📝امام خمینی: من با جرات مدعي هستم كه ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و مردم كوفه در عهد اميرالمومنين(ع) ميباشند.
@sahifeh_noor
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨🚨نماهنگی که یمنیها از روی آهنگ معروف «ایران ایران» ساختند.
🪧#مرگ_بر_اسرائیل
🪧#وعده_صادق
🌪نود سیاسی🌪
🔝 @navad_siasi
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدونم شما تحلیلتون چیه
آینده خیلی میشه حرف زد
جامعه شناسان گفتگو کنند
🔰 به کانال #قیام_جوانان بپیوندید:
🌱@javanan_pishran
#استاد_طاهرزاده
و این یعنی آینده ای به وسعت انسانیتِ همۀ انسان ها با هر سبک و سیاقی که وفاداری به انسانیت در آن گُم نشود. فردایی که اگر متحجرینِ نادان در امروزِ تاریک خود آن را برنمی تابند، حضرت نایب الامام آیت الله خامنه ای سخت بدان امیدوار است، امیدوار به جهانی که انسانها در انسانیت خود به هم نزدیک می باشند.
خبر دهید آی!
دلاوران میهنم!
زنان و مردها!
غیورها!
پرستوی مهاجر رسیده از کرانهها و دورها!؛
کنار برکهها بگو چهساز میکنند
قورها؟
بروی شاخهها شکوفهها؟
میان دشتها و صخرهها
بگو بگو ترانهخوان چیستند چگورها؟
خبر دهید باز، بادها
گوئیا بشارتی دوباره میدهند.
نسیمها بیاراده در میان راهشان
بروی هرکسی که میرسند دست میکشند
سلام میدهند
سروها بهاحترامشان قیام میکنند.
شکفته بر لبِ شکفته همچو غنچهی نگارهای شهر نیز
حکایتی مگر که هر کنار و گوشه، گوشها
التماس راز میکنند؟
یا که عاشقان
بر وفای عهد، باز
درِ امیدهای رفته را نیمهباز میکنند؟
میان جنگل سیاهِ زلفِ آسمانِ میهنم
بروی شانههای باد
دستهدسته قاصدک سواره میروند
به هر کجا که میرسند
نوید میدهند
با دو چشم خویش دیدهام
بهجان تو قسم
ای رفیق
آه
چقدر دور گشتم از خیالها و تار و پودشان
چقدر سخت شد برای من ماجرای ساختن
ولی بجان تو قسم
بهقورت دادن بغض روستاییت
همعنان التهاب رود اشک تو
[ای فدای لحن صاف و سادهات]
اگرچه بارها
دور گشتم از چهها و چونها که بودمان
و از امید باز کردن تمام عقدههای کورمان
ولی ریختم آب صبر را بهپای عهدمان که بود و هست
ایستادهام امید را چو سرو بینِ خاک تیره، سبز
بهاحترام تو سلام میدهم
همچنان که تو!
تویی که چون نسیم، دست میکشی بروی صورتم
هنوز هم مثل هر همیشه میدهی بشارتم
آه ای رفیق!
با تو گاه فکر میکنم که بینهایتم
ایستادهام کنار تو
و ساز دشت عهد را کوک میکند
واژهواژههای تو
هر خروش و خشم مرتضی
با دلی پر از نیاز بود
بین دستهای بیقرار او
هر فراز و هر فرود ذوالفقار
یک رکعت نماز بود
جیم
هر خروش و خشم مرتضی با دلی پر از نیاز بود بین دستهای بیقرار او هر فراز و هر فرود ذوالفقار یک رکعت
چشمهای خسته را
مثل یک جنین
نیمهباز میکنم
چند شب یا شبانه روز میشود
که رشتهی امید را دراز میکنم
دیدگان خویش را
سوی آسمان فراز میکنم
ماه را دوباره دیدهام
سپید و بدر
یا هلال و زرد
که مثل من نشسته است و انتظار میکشد
گاه چون هلال، ناامید و زرد میروم
گاه چون امید، روشن و سپید میشوم
با ستارهها نیاز میکنم
گاه حالت نماز میکنم
راستی مخاطب عزیز
آسمان شب گرچه بیکرانه
بیشباهتی به چادرِ سیاه روستا و خانههای شهر نیست
این دو گرچه در فراق هم ولیک
فاصله دلیل قهر نیست
آسمان شب
فسانهها و رازها درون خود نهفته داشتهست
امید را چنان ستارهها برای آدمی
همیشه تا هنوز هم نگاه داشتهست
که هر کجا دلی شکست
در پناهگاهِ امنِ گوشهای خزید
طناب دست را حلقه کرد
دور زانوان و خیره در فلک
چرخِ سرگذشت را نگاه کرد
گاه هم
سر بروی دستها نهاد و پردههای پلک را کشید
رو بهعالمی دگر نهاد
گرم بخت و سرنوشت خویش
یک زمان چشم بست بر هرآنچه هست و دل برید از هرآنچه نیست
با دل پریش
چند شب
یا شبانه روز
نه چند ساعت و دقیقه
نه!
