eitaa logo
جوشیروان؛مهدفرهنگ وادب
813 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
47 فایل
کانال #ایتایی#جوشیروانگرام بنام جوشیروان ؛مهدفرهنگ و ادب تقدیم می کند راه ارتباطی با ما (در صورت لزوم ؛ #پیام #آگهی_ها #انتقادات #پیشنهادات خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید)👇👇👇 @Iran_Ali2408 لینک کانال پرمخاطب ما ✦࿐❀°❤°❀࿐✦ @jhoshirvan
مشاهده در ایتا
دانلود
جوشیروان؛مهدفرهنگ وادب
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: 🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷
🔸 ثبت‌نام الکترونیکی یک میلیون و ۷۰۰ هزار کلاس اولی از امروز آغاز می‌شود رئیس ستاد ثبت نام آموزش و پرورش: 🔹 ثبت‌نام دانش آموزان با داشتن برگه سنجش سلامت انجام خواهد شد.
ویژه امشب برنامه چهار سوق همدلی ( شبکه افتاب) راس ساعت ۲۰:۳۰ دانش آموزان مدرسه
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🖼 ۳ سال دولت رئیسی در مقابل ۸ سال دولت روحانی 🍃🌹🍃 🔸وقتی میگیم فرق داره کی رئیس‌جمهور باشه داریم از یه همچین چیزی حرف میزنیم
18.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ تبلیغات در بیلبوردهای سه بعدی در چین 🔹رهگذران دیگر حتی تعجب نمی کنند
❣ ســلام دلیل زندگیم سلام غریب عالم... لذت شعر به آن است که والا باشد هدف شعر ظهور گل زهـــــرا باشد جان ناقابل ما نذر شما مهدی جان علت هستی ما حضرت مـولا باشد مــولای مـــن العجل دلیل تپش های قــلبمـــ صبح ات بخــیر دلیل زنــدگیمـــ✨❤️ ♥️ 🌹🍃🌹🍃
🌸آرزو میکنم خداوند 🌷بـرای امـروزتـون 🌸سبد سبد اتفاقهای خوب 🌷و خـوش رقم بزند 🌸و حال دلتون مثل گـل 🌷تازه و با طراوت باشد. 🌸شادی هاتون پایدار 🌷مهرتون مـانـدگار صبح همگی بخیر و شادمانی🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام رضا(ع): دوست‌ هرکس‌ عقل‌ او و دشمن او جهل‌ آن است‌. امروز پنج شنبه ۲۰ اردیبهشت ماه ۳۰شوال ۱۴۴۵ ۹ مه ۲۰۲۴
⬅️ جزییات کاهش سن دریافت گواهینامه موتورسیکلت 🔹️ رییس مرکز صدور گواهینامه راهور فراجا: در حال حاضر گواهینامه موتورسیکلت به ۴ نوع تفکیک شده است. این ۴ نوع گواهینامه موتورسیکلت شامل «الف میم»، «الف ۱»،« الف ۲» و «الف» است. 🔹️ برای دریافت گواهینامه «الف میم» و «الف ۱» متقاضیانی که بخواهند این ۲ نوع را دریافت کنند با حداقل سن ۱۶ سال می‌توانند ثبت نام و در آزمون شرکت کنند.
♦️تابستانی گرم در راه است 🔹پژوهشکده اقلیم‌شناسی اعلام کرد از نیمه خرداد تا نیمه تیرماه، میانگین دمای هوا در شمال غرب، استان‌های واقع در کوه‌های زاگرس و دامنه شرقی آن و دامنه جنوبی البرز غربی و بخش محدودی از شرق کشور یک  تا ۲ درجه بیش از نرمال، در بخش محدودی از زاگرس شمالی بیش از ۲ درجه و در سایر مناطق، نیم تا یک درجه بیشتر از نرمال خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا