از ایـنجا …
که من هـسـتم ،
تا آنجا ....
کـه تو هـسـتی …
وجـب بـه وجـب ...
ثانیه ثانیه ...
دلـتنگـم …!
خودت برای این #دل ڪاری کن...
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#محمد_جواد_عطوی_
#فرمانده_حزب_الله
#دوست_شهیدم
#یادشهداباصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#کلام_شهید
هدف اسلام، تربیت انسان عاقل نیست؛
بلکه تربیت #انسانِ_عاشقِ_عاقل است.
#شهید_بهشتے
🕊
🕊🕊
🕊🕊🕊
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#مدافع_حرم_
#یادشهداباصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســ🌸ــلام
صبـح جمعـهتون بخیـر و شـادی
یک سـلام و صبـح بخیـر
بـا عطـر گلهـای زیبـا
تقـدیم بہ عزیـزای مهـربـونـم
یک ســلام از
سر عـشـق و دوستـی بہ
همـه دوستـای مهـربـونـم
امیـدوارم
در ایـن آدینـه زیبـا
زندگیتـون سرشـار از
آرامـش و سـلامتی باشـه
براتـون آدینـهای پُر از نشـاط
شـادی و خوشبختی آرزو میکنـم
امیـدوارم امـروز رو
همـراه بـا خاطـراتی زیبـا
در کنـار خانـواده و دوستـان
و عـزیـزان دلتـون سپـری کنیـد.
#لبیک_یامهدی_عج
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۱آذر ۱۳۹۸
میلادی: ۲۲نوامبر۲۰۱۹
قمری: الجمعة، ۲۴ربيع أول ۱۴۴۱
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (۱۰۰ مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (۱۰۰۰ مرتبه)
- یا نور (۲۵۶ مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️۱۰روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️۱۴روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️۱۶روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️۱۹روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت ۴۵روز)
▪️۴۱روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
✅ با ما همراه شوید...
#لبیک_یامهدی_عج
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
____~••°° #یازبنب...°°••~_____
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
🍃🌹 #روز_شمار_شهدا.. 🌹🍃
امروز #جمعه #۱_آذر ۱۳۹۸ هجری شمسی ...
#ولادت_سردار_شهید_حمید_باکری
(استان آذربایجان غربی، شهرستان ارومیه) (۱۳۳۴ ه.ش)
#شهادت شهید علی رضا صیرفی 🌷
(استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۵۹ ه.ش)
#شهادت شهید محسن ابوالحسنزاده🌷
(استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش)
#شهادت شهید علی نژاد قربان سگزآبادی🌷
(استان قزوین، شهرستان بویین زهرا، شهر سگزآباد) (۱۳۵۹ ه.ش)
#شهادت شهید ابوالقاسم بذرانبار🌷
(استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش)
#شهادت شهید محمدرضا فرجیزاده🌷
(استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای طاق) (۱۳۶۰ ه.ش)
#شهادت شهید علی محمد ابراهیم پورآرانی🌷
(استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۰ ه.ش)
#شهادت شهید امیر کرمی 🌷
(استان قزوین، شهرستان قزوین) (۱۳۶۱ ه.ش)
#شهادت شهید محمد درویشزاده🌷
(استان خراسان رضوی، شهرستان سرخس) (۱۳۶۲ ه.ش)
#شهادت شهید تیمور عاشقی بلالمی🌷
(استان گیلان، شهرستان رودسر) (۱۳۶۲ ه.ش)
#شهادت شهید حمیدرضا مصلحی🌷
(استان سمنان، شهرستان گرمسار) (۱۳۶۲ ه.ش)
#شهادت شهید سیدمحسن آل احمد طالقانی🌷
(استان قم، شهرستان قم) (۱۳۶۲ ه.ش)
#شهادت شهید محمدرضا باشی زرگر آبادی🌷
(استان سمنان، شهرستان دامغان) (۱۳۶۲ ه.ش)
#شهادت شهید رجبعلی دهقان طرزه🌷
(استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای طرزه) (۱۳۶۲ ه.ش)
#ولادت شهید صمد امیدپور 🌷
(استان گیلان، شهرستان رودبار) (۱۳۶۴ ه.ش)
#شهادت شهید نجادعلی حسنوند🌷
(استان لرستان، شهرستان الشتر) (۱۳۶۴ ه.ش)
#شهادت شهید سیدمهدی تهامی پورزرندی🌷
(استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۴ ه.ش)
#شهادت شهید محمود بوجاری آرانی🌷
(استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۵ ه.ش)
#شهادت شهید حسین عبداللهزاده🌷
(استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای حاجی آباد) (۱۳۶۵ ه.ش)
#شهادت شهید ذبیحالله خان محمدی🌷
(استان سمنان، شهرستان دامغان، روستای زرگرآباد) (۱۳۶۶ ه.ش)
#شهادت شهید مقصود واحد 🌷
(استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۸ ه.ش)
#شهادت شهید مدافع حرم سیدروحالله موسوی 🌷
(لشکر فاطمیون) (۱۳۹۲ ه.ش)
#شهادت شهید مدافع حرم حسن حزباوی🌷
(استان خوزستان، شهرستان اهواز) (۱۳۹۳ ه.ش)
#شهادت شهید مدافع حرم یدالله قاسمزاده🌷
(استان گیلان، شهرستان رشت) (۱۳۹۵ ه.ش)
#یازهرا....🌹🍃
.
هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐
🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊
____~°°•• #یازینب...••°°~_____
#یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#سند_شهادتم_امضا_شده....
🌺به محسن گفتم: تصمیمت واسه رفتن جدیه؟؟؟ با اطمینان گفت: آره.
با اون #لبخندهای همیشگی نگاهم کرد و گفت: مطمئن باش من شهید میشم
🌺منم گفتم: هممون آرزوی شهادت داریم ولی همه چیز خواست خداست. دوباره گفت: خودم #خواب دیدم و میدونم سند شهادتم امضاء شده...
🌺عشق شهادت سراپای وجودش رو گرفته بود و خودش با اطمینان قلبی از شهادتش #آگاه بود...
#شھید_محسن_قوطاسلو 🌷
#اولین_شهید_مدافع_حرم_ارتش
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
میگویند شهید❣حساب میشوے
اگر میخِ گناه بر قلبت نکوبے!
شهــدا خوب طبیبانےاند
به آنها توسل کن؛
تا التیام بخشند بالهاے🕊
سوخته ات را💔
⚜مثلِ شهید باش زمینے
اما از جنس آسـمان⚜
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#محمد_جواد_عطوی_
#فرمانده_حزب_الله
#دوست_شهیدم
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل دوم..( قسمت آخر )🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق. نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: پس لا اقل تکلیف مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حال خودم بکنم. باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد.رفتم آن یکی اتاق. صمد هم بدون خداحافظی رفت. ساک دستم بود. رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرچشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایدان. مثل تمام خانه های روستایی، در حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. نیدم یک نفر از پشت در صدا می زند:
یا الله...یا الله... صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیایید تو. صمد تا من را دید مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم ورتم دارد آتش می گیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا اومد من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم. یا توی اتاقی که او نشسته. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامیدشد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه آمیزی گفت:
ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جان سلام برسانید. بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: قدم باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره ببین برایت چی آورده. و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: دیوانه! این را برای تو آورده است.
ان قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. در اتاق را از تو چفت باز کردیم و در چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی در داخلی چمدان و دور تا دورش را چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. لا به لای لباس ها هم چند تا صابون طری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد. لباس ها هم با سلیقه ها تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: کوفتت بشو قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.
ایمان که دنبالمان آمده بود به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: خدیجه بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم. خدیجه تعجب کرد : چرا قایم کنیم؟ خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند فکر می کند منهم به او عکس داده ام.
ایمان دوباره به در کوبید و گفت: چرا در را بسته اید؟ باز کنید ببینم. با خدیجه سعی کردیم عکس را بکنیم، نشدانگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.
ایمان چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. در چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبر دار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: پس کو چمدان صمد برای قدم چی آورده بود؟ زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: به جان خودم اگر لو بدهی من می دانم و تو. خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
#یـــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄
💠 طنزجبهه
یکبار سعید خیلے از بچهها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود.
شب برایش جشن پتو گرفتند.
حسابے کتکش زدند.
من هم ڪه دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد!
سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچهها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من براے
نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!
🌷شهید سعید شاهدے🌷
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