جیم
🔴خبرنگار فلسطینی پس از جانباختن همکارش، روی آنتن زنده جلیقه خبرنگاری را کنار گذاشت 🔹️این خبرنگار
.
رفیق من
پیش از آنکه پرکشد
خبرنگار بود
خبر چو طفل بود و او چو دایهاش
خبر چو صید و او
صبح و شب پیِ شکار بود
نه یک خبرنگار دست چندم و
نه یک رفیقِ نیمه راه
برای من برادری قدیمی و
رفیق روزگار بود
رفیق بیستسالهام خبرنگار بود
سکوت تا که سایهوار میدوید
میان کوچهها
درون خانهها
زبان که میگرفت بین ترسها
فلاش دوربین او
چو مهشکن
چراغِ شامِ تار بود
الغرض
خبرنگار بود و صید او خبر
پرندهی خیال و فکر او
نداشت لانهای مگر
میانِ حادثه، خبر
ذکر او
خانوادهاش گفتهاند پیش از این
صبح و شام
وقت شام، درون رختخواب
بین خواب
الهی الوطن و یا که
یا وطن و یا وطن
بگذرم
حکایتی است اینکه عاقبت
هرکسی به هر چه زل زده است
شبیه و مثل آن، بلکه مثل سایهاش شده است
حکایتی است گفتهاند:
دوست مثل یار میشود
تکیهی کلام و لحن او
تکان دستها و دستخط او
مذاق او مزاج و حمل بر مبالغه اگر نمیشود
چهرهاش، راه رفتنش، سلیقهاش
آه آدمی
عجیب آفریدهای است!
نقشها پیش پای او و او خوب
اهل بازی است
آب بیند او اگر عجب شناوری است
شبیه هر کسی است جز خودش
شبیهِ نقشهاست !
پشت هم راه میرود
با خودش حرف میزند
دائما نقشه میکشد
نقشههای گونهگون و رنگرنگ
گاه شاعری است
گاه شاهدی است
بگذریم ...
رفیق من
عکس میگرفت
متن مینوشت
بین کار
ناگهان گریهاش گرفت
گفتمش که چیست ماجرا ؟
هیچ جز سکوت
خیره مانده بود روی یک خبر
خبر: باز هم شهید
چشمهای خیس اشک او پر از سوال
خبر شهادتِ شهید و او خبرنگار
داد زد: خبر!
یا که نه
گر چه او داد زد خبر
ولی مراد او همان ای وطن
خوب میشناسمش
ای وطن !
چرا ؟ چقدر فاصله است بین ما؟
چرا مرا نمیبرند مثل تو بروی دستها؟
تن تو زخمی و هنوز سالمم
وطن اگر که میروی ...
درنگ کرد
و باز گریه کرد
گلوله میخوری و من ...
لباس از تنش برون فکند و زد کلاه بر زمین و رفت و آخرش ...
رفیق من شهید گشت و من خبرنگار ...
خبر شهادت رفیق من
درون خانهاش و یا همان وطن
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از هزار و ده هزار بگذریم
طفل چند ماههای
آدمیزادهای مانده بر زمین
نه بر زیر آوار
ها !
صورتش زخمی است
کجاست گوش و هوشتان؟
بر سر چشمتان چه آمده است ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غزه شد مثل آینه
مثل آینه باز هم شهید شد
هرچه دید را
در مقابلش هر چه بود را
رسانه گشت
غزه باز هم وجود یک بیوجود را بهرخ کشید
دشمنِ حسود
در میان آینه
چهرهی کریهِ خود
[دیوِ نحس و شوم را]
سیاه و زشت دید
هر چه گشت
در میان خاطرات
زمان زادنش
بالای سرش پدر ندید
بیپناه و پشت گشت
پناه و پشت او توپها و تانکهاش
درهم شکست
باز هم درون لانهاش خلید و مثل عنکبوت
تار دور خود تنید
دشمن شکست خورده باز هم شکست خورد
باز هم مثلِ جن
جنون گرفت
با شنیدنِ ...
یا که نه
محضِ دیدن خدا و قهر و قدرتش
ناپدید شد
آینه یا همان غزه باز هم شهید شد ...
🔴هم اکنون آسمان غزه و شلیک گسترده منور بر فراز شهر و با تمرکز بر اطراف بیمارستان شفا
✅ بدون سانسور؛ فوری و لحظهای از غزه👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
24.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر شهید حزبالله: پسرم را به حضرت زهرا سپردم
▪️پدر شهید: مانند مولایش، سرش از تن جدا شد
🔹خبرنگار تسنیم در لبنان با حضور در خانه «شهید بلال عبدالله ایوب» با مادر، خواهر و بستگان وی گفتگو کرد. در این پرتره، تصاویر اختصاصی از سخنان پدر شهید در زمان تدفین و همچنین وصیتنامه تصویری شهید منتشر میشود.
🔹«شهید بلال عبدالله ایوب» (علی حیدر) از ساکنان روستای یحفوفا در منطقه «بقاع» لبنان است که در تجاوزات اخیر رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان شهید شد.
🔹این فیلم با تأکید مادر شهید آغاز میشود: من جان فرزندم را به حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) تقدیم کردم.
🔹مادر شهید در مورد نحوه شهادت فرزندش میگوید: یکی از همرزمان، تعریف میکرد؛ پسرت در درگیریهای مرزی با اشغالگران در حال امدادرسانی و مداوای رزمندهای بنام «حلانی» بود که خبر میرسد چند نفر را اشغالگران مجروح کردهاند. بلال بعد از پانسمان اولیه حلانی، دوستانش را رها میکند تا به کمک رزمندگانی برود که زخمی شدهاند. او یکی از مجروحین را به آمبولانس میآورد؛ اما این آخرین صحنه حیات بلال بود همین جا شهید شد.
دیشب نمیدانم
و یا شاید پریشب بود
بهسوی خانهمان میرفتم و
جای خیابان کوچهها یا هر چه نامش جاده یا راه است
در فکرهایم غوطهور بودم
گهگاه برق یک اندیشه چون لبخند
بر کنج لبهایم
میآمد پدید و میدرخشیدند چشمانم
راه روشن بود و مقصد
پیش از این گفتم
بسوی خانمان تنها میان فکرهایم
راه میرفتم
دلم گرم از تماشای دوباره دیدن لبخند مادر بود
بسان آبشاری
بین آغوشش فرو میریختم
در بین دستانش
گرم میکردم
دستان سرد و صورت یخکردهام را
سلام ای نازنینم ایفدایت جسم و همجانم
ای فدایت جان و هم عمرم
کجا بودی ؟ چرا دیر آمدی!؟
گفتم:
نمیدانم دلم پیش تو بود اما از این دوری پشیمانم
راستی مادر !
جان مادر؟
چرا این برگ زرد خانهمان
کوچک قناری
این خوشآواز و قرین زندگانیمان
رها کرده سرودش را
نمیخواند چرا دیگر سرود دلنشینش را؟
و مادر گفت
با صدایی غمگرفته:
دیشب یا پریشب گربهای انگار
نشانش داده با نفرت
تیزیِ دندان نیش و پنجههایش را
و از جایی نمیدانم کجا
جستی زده چالاک و محکم
بروی لانهاش کوبیده دستش را
و آن کوچک قناری
آن زردرو آن باتبآلوده
جسته از سویی به سویی از قفس
کوبیده خود را بر در و دیوار
از بس که ترسیده
زبانبسته زبانش بند آمد
خدا داند که میخواند دگرباره
و شاید هم
فرامُش کرده این جامانده طفلک
[این جدا افتاده از جفتش ]
سرود و ناله روز جدایی را
حزینآواز تلخی را که یادش بود
بسان نغمهای شیرین درون گوش ما میریخت
و میلغزید گام هوشمان انگار ؛
یکی جام می از یک کهنه خمّ چند ساله
بیاد یک غمی بیانتها نوشیدهایم و
میربود از یادمان این زندگانی را
راستی این زندگانی گفتم ای مادر ؟
نه نام این نه
زندگی این نیست مادر جان!
کجا کی دیدهای که مردمان از صبح تا شام
بسان مرغکی لکنت گرفته سخت ترسیده
میکوبند خود را بر در و دیوار
پس از لختی
نمیخواند کسی آواز غربت را
نمیگرید کسی بر حال خود دیگر
همه در فکر خویشند و
نمیخواهد کسی جام محبت را
کجا دیدی؟
حواست هست ؟
[مادرم میگفت]
گفتم گوش من با توست !
بخوان مادر !
بخوان آواز تلخت را
سرود و قصههای قبل خوابت را
و مادر گفت
با چشمانی پر از حیرت و یا شاید کمی ترسیده و شاید کمی نفرت
نم اشکی دوید از گوشهی چشمش
و بغضی چون کلاف درد
میلرزاند آهنگ کلامش را :
نمیشوید خمار خوابها را آب
کجا کو آن کسی که زنده بر عشق است
همه سر در گم و پوچند و میکوبند از سر حسرت
دستها را روی دست و گاه بر سر
نمیمیرد کسی دیگر
همه بازیگران نقش امواتند
نمیخواهد کسی بازندهی این زندگی باشد
نشان از زندگانی نیست
دردی نیست
بسان باغ پاییزی همه بیبرگ و بیبارند
بهسوی غمگنک مرغ سراپازرد و تبآلوده رفتم
بخوان [بر زیر لب گفتم]
نمیخوانی چرا دیگر؟
مگر کار تو خواندن نیست ؟
و آن ترسیده باز از ترس میکوبید
تن زار و نحیفش را به هرجا بر در و دیوار
زبانم بند آمد عقب رفتم
میان فکرهایم میدویدم باز غافل از در و دیوار
باز پیش مادرم رفتم
چرا مادر؟ بگو این گربهی شوم از کجا آمد!
بگو مادر ترا من میدهم سوگند
و مادر گفت با لبخند و با سوگند:
بباز این زندگانی را !
یکی جام عسل در دست و
جامی شیر هم در دست دیگر گیر
عسل را مرگ پندار و دیگر صبر
این دو را با هم بیآمیز و بسان شهد شیرینی بهکامت ریز
و از آن سیر نوش و مبر از خاطرت فرزند من!
ای پارهی جانم مبر از یاد!
ترا من میدهم سوگند
که هر جا میروی هرگام
از ایندو سیر باشی
بنوش این طینت پاک شهادت را
بباز این زندگانی را
که هرکس خواست تا پیروز آن باشد
درنگی کرد و ساکت ماند
نشانم داد با گوشهی ابروش
گربهای تاریک را دیدم
که خود را چابک و چالاک بروی یک قفس انداخت
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
🔹حاج قاسم در کنار کودکان مظلوم و بیگناه غزه❗️
شهید سلیمانی برای دشمن خطرناکتر است از سردار سلیمانی!!
حتما ببینید...
🔰 اخبار لحظهای از عملیات طوفان الاقصی در کانال #اخبار_سرزمین 👇👇
🔸 @AkhbareSarzamin
داعش
داعش خبیث
یادمان که خوب هست ؟
یادتان که هست
داعش تمام شد
بازنده بود نباخت
فراموش شد
این فرش بدقواره
بیتار و پود شد
راستی چه ماند؟
راستی چگونه دود شد
داعش چه شد که یکباره ناپدید شد؟
خوب یادم است
با یک شهید
با چشمهای او
و منظرهای پیش رویمان
کدام منظره ؟
[ غروب بیابان
یک خیمه هم یادم است بود
میسوخت
و یک بیسرشت پست زخمخورده
یک نانجیب سیاهدل
او را اسیر کرده بود از پشت سر ]
نامش چه بود هان!؟
محسن
حجت خدا
یادتان که هست
از یادمان برد ترسها را
ناامیدیها را
حق داشتیم
پیش از او شاید حجت نداشتیم
کمکم نگاهها
سینه به سینه
دست به دست
آشنا شدند
رد و بدل شدند
آهنها مسها
[انگار کیمیا بود انگار سیمیا]
طلا شدند
آه ای نگاه گمشده در بین چشمها
آه ای خبر !
ایستاده منتظر !
پشت دربهای خانهمان
ایستادهای چرا
تو بیا!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴محل جنایت اسرائیلیها بازیچه کودکان غزه
🔹کودکان غزه حفرهای را که با موشک رژیم اسرائیل ایجاد شده به مکانی برای بازی تبدیل کردند.
✅ بدون سانسور؛ فوری و لحظهای از غزه👇
http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشحالی کودکان غزه هنگام بارش باران
🔹کودکان نوار غزه همزمان با بارش باران و توقف حملات هوایی جنگندههای رژیم صهیونیستی به دلیل شرایط نامساعد جوی ابراز خوشحالی کردند.
@TasnimNews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر بچه فلسطینی: خدا با باران سیرابمان کرد
🔹بارش باران در نوار غزه در سیونهمین روز از تجاوز هوایی و زمینی رژیم اسرائیل به این منطقه از فلسطین اشغالی، علیرغم همه جنایتها و اقدامات غیرانسانی صهونیستها علیه غزه، منجر به خوشحالی ساکنان محاصره شده غزه شده است.
🔹پسربچه فلسطینی در ویدیو بالا حین جمع کردن آب باران در مخزن و گالن میگوید: خدا با بارانش ما را سیراب کرد؛ چرا که سختیهای ما را میبیند. آب شیرینی است.
@TasnimNews