🔻مادر شهید
🔰همه میدانستند #من_ومجید رابطهمان به چه شکل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا مریم خانم☺️ و #پدرش را آقا افضل صدا میکرد. ما هم همیشه به او #داداش_مجید میگفتیم.
آنقدر به هم نزدیک بودیم💞 که وقتی رفت همه برای آنکه آرام و قرار داشته باشیم در خانهمان جمع میشدند. وقتی خبر #شهادتش🕊 پخش شد اطرافیان نمیگذاشتند من بفهمم❌ لحظهای مرا تنها👤 نمیگذاشتند.
با اجبار مرا به خانه برادرم🏡 بردند که کسی برای گفتن #خبرشهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یک روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاکاردهای دورتا دور یافتآباد را جمع کرده بودند که من متوجه شهادت پسرم نشوم😔
این کار تا ۷ روز ادامه پیدا کرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمیگرفت📵 بیقرار بودم. یکی از دخترهایم درگوشی همسرش #خبر_شهادت را دیده بود و حسابی حالش خرابشده بود😭
او هم از ترس اینکه من بفهمم خانه ما نمیآمد🚷 آخر از تناقضات حرف هایشان و #شهید شدن دوستان نزدیک مجید، فهمیدم #مجید_من هم شهید شده🕊 است.
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🕊بسم رب الشهدا و صدیقین🕊
❤️ #شهیدجهادعمادمغنیه ❤️
زندگینامه و خاطرات فرمانده👈قسمت6⃣👉
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹 عرصه راحت زیستن برای کسانی که در #لبنان زندگی میکنند فراهم است و سبک زندگی جوانان در لبنان سبک زندگی غریبیست ، اما باید سبک زندگی #جوانان_حزب_الله را جدا از سبک زندگی جوانان لبنان بدانیم.
❤️ #شهیدجهادعمادمغنیه ❤️ نیز جوانی منحصر به فرد بود، چرا که او به معنی واقعی کلمه #بسیجی بود. بر این اساس #عاشق_ولایت_بودن و #عاشق_شهادت_بودن دو خصوصیت اصلی ❤️ #جهادمغنیه ❤️ است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹 هرکس او را میبیند فکر میکند جوانی بی مشکل و بی غم و غصه است. یک جوان #پولدار 💶💶 و #شیک 🕶 .اما اینگونه صفات رابطه ای با داستان #جهاد_ما ندارد❌. او همزمان با کودکی خود #اسلحه 🔫 را دوست داشت و برای آن آموزش دید و راه های جنگاوری را آموخت. با این حال عاشق #شعر و #موسیقی 🎼 و #خواندن هم بود.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌹 #جهاد به #هنر و #رسانه اهمیت زیادی میداد. فیلمی از زندگی #پدرش تهیه کرد و همه مراحل اجرایی آن را دنبال می کرد، با #تصویربرداری 📸 و #کارگردانی 🎬 و #نویسندگی 📝 و #مصاحبه_گرفتن 🎤 هم آشنایی داشت. ❤️ #جهاد ❤️ نمونه ای از جوانان این دوره و آشنا با مهارت های موردنظر ، روابط عمومی بالا و توانایی در ارائه چهره ای واقعا جدید از #مقاومت بود.
همزمان از طریق فیلم کوتاه و مستند و داستان به دنبال زبانی آسان و اثرگذار ، و زبانی بروز برای مقاومت بود. ❤️ #جهاد ❤️ و گروهی از دوستانش برای این کار باهم گفت و گو و هم فکری داشتند.
💐 و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته 💐
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🕊بسم رب الشهدا و صدیقین🕊
❤️ #شهیدجهادعمادمغنیه ❤️
زندگینامه و خاطرات فرمانده👈قسمت8⃣👉
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
❣ #جهاد نقش تأثیرگذاری برای🇮🇷 #ایران 🇮🇷 در مقاومت منطقه قائل بود. وقتی استناد به فرمایشات #آقا داشتند یعنی ایشان را به عنوان #رهبر پذیرفته بودند و همه فرمایشاتشان را #عمل میکردند و معتقد بودند اگر حمایت های #ایران نبود چنین مقاومتی شکل نمیگرفت ، و نقش ایران را در این زمینه #پر_رنگ و #مقدس میدانستند. روایت های او از همراهی #پدرش با #شهیدچمران و جاویدالاثر #حاج_احمد_متوسلیان خود نشانه ای از علاقه اش به #ایران و نقش #ایران در #مقاومت_اسلامی بود.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
❣دوران تحصیل #جهاد در #دانشگاه 🏢 یکی از برجسته ترین دوران زندگی او محسوب میشود. او در #دانشگاه_آمریکایی_بیروت
تحصیل میکرد و با پیروان #ادیان_مختلف در ارتباط بود. در این مدت تلاش زیادی برای #تربیت_فرهنگی جوانان انجام داد.
حدود #۸۰ تا #۱۰۰ نفر از دانشجویان را تحت #آموزش قرار داده بود. اکنون به سراغ هریک بروید به خوبی خواهید یافت که تمام آن ها به دنبال آن هستند تا از خود #شخصیتی_همانند_شخصیت_جهاد
بسازند.آنها حتی در #لباس_پوشیدن نیز میخواهند که شبیه او باشند.
او در این برهه از زندگی میان دو گزینه «فعالیت های فرهنگی داوطلبانه» و « فعالیت نظامی» که #عاشق آن بود ، گزینه اول را برگزید. به این نتیجه رسیده بود که #تقویت_فرهنگی_جوانان در
#اولویت است.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
❣❣❣ اولین بار اسم او را در سالن مسجد قائم، در طول توزیع جوایز #مسابقه_شهید_مرتضی_مطهری که #برنده رقابت در میان #هزاران_نفر از شرکت کنندگان شده بود شنیدم، برنده #سرعت_پاسخ_گویی و #هوشمندی در #مطالعات_تفکرات شهید مطهری .
با شنیدن نامش همه ما ایستادیم و در حالیکه بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بودیم ، با شور و حرارت تشویق میکردیم ، در اثر شنیدن نام جوان دانشجویی که روح #پدر_شهیدش را در بین ما زنده کرد.
💐👈نام ♥️ #جهادعمادمغنیه ♥️ .
💐و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته💐
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#مصاحبه
با
خواهر #شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#فاطمه_مغنیه
فاطمه می گوید:تا مدتها نمیدانستم دختر #معاون_جهادی حزبالله ام
گفتگوی جالب با #خواهرشهیدجهادمغنیه
آن قدر نگران #سلامتیاش بودم که فراموش کرده بودم عروسم.🧕 مدام حواسم به او بود و به بقیه حاضران تا کسی از او عکس نگیرد.»
صراط: از #فاطمه میپرسم به پدرت که فکر میکنی، بیش از همه دلتنگ چهای؟ سکوت میکند. تصور میکند #حاج_رضوان روبرویش ایستاده. میگوید: «سکوت زیبایش. #دلتنگ سکوت زیبایش میشوم. دلتنگ حضورش و سِحر وجودش. #عاشق این بودم که نگاهش کنم. خیلی وقتها از ته دل حس میکنم نیازمند آنم که چنین صحنهای باز تکرار شود.» بعد با اطمینان ادامه میدهد: «اینها مردان #خدا هستند.» #فاطمه میداند که در خیلی چیزها را از پدرش به ارث برده: «بله #شبیه او هستم. ... جهاد👮♂️ هم شبیه او بود.»
"سمیه علی" در پایگاه اینترنتی شبکهی المنار در ادامه نوشته است: فاطمه 🧕در منزل خودش پذیرایمان بود. 😊قبلش یک گفتوگوی تلفنی کوتاه داشتیم و در همان تماس دربارهی اصل مصاحبه و زمان مصاحبه دربارهی «حاج رضوان»👨✈️ توافق کردیم.
با نزاکت و اعتماد به نفس فراوانی به استقبالمان میآید. لبخندی بر چهره دارد که میتوانی در آن، رد غم «از دست دادن عزیز»ی را ببینی: از دست دادن برادر «و دوستی که من از همه به او نزدیکتر بودم» و از دست دادن پدر. پدری که درست هفت سال پیش بود که آخرین بار او را دید.
#آخرین_دیدار 👨✈️🧕
فاطمه #عمادمغنیه، برمیگردد به آن روز. انگار همهی جزئیات جلوش چشم باشد. لبخندی میزند و از یک فنجان نسکافه حرف میزند که پدرش «همه را یکجا سرکشید. خیلی هم تند. البته من این فنجان را برای خودم درست کرده بودم! قبلش از او پرسیدم نسکافه میخواهی؟ که گفت نه.» شنبه شبی بود، نهم فوریه #2008 «یعنی دو روز پیش از #شهادتش. پدر 👨✈️سه شنبه شهید شد.» سکوتی میکند و ادامه میدهد: «درست مثل برادرم👮♂️ #جهاد. 👱♂️او را هم برای آخرین بار روز پنجشنبه دیدم و روز یکشنبه شهید شد.» 🌹🕊🌹با اشتیاق، ادامه آخرین دیدار 🧕👨✈️با #پدرش 👨✈️را از سر میگیرد: «آمد به خانهی من. مادرم هم بود. نشستیم به شبنشینی. آن شب قسمتی از یک سریال طنز سوری را دیدیم و کلی خندیدیم.»
بابا کجاست؟ 👨✈️
«باعث شدی وسط #خاطراتم_بگردم» این را درحالی میگوید که دارد در اتاقش دنبال یک یادگاری از پدرش میگردد که از او خواستیم برای ضمیمه کردن به متن مصاحبه در اختیارمان بگذارد. نگاهش میافتد به دیوار اتاق.🌹🕊🌹 یک عکس از پدرش👨✈️ به دیوار زده که او را در کودکی بغل کرده است. خیلی آرام آن را از روی دیوار برمیدارد و به ما میدهد. نزدیک همان عکس، یک عکس دیگر هم از #فاطمه 🧕در کنار برادرانش و پدر و مادرش👨✈️🧕 روی دیوار است. نگاهی میکند و با لهجهی #لبنانی میگوید: «این #مو_بوره جهاده».👱♂️ به خاطر حضور مادرش در تصویر، از انتشار آن عذر میخواهد. از همینجا بحث دربارهی کودکیاش👷♀️ آغاز میشود....