گاه دیدهام نحیفِ ثانیه
چون ستبر هفتهها و ماهها و سالهاست
گاه جملهای که مخفیانه و نزار
کنج خلوتی شکفته میشود
سرنوشتساز قرنهاست
گاه یک عمل
راستی
من چکارهام؟
هیچ!
مثل تو!
هیچکارهام!
شاعرم!
بگذرم گاه یک عمل
در میان کارها و رنجهای ناتمام
کار را تمام میکند
شنیدهای تو هم
ضربت امیر مومنین که روز جنگ
باز راست آمد و
بر میان لاالهِ عمر عبدود نشست
نه یک تن از هزار و صد هزار را
بلکه هیبت بت زمانه را
بت هول را شکست ...
از گذشته تا همیشه
بهتر از عبادت و تمام کارهای جن و انس بود
چند ثانیه است
شایدم سالها و ماهها و هفتههاست
پیش من
من؟
کیستم؟ آه من هنوز هم فرد نیستم
یکی از هزار و صد هزار
رنج نامقدسم
هنوز هیچ نیستم!
من هنوز از خودم سوال میکنم چیستم؟
من مرددی فتاده در میان آنچه بود و آنچه نیست
شایدم
رد بوی پیرهن بر تنی که رفته تا به دور و روز گشته دیر
در انتظار سوی رفته از دو چشم پیر
خیال مانده نیمهکارهای معطلم
دستهای خستهام
مرا کنار میکشند و بر سرم نهیب میزنند
سوالپیچ میکنند
تو چهکارهای !؟
گوشهای نشستهام
مگر پر شود رکاب بینگینِ انتظار دستهای ناامید من
بر صراط عهد مستقیم
پاک سوخت
هرچه از گذشته تا کنون
شعر گفته بود
شاعر گذشته مرد
شعر نو
شعر تازه بایدش سرود
جیم
خاطرهی شهید حاج رمضان ره با حاج قاسم #خاطره
.
ابرها در چشم برهمزدنی آفاق را از دیدهها پوشاندند
و هیچ کجا از شدت طوفان در امان نمانده بود
هر چیزی که ماندگار بنظر میرسید ازجا کنده و فراموش میشد
و صاعقهها همچون تازیانههایی آسمانی، چنان بر گردهی زمین میکوفتند که کوهها از هیبتشان خورد میشدند
همهچیز همچون فردا، به شبحی در دوردست بدل شده بود!
و تنها آنچه که میآمد و ماندگار مینمایید، آیندهای بود که قصهها، آینهگردان عزم و همتش بودند
[گنجینههای خاطراتی از این دست ]
قصهها آینههایی بودند واژگونه نما
راست را چپ مینمایاندند و چپ را راست
کاهنانی کهنسال که در قعر چاه پیشانی ماه میدیدند و در پیشانی زندانی طلعت شاه
و میگفتند: نجات همانجاست که خطر آنجاست
قصهها فقط باور میخواستند تا صبر کارش را بکند
عدهای بهقدر همت خود دست بر دامان طوفان زدند و همسفر باد شدند تا درون آن بدمند برای آب و جاروی زمانهای که آلوده بهغبار شده بود.
و برای کسانی تنها تکاپویی مانده بود تا گذرِ طوفان.
ابرها آرامآرام باز شدند و شدت طوفان رو بهکاستی مینهاد.
خورشید پیدا میشد و پرندگان که مبشرانِ سرآمدن شباند آواز سر میدادند.
تکلیف زندگی بهروشنی زندگی گیاهی میمانست
و چیزها واضحتر از همیشه بودند. آنقدر که دیگر فردا نه شبحی در دوردست بلکه نزدیکتر از هر همیشه پیش پایمان ایستاده بود.
ما با خاطرههامان تصویر آن بادپیمایان را در دست گرفته بودیم و بهجستجویشان گام همت مینهادیم.
و در این جستجو بود که باز فردا ساخته میشد.
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظاتی از آنچه رهبر انقلاب در طول این سالها دربارهی ایران عزیز گفتند...
🔸 حضرت آیتالله خامنهای:
نگاهم نسبت به آیندهی این کشور خیلی روشن است. بنده میدانم که خدای متعال اراده فرموده است که این ملّت را به متعالیترین درجات برساند. وطن، امروز با اسلام یکی است. اسلامیّت و ایرانیّت متضاد نیستند، یک حقیقتند. هر کسی سرباز اسلام شد، از هر ارزشی ــ از جمله ارزش میهن و وطن ــ دفاع میکند.
#ایران #ای_ایران
#جانم_فدای_ایران
🌐 @Sh_Khabar