دارم میمیرم از انتظار
پاهایم میلرزند از اشتیاق
گاهی آرام میخندم
من؟ آری
من که لفظی شده بودم تهی از معنی
و به کناری افتاده بودم
میدانید لفظ بیمعنی چیست؟
قماربازی که از قمارخانه بیرونش کردهاند
هیچچیز است
بیرون قمارخانه بیرون دنیاست
فقط غوغایی بیضربآهنگ
حالا من
منتظرترینم
نهاینکه یتیمی بودم که حالا سرپرستیام کردی
و فقیری که دستم را پر کردی
انتظار باز دارد معنایم میکند!
انتظار، برگِ گم شدهام بود!
تا با تماشای ....
تا یکبار دیگر شرط را ببرم
و از این دیدار بر زمین بیافتم
و یکبار دیگر یک جور دیگر بایستم
حالا نمیدانم
تو ای یگانهی جبار!
کدام مشتت را باز خواهی کرد؟
تا بدینسان پاهایم از تماشایت خم شوند
و انتظارم از رضایت لبریز شود
دستانم بیاختیار چون پشنگی در هوا پرتاب
و پردهی حنجرهام منفجر شود
پیش از شلیک موشکها
من قول میدهم
الله اکبرم پرواز کند
از عزمِ بر این عزم
چند ماه پیش را فقط قرص خوردهام
که پس من چه شد کو کجا رفت ؟
ولی حالا باز ...
انتظار این است ؟
و بعدش هیچ؟
فقط عجزی دیگر
و بسته شدن در قمارخانه
و اشکی از سر این دیدار ؟
چه یاد و خاطرهای !
و چه حکایت شگفتی !
هرچه بازی خردمندانهتر
و برگها حساب شدهتر
چشمها عمیقتر و دستها صبورترند
تا بجای برد
معجزه روی دهد
22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما از مرگ نميترسیم، كه مرگ ما شهادت است و شهادت، حیات عندالرب. عقلهای محجوب به آیینههای قیراندود فطرت بشر غربی چگونه خواهند توانست كه معنای حیات عندالرب را دریابند؟
#ببینید
🎥 ...اشاره فَتح...
◇اشارهای به حیات در این روزهای جمهوری اسلامی ایران◇
#قصه_مقاومت
@soha_sima
3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
📝امام خمینی: من با جرات مدعي هستم كه ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و مردم كوفه در عهد اميرالمومنين(ع) ميباشند.
@sahifeh_noor
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨🚨نماهنگی که یمنیها از روی آهنگ معروف «ایران ایران» ساختند.
🪧#مرگ_بر_اسرائیل
🪧#وعده_صادق
🌪نود سیاسی🌪
🔝 @navad_siasi
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدونم شما تحلیلتون چیه
آینده خیلی میشه حرف زد
جامعه شناسان گفتگو کنند
🔰 به کانال #قیام_جوانان بپیوندید:
🌱@javanan_pishran
#استاد_طاهرزاده
و این یعنی آینده ای به وسعت انسانیتِ همۀ انسان ها با هر سبک و سیاقی که وفاداری به انسانیت در آن گُم نشود. فردایی که اگر متحجرینِ نادان در امروزِ تاریک خود آن را برنمی تابند، حضرت نایب الامام آیت الله خامنه ای سخت بدان امیدوار است، امیدوار به جهانی که انسانها در انسانیت خود به هم نزدیک می باشند.
خبر دهید آی!
دلاوران میهنم!
زنان و مردها!
غیورها!
پرستوی مهاجر رسیده از کرانهها و دورها!؛
کنار برکهها بگو چهساز میکنند
قورها؟
بروی شاخهها شکوفهها؟
میان دشتها و صخرهها
بگو بگو ترانهخوان چیستند چگورها؟
خبر دهید باز، بادها
گوئیا بشارتی دوباره میدهند.
نسیمها بیاراده در میان راهشان
بروی هرکسی که میرسند دست میکشند
سلام میدهند
سروها بهاحترامشان قیام میکنند.
