eitaa logo
جوشیروان؛مهدفرهنگ وادب
814 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
47 فایل
کانال #ایتایی#جوشیروانگرام بنام جوشیروان ؛مهدفرهنگ و ادب تقدیم می کند راه ارتباطی با ما (در صورت لزوم ؛ #پیام #آگهی_ها #انتقادات #پیشنهادات خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید)👇👇👇 @Iran_Ali2408 لینک کانال پرمخاطب ما ✦࿐❀°❤°❀࿐✦ @jhoshirvan
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ آزمون استخدامی "طرح شهید زین الدین مرحله دوم " در استان مرکزی تا 26 اردیبهشت تمدید شد. 🔸به منظور تأمین نیروی انسانی مورد نیاز دستگاههای اجرایی استان از محل طرح شهید زین الدین( مرحله دوم) این آزمون برای متقاضیان در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۱۱ همزمان در سراسر کشور برگزار خواهد شد. 🔸متقاضیان ثبت نام با مراجعه به سایت مرکز آزمون جهاد دانشگاهی به آدرس: https://hrtc.ir/exam/65/page/ و مطالعه الحاقیه شماره سه دفترچه راهنمای آزمون(استان‌های اصفهان، خراسان رضوی و مرکزی) به آدرس: https://hrtc.ir/media/uploads/emz2_addendum3.pdf می توانند از تاریخ 1403/2/9 لغایت 1403/2/26 نسبت به ثبت نام از طریق این سایت اقدام نمایند. 🔸 لازم به ذکر است در این مرحله تعداد ۶۳ نفر در ۱۵ دستگاه اجرایی (انتقال خون،اقتصادو دارایی، تعاون و کار و رفاه اجتماعی، حمل و نقل جاده ای ، جهاد کشاورزی، دامپزشکی، سازمان مدیریت و برنامه ریزی ، صنعت،معدن و تجارت، راه و شهرسازی، ،گمرک، محیط زیست، منابع طبیعی، میراث فرهنگی و گردشگری، نوسازی مدارس، ورزش و جوانان) پیش بینی گردیده است.
📣 ورود سامانه‌ی جدید بارشی جدید به از روز دوشنبه/رگبار و رعدوبرق بهاره و تندباد موقت پدیده غالب شهرستان‌های استان تا پایان هفته جاری🌧⛈⚡ 🔸از روز دوشنبه دور جدیدی از بارش‌های رگباری در استان شروع شده و بصورت متناوب و با شدت و ضعف تا روزهای پایانی هفته تداوم پیدا خواهد کرد. 🔸روز شدت رگبارها در برخی نقاط غرب و شمال استان در حد آبگرفتگی معابر و سیلابی شدن رودخانه‌ها خواهد بود.
🧕مسابقه : حجابِ فاطمی (کاروان زیارتی ام البنین سلام الله علیها با مدیریت سید علیرضاعابدی) 💠ذلِکَ اَدْنی اَنْ یُعْرَفْنَ فَلٰا یُوْذَیْنَ💠 ⚜حجاب برای شناخته شدن زنان و مورد آزار قرارنگرفتن آنهاست⚜ 🎤شرکت کننده شماره: ۴۵۲ 😍دختر نازم: عطیه قربانعلی نژاد کلاس چهارم مدرسه وحی غینرجه شهرستان خندان استان مرکزی 💎مَاشٰاَللّٰه لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ💎 ✅تا سنین ۱۵ سالگی         💫اهدای جوایز نفیس👇💫 ✅ نفر اول :3 میلیون کمک هزینه کربلا ✅ نفر دوم: مبلغ دو میلیون و پانصد هزار تومان ✅ نفر سوم:مبلغ دو میلیون تومان ✅ نفر چهارم :مبلغ یک میلیون و پانصد هزار تومان 👈توجه: هر کسی عکسش بیشترین بازدید رو داشته باشه برنده مسابقه است.👉 ✅زمان قرعه کشی و پایان مسابقه:18 خرداد 1403سالروز ازدواج حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها 🤲💠الّلٰهُمَّ ارْزُقْنی شَفٰاعَتَ الْحُسَیْن یَوْمَ الْوُرودْ💠 ‌⬅️⁩آدرس کانال @Karavan_ziyarti_ummalbinin_s ‌◀️⁩ادمین های  مسابقه‌: @AgaRnaa13(روبیکا) ج @AgaRnaa(ایتا) بیا تو مسابقه شرکت کن 😉👇 @Karavan_ziyarti_ummalbinin_s
