eitaa logo
جهادتبیین
111 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
33 فایل
بصیرت افزای .واگاهی ...ان شاالله که فقط رضایت خدا بخوایم و بس
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیجی خامنه ای بودن، از سرباز خمینی بودن سخت تر❤️❤️ @jehadtabien
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدم باید کتاب‌هایی بخواند که گازش می‌گیرند و نیشش می‌زنند اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک۷ مُشت نخورد با ه جمجمه‌مان و بیدارمان نکند پس چرا می‌خوانمیش؟ که به قول معروف حال‌مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که می‌شود خوشحال بود. تازه لازم باشد، خودمان می‌توانیم از این کتاب‌هایی بنویسیم که حال‌مان را خوش می‌کند ما اما نیاز به کتابخانه، نیاز به کتاب‌هایی داریم که مثل یک ناخوشحالیِ سخت دردناک متاثرمان کند مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم، دور از همه‌ی آدم‌ها مثل یک خودکشی کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزده‌ی درونمان 📓 #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴🔴 آقای رفسنجانی در این کلیپ میگه برای ارتباط با آمریکا ۲ ساعت با رهبر بحث کردم اما ایشون قبول نکرد آخرش ایشون رو حواله دارم به روز قیامت😳 به ما به پیوندین @jehadtabien
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴🔴 ماشاالله به یزدی ها چقدر با این استقبال پرشورشون توی دهن فتنه گران و اغتشاشگران و منافقین و روحانی و خاتمی و موسوی زدند 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏 ماشاالله 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏 به ما به پیوندین @jehadtabien
جهاد تبیین @jehadtabien 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 برای اگاهی هر چه بیشتر برای خنثی سازی نقشه های دشمن. تلاش میکنیم به ما به پیوندین @jehadtabien #
پیرمرد عاشق به زنش گفت بیا یادی از گذشته های دور کنیم من میرم کافه منتظرت و تو هم بیا سر قرار حرفای عاشقونه بزنیم پیرزن قبول کرد فردا پیرمرد به کافه رفت، دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد وقتی برگشت خونه، دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه ازش پرسید چرا گریه میکنی پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت: مثلا بابام نذاشت بیام 😝🤣😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برخی از نقاط قوت جمهوری اسلامی در تاریخ ایران بی‌نظیر است 🗣دکتر فرشاد مومنی استاد اقتصاد دانشگاه علامه: 🔸نقاط قوت جمهوری اسلامی در تاریخ ایران بی‌سابقه است. برای نخستین بار در تاریخ ایران یک جنگ طولانی علیه کشور ما راه انداختند ولی جمهوری اسلامی نه اجازه داد قحطی ایجاد شود و نه یک سانتی متر از خاک کشور جدا شود، آیا این افتخار ندارد؟ به ما به پیوندین @jehadtabien
🌼 روز میلاد امام خمینی(ره) مبارکباد 🌼 🌺 هدیه به روح بزرگ و ملکوتی ایشان ۳صلوات 🌺 @jehadtabien
مــیـــلاد بــاســـعـــــادت صــــدیقـــــه طــاهـــــــره حـضــرت‌فـاطـمــہ‌زهرا﴿س﴾ و تـــولــد پــدر و رهـــبر کبیــر انقلاب اســـلامے بـرتـمـام‌شـیـعـیـان‌‌ومسـلـمـانان‌مـبـاࢪڪ❤️ 🌴💎💢💎🌴
محمدم: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مناسبت روز مادر است سوالم اینه 👇😁🌷😁👇👇 🔸میدونی ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻧﺴﻞ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﭘﺮﺭﻭ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻦ؟ ﭼﻮﻥ ﻗﻨﺪﺍﻕ ﻧﻤﯿﺸﻦ، ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﻗﻨﺪﺍﻕ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮ ﭘﺎﺵ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻭﻝ ﻣﻌﻨﯽ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺭﻭ می فهمه 😂😂 ننه ما یا به زبان شما مادرامون وقتی که ما را قنداق ﻣﻴﻜﺮﺩﻥ ﺗﻮ 2 ﻣﺘﺮ ﭘﺎﺭﭼﻪ چلواری ﭼﻨﺎﻥ می پیچیدند ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﭘﺴﺘﻤﻮﻥ ﮐﻨﻦ هاوایی یا بندر بنگلادش ... 