شکفته بر لبِ شکفته همچو غنچهی نگارهای شهر نیز
حکایتی مگر که هر کنار و گوشه، گوشها
التماس راز میکنند؟
یا که عاشقان
بر وفای عهد، باز
درِ امیدهای رفته را نیمهباز میکنند؟
میان جنگل سیاهِ زلفِ آسمانِ میهنم
بروی شانههای باد
دستهدسته قاصدک سواره میروند
به هر کجا که میرسند
نوید میدهند
با دو چشم خویش دیدهام
بهجان تو قسم
ای رفیق
آه
چقدر دور گشتم از خیالها و تار و پودشان
چقدر سخت شد برای من ماجرای ساختن
ولی بجان تو قسم
بهقورت دادن بغض روستاییت
همعنان التهاب رود اشک تو
[ای فدای لحن صاف و سادهات]
اگرچه بارها
دور گشتم از چهها و چونها که بودمان
و از امید باز کردن تمام عقدههای کورمان
ولی ریختم آب صبر را بهپای عهدمان که بود و هست
ایستادهام امید را چو سرو بینِ خاک تیره، سبز
بهاحترام تو سلام میدهم
همچنان که تو!
تویی که چون نسیم، دست میکشی بروی صورتم
هنوز هم مثل هر همیشه میدهی بشارتم
آه ای رفیق!
با تو گاه فکر میکنم که بینهایتم
ایستادهام کنار تو
و ساز دشت عهد را کوک میکند
واژهواژههای تو
هر خروش و خشم مرتضی
با دلی پر از نیاز بود
بین دستهای بیقرار او
هر فراز و هر فرود ذوالفقار
یک رکعت نماز بود
جیم
هر خروش و خشم مرتضی با دلی پر از نیاز بود بین دستهای بیقرار او هر فراز و هر فرود ذوالفقار یک رکعت
چشمهای خسته را
مثل یک جنین
نیمهباز میکنم
چند شب یا شبانه روز میشود
که رشتهی امید را دراز میکنم
دیدگان خویش را
سوی آسمان فراز میکنم
ماه را دوباره دیدهام
سپید و بدر
یا هلال و زرد
که مثل من نشسته است و انتظار میکشد
گاه چون هلال، ناامید و زرد میروم
گاه چون امید، روشن و سپید میشوم
با ستارهها نیاز میکنم
گاه حالت نماز میکنم
راستی مخاطب عزیز
آسمان شب گرچه بیکرانه
بیشباهتی به چادرِ سیاه روستا و خانههای شهر نیست
این دو گرچه در فراق هم ولیک
فاصله دلیل قهر نیست
آسمان شب
فسانهها و رازها درون خود نهفته داشتهست
امید را چنان ستارهها برای آدمی
همیشه تا هنوز هم نگاه داشتهست
که هر کجا دلی شکست
در پناهگاهِ امنِ گوشهای خزید
طناب دست را حلقه کرد
دور زانوان و خیره در فلک
چرخِ سرگذشت را نگاه کرد
گاه هم
سر بروی دستها نهاد و پردههای پلک را کشید
رو بهعالمی دگر نهاد
گرم بخت و سرنوشت خویش
یک زمان چشم بست بر هرآنچه هست و دل برید از هرآنچه نیست
با دل پریش
چند شب
یا شبانه روز
نه چند ساعت و دقیقه
نه!
گاه دیدهام نحیفِ ثانیه
چون ستبر هفتهها و ماهها و سالهاست
گاه جملهای که مخفیانه و نزار
کنج خلوتی شکفته میشود
سرنوشتساز قرنهاست
گاه یک عمل
راستی
من چکارهام؟
هیچ!
مثل تو!
هیچکارهام!
شاعرم!
بگذرم گاه یک عمل
در میان کارها و رنجهای ناتمام
کار را تمام میکند
شنیدهای تو هم
ضربت امیر مومنین که روز جنگ
باز راست آمد و
بر میان لاالهِ عمر عبدود نشست
نه یک تن از هزار و صد هزار را
بلکه هیبت بت زمانه را
بت هول را شکست ...
از گذشته تا همیشه
بهتر از عبادت و تمام کارهای جن و انس بود
چند ثانیه است
شایدم سالها و ماهها و هفتههاست
پیش من
من؟
کیستم؟ آه من هنوز هم فرد نیستم
یکی از هزار و صد هزار
رنج نامقدسم
هنوز هیچ نیستم!
من هنوز از خودم سوال میکنم چیستم؟
من مرددی فتاده در میان آنچه بود و آنچه نیست
شایدم
رد بوی پیرهن بر تنی که رفته تا به دور و روز گشته دیر
در انتظار سوی رفته از دو چشم پیر
خیال مانده نیمهکارهای معطلم
دستهای خستهام
مرا کنار میکشند و بر سرم نهیب میزنند
سوالپیچ میکنند
تو چهکارهای !؟
گوشهای نشستهام
مگر پر شود رکاب بینگینِ انتظار دستهای ناامید من
بر صراط عهد مستقیم