📣 حقوق سربازان دوباره افزایش پیدا کرد 🔺 دهنوی، عضو هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی: با تلاش همکاران ما در مجلس بالاخره آخرین تغییرات حقوق ‌سرباز⁩ نیز در جداول قانون بودجه ۱۴۰۳ اصلاح شد و ۶ هزار میلیارد تومان منابع جدید برای افزایش حقوق سربازان اضافه شد؛ تا در مجلس انقلابی یازدهم حقوق این عزیزان بیش از ۲۰ برابر رشد کرده باشد. 🔺 سربازان متاهل که خدمت سربازی خود را در مناطق عملیاتی می‌گذارند، در فروردین ۱۴۰۳ حداقل معادل ۱۰ میلیون و ۲۳۰ هزار تومان حقوق دریافت کردند ولی با اعتبارات مصوب شده در مجلس در بودجه برای این امر، حداقل حقوق اردیبهشت سربازان معادل ۱۱ میلیون و ۵۳۵ هزار تومان خواهد بود. 🔺 حداقل حقوق متاهلین در ناحیه شهری و مناطق غیرعملیاتی که در فروردین ۱۴۰۳، معادل ۷ میلیون و ۹۹۰ هزار تومان است که با مصوبه مجلس، به حداقل ۹ میلیون ۵۷۳ هزار تومان خواهد رسید. 🔺 حقوق سربازان مجرد در منطقه عملیاتی در ماه گذشته به حداقل ۷ میلیون ۳۶۰ هزار تومان رسیده است و با اعتبارات جدید اضافه شده مجلس باید حداقل حقوق سرباز مجرد مشغول به خدمت در مناطق عملیاتی به رقم ۸ میلیون ۴۵۰ هزار تومان برسد. 🔺 حداقل حقوق سربازان مجرد فعال در مناطق غیرعملیاتی نیز که در فروردین ماه به ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان رسیده است، به حداقل ۵ میلیون و ۴۶۰ هزار تومان مجددا افزایش خواهد یافت.
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام زمان(عج): هیچ عملی همانند نماز، بینی شیطان را به خاک ذلت نمی‌مالد و او را ذلیل نمی‌کند. امروز یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ۴ ذی‌القعده ۱۴۴۵ ۱۳ می
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زندگی کوتاه است و هر ثانیه‌ی آن، بسیار با ارزش هر روز زیباست🌹 و این نگرش ماست که آن را خوب یا بد می‌کند.🌷 🌷 به زیبایی امروز لبخند بزنید و از کوتاهی زندگی نهایت استفاده را ببرید...🌷 روز زیباتون بخیر🌷
سالها غافل ز دلداریم و دل هشیار نیست چشممان باز است و اما لحظه ای بیدار نیست روز و شب هر دم صدایت میزنیم و ای دریغ مدعیان بی شمار اما چو حُر بسیار نیست #
قیمت جدید شکر اعلام شد مدیرکل نظارت بر کالاهای اساسی وزارت جهاد: 🔹️شکر درب کارخانه با محاسبه ۱۰ درصد مالیات بر ارزش افزوده حداکثر ۳۸ هزار و ۵۰۰ تومان تعیین شد. 🔹قیمت مصرف‌کننده شکر فله به ازای هر کیلوگرم حداکثر ۴۲ هزار و ۵۰۰ تومان تصویب شد.
🔹کسب وکارهایی که هنوز شناسه یکتا نگرفته اند فقط تا ۲۵ اردیبهشت فرصت دارند تا برای تبدیل مجوزهای قدیمی و کاغذی به شناسه های یکتا اقدام نمایند. 🔸برای دریافت مجوز الکترونیکی فقط کافیه ۳ کد (شماره سریال کارت ملی، کد صنفی و کد پستی محل کسب) در درگاه ملی مجوزها به نشانی : mojavez.ir وارد کنید، به سرعت، رایگان و غیرحضوری مجوز الکترونیکی (شناسه یکتا) دریافت کنید. 
🔴 اعلام شرايط فروش فوق العاده و پيش فروش  شركت سایپا
جوشیروان؛مهدفرهنگ وادب
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_ام 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره د
🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷 ✍️ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم بریدم!» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... ✍️نویسنده: 🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷🌺🇮🇷