😂😁😂 والله به خدا الان بچه شش ماهه تخت دو نفره داره، واسش موزیک لایت میذارن با نور کم تا بخوابه. اونوقت اون زمان می ذاشتنمون رو پاهاشون به حالت سانترفیوژ 😴😴😴 انقد تکونمون می دادن تا پلاسمای خونمون جدا می شد می رفتیم تو کما ... 😂😂 یادش بخیر ننه هامون موقع درس خوندن ما با یک چوب بالا سرمون ایستاده بود اینگار که شب اول قبره و دو ملک با گرز آتیش بالا سرمون و می گفت می خونی یا بلالت کنم 😃😀 وقتی هم که کتاب به دست تو جرت می رفتیم چنان محکم با چوب می زد وسط کتابمون که روح از تنمون بیرون می پرید 😢😢😢😢😢 تازه خشن ترین حالت وقتی بود که بازم تو چرت که می رفتیم و کتاب از دستمون که می افتاد ننه مون چنان با چوب می کوبید تو کله مان که عین قرقی می پریدیم بالا 😴😴😴 ولی چون تو چرت بودیم و پوست کلفت هم بودیم دردمون نمی گرفت .. ننه مون داد می زد و می گفت یعنی خاک عالم تو سرت با این درس خوندنت تو که داری چرت می زنی . ☝️😂😁😂😁😂😂 از همه بدتر اون موقعی بود که بعد از خوردن چوب به کله مون دیگه ارتعاشات و امواج معزمان به هم می ریخت و گیج و منگ می شدیم و کتاب را از رو زمین بر می داشتیم و سر و ته به دست می گرفتیم و شروع می کردیم به منگ منگ کردن 😁😂 ننه مون هم که سواد درست و حسابی نداشت فقط از روی جلد کتاب فارس که عکس یک روباه بود می فهمید که ما کتاب را بر عکس دست گرفتیم .و دوباره چوب را تو سرمون می کوفت و داد می زد خوب پخمه کتاب و که سرو ته گرفتی اخرش هم می دید که نه خیر امشب شب درس خوندن برای ما نیست می گفت . پاشو .. پاشو برو کپه مرگت و بنداز و بخواب که تو درس خون نیستی .. 😁😂😁 ما را باش که عین اون فنر از جا بلند می شدیم و شیرجه می زدیم تو رختخواب قشنگ ترین حالت اونجایی بود که ننه مون میامد پتو را می کشید رو سرمون و دوتا بوس قشنگ هم رو سرمون هدیه می داد و می گفت الهی بمیرم سر بچو هم باد کرد آمد بالا ... 😞😞😞😞😞 مادر دیگه .. در عوض فردا صبح بلند می شد نون نم می کرد و پنیر و زیره را می پیچوند برامون و جیبمون را هم پر از کشمش و انجیر می کرد و می گفت برو ننه دست خدا الهی دورت بگردم .. 😁😂😁😁😁 نه به اون چوب تو سر زدنش نه به این دورت بگردم. حالا می رفتیم مدرسه.. تو کلاس که نشسته بودیم ناظم می آمد و می گفت 🔸بی سر و صدا وسايلتونو جمع کنيد، با صف بريد توو حياط، امروز معلم نداريد یادش بخیر ..ما را ببین از خوشحالی که تو سر و کله همدیگه می زدیم. اینگار که خبر آزاد سازی خرمشهر را بهمون دادند 😁😂😁 ✅یادتونه توو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان باید نفر وسطی میرفت زیر میز 😂 ✅یادتونه نوک مداد قرمزای سوسمار که زبون میزدی خوشرنگ تر میشد😌 ✅یادتونه موقع امتحان باید کیف میذاشتیم بینمون که تقلب نکنیم😁 ✅یادتونه یه مدت از این مداد تراشای رومیزی مد شده بود هر کی از اونا داشت خیلی با کلاس بود😀 ✅یادتونه پاک کن های جوهری ک یه طرفش قرمز بود و یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش میخواستیم خودکار رو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره میکردیم یا سیاه و کثیف می شد😣 ✅یادتونه گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون نقاشی میکشیدیم بعد تند برگ میزدیم می شد انیمیشن😌 ✅یادتونه زنگ تفریح که تموم می شد ناظم دیگه نمیذاشت آب بخوریم😣 ✅یادتونه تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود خانه شوتش میکردیم😌 ✅یادتونه وقتی معلم می گفت برو گچ بیار انگار مشعل المپیک دستمون میدادن 😁 یادش ب خیر یادت میاد؟ وقتی کوچیک بودیم. چطور پای تلوزیون می نشستیم شکم رو زمین دست زیر چانه . دوپا در هوا بازی چراغ نفتی و قابلمه ماشک و پیاز 😋😋😋😋 ؟ اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت. ؟ یادت میاد؟؟؟ وقتی صدای هواپیما رو میشندیم... می پریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم✈️... می نشستیم به انتظارکلاس سوم تا با خودکار بنویسیم✏... یادت میاد؟؟؟ ؟ وقتی مامان می پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو۱۲ و کوچکه رو4 ؟یادت میاد 😍😍 وقتی نقاشی می کردی خورشیدو رو زاویه برگه می کشیدی... ✏؟؟؟ یاد ت میاد؟؟؟ فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا