته بود اینجاهم میتوان اشک ریخت!
اینجای غریب و عجیب، میتوان اینکارِ دور از آوار کردن زبان بر سر این ماجرا را کرد
یک نقطه ؛
آنهم اینکه؛
ما شکست و پیروزی را معطوف بهمرگ و حیاتِ خودمان میانگاریم.
ما زندگان الزاما پیروز نیستیم!
و بهخونِ خود آغشتگان هم، بازندهها نیستند!
پیروزمندان همیشه مهیّا هستند. لباس پوشیدهاند و دمِ در ایستادهاند و یا هم بیرونِ در، میخندند و با شور و نشاطشان جاماندهها را صلا میزنند که: [ پس چرا معطلید؟ بیایید! بیرونِ در، هیچ بیم و هراسی نیست!]
و آنانکه رفتن را بحران انگاشتهاند که آمده است همهچیز را برهم بزند اگر درنگی کنند شاید ببینند در چنتهی این باصطلاح (همهچیز)، چیز چندانی هم نهفته نباشد! و چهبسا خودشان را هم از ماندن در اینجا بیزار بیابند.
گسترهای که هستیِ مرا ناچیز و ویران میکند دشتهای خوزستانند! با آن
شکوفههایشان. شکوفهها هرساله میمیرند و دشت بدل بهپهنهای از خاک میشود! ولی سال بعد، باز دشت هست و میبینیم شکوفهها را با آن ساقههای نحیفشان بسانِ منتظران ایستادهاند. پهناورتر از هرهمیشه و هروقت! زمینِ حاصلخیز، تاریخ است و گلها و سبزهها، منتظرانند و مبَشِّران ... آنها با مرگ و حیاتشان بهم نمیریزند. و کنیز و بندهی هیچ نظم و سامانی نیستند! پیروزی و شکست معطوف بهمرگ و حیاتِ ما و هیچکسی نیست! بیرونِ در ( یعنی چشمبراهی)، موقع آزادیست ... وقتی در میان کارهای روزمره و از پیش معیّنمان، پیشآمدی پدید بیاید که نظمِ روزمرگی را بهم میزند چرا عزادار میشویم؟ من از یکجا و یکوقتی در حین بازگشت از سفری که در آغازش مرا و نظم زندگی مرا مثل هر سفر و پیشآمدِ دیگری بهم ریخته بود با خودم میگفتم: بهمریخته زندگی کن تا پیشآمدها پریشان و کلافهات نکنند! هربار، موقع بازگشت بهخودم میگویم: ساکِ سفرت را از همین حالا تا همیشه ببند! و چه خیالبافیها هم که نمیکنم! گویا میخواهم باز، در نظمی قرار بگیرم تا سفر، دیگر برایم پیشآمد نباشد. تا آنجا که بهخانه میرسم و در جریانِ هرروزیِ زندگیام میافتم. و سخت پریشان و نگران که مبادا سامان و نظمِ این زندگیِ پوچِ بیآینده یا هرروزی یا هرچه، دوباره برهم نخورد! برهَمَش بریز! ویرانش کن! خانهای که مادر دارد و بهم ریخته پررونقتر از خانهی منظمیست که کلفت و ندیمه دارد! مگذارید کلفتِ یک زندگی منظم باشید بیآنکه پنجرهای بهبیرون برایش باز کنید و بپرسید: این نظم از کجا آمده؟ در این ماندن عهدی هم هست که انتظارِ چیزی را بکشد؟ هربار دلواپسم که ناچار پایم را از در خانه بیرون بگذارم ولی فقط چندبار دیدهام که آنقدرها هم سخت نبود! بسته بهآنکه انتظارِ کسی یا چیزی مرا بهبیرون کشانده باشد یا هم که باز همان سامان همیشگی.
561e96db96cf44bdae2a03afdc97b12f_1.aac
حجم:
1.4M
دعای صبح دو کوهه؛
اللهم اجعل صباحنا صباحالابرار
صدای شهید محسن گلستانی
گر بدین سان زیست باید پَست
من چه بی شرمم اگر فانوسِ عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچۀ بن بست.
و
گر بدین سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر نَنْشانم از ایمانِ خود، چون کوه
یادگاریْ جاودانه، بر ترازِ بی بقایِ خاک.