#ادامه_دارد
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#مصاحبه
#خواهر_شهید_جهاد_مغنیه
یک کودکی استثنایی برای #دختربچهای که به قول خودش: «تا بزرگ شدم نمیدانستم من دختر معاون جهادی حزب اللهام.»👮♂️ فاطمه تعریف میکند که مادرش چطور به این سؤال سخت آنها که «بابا کجاست؟» پاسخ میداده. میگوید مادرش همه چیز را به #امام_زمان مرتبط میکرد و میگفت «تا وقتی امام زمان #ظهور نکرده بابایتان نمیآید.» سپس ادامه میدهد: «مادرم نوعی تقدیس راجع به کار بابا در جانهای ما نشانده بود تا مطابق آن به سؤالهای فراوان ما پاسخ دهد.»
⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄
تعریف میکند که «امنیت بابا» چطور بخشی از زندگی و رفتار و سلوک خودش و برادرانش شده بود: «مادرم مدام در #گوشمان تکرار میکرد او نمی تواند در کارش تأخیر داشته باشد، نباید بپرسیم کجا میرود، نباید یواشکی به صحبتهای تلفنیاش گوش کنیم. ما هم واقعا با این روش خو گرفته بودیم.»
با اینکه تا به سن خاصی نرسیده بود از ماهیت شغل #پدرش👨✈️ خبر نداشت، میگوید: «ولی خیلی زود فهمیدم که او تحت تعقیب دستگاه #اطلاعاتی چندین کشور دنیاست. این را با توجه به تعاملش با چندین و چند موضوع مختلف فهمیده بودم.»
⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄
#فاطمه تعریف میکند و توضیح میدهد چطور او و #برادرانش از همان #کودکی در محافظت از #پدرشان 👨✈️سهیم بودند: «همهی زندگیمان مبتنی بر این بود که هیچ #تصویری از او #منتشر نشود. عکسهای👨✈️ او و عکسها ما با او همه مخفی بود. تأکید بر این بود که از او بی دلیل و ناگهانی #عکس نگیریم و کاملا حواسمان باشد و مطمئن شویم که کسی موقع حضورش بدون گفتن به او عکسی از او نگرفته باشد.
⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄
محافظت از او بخشی از کار ما بود. مدام حواسمان بود که چه کسی به ما نزدیک شده است. حتی آدرس #منزلمان همیشه مخفی بود. در یک دورهای خانهی ما عبارت بود از دو اتاق در یک مرکز. و به رغم همهی این #سختیها مادرم توانسته بود جو خوبی در منزل ایجاد کند. احساس #خوشبختی میکردیم.»
⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄⚄
#فاطمه از گشت و گذار با #پدرش👨✈️ با ماشین میگوید و از سرود مع الفجر قوموا و شاهرا سیف الحسین [با سحرگاهان به پاخیزید، درحالیکه شمشیر #حسین را از نیام برآوردهاید]: «این سرود را با هم میخواندیم. صدای پدرم👨✈️ قشنگ بود
#ادامه_دارد
#شهید_عماد_مغنيه_
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه_
#یادش_باصلوات
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#فاطمه در کنار برادر #شهیدش "جهاد"
اگر بابا مانده بود ...
اینها بخشی از زندگی روزانه #فاطمه🧕 بوده است. میگوید وقتی بزرگتر شدم و شخصیتم نضج یافت «به حکم شخصیت پدرم 👮♂️و شکل روابطم با او که هیچ وقت در حد مسائل خردهریز روزانه نبود و همیشه بالاتر از این چیزها بود [رابطهمان عمیقتر شد]. مثلا سؤالهایی که از او میپرسیدم پیرامون این چیزها بود که: چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شما به عنوان #مقاومت در قبال فلان موضوع چه کار خواهید کرد؟»
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
تا مدتها نمیدانستم دختر #معاون_جهادی حزبالله 👮♂️هستم😊/ قرآنی که «آقا» به «برادرْ عماد» هدیه داداینجا که میرسد، نشانههای حسرت در #چهرهاش هویدا میشود: «اگر با ما مانده بود، صحبتهایم با او عمیقتر میشد. حتما جنبهی عقیدتی و روحی هم پیدا میکرد. در این زمینه به بودنش احیاج دارم.» این حسرتی است که #جهاد هم داشته. #فاطمه🧕 برایمان میگوید: «جهاد میگفت خواهر به جان تو اگر بابا👮♂️ بود چه کیفی میکرد.😊 چقدر از این موضوع خوشحال میشد که میدید ما شخصیتمان #پختهتر شده و آگاهتر شدهایم [و با او صحبتهای جدیتر میکنیم].» بعد توضیح میدهد: «چون موقع شهادت#حاج_عماد ما هنوز کوچکتر بودیم. خصوصا #جهاد.»
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
#استاد
وقتی از او میخواهیم #خاطرات بیشتری از پدر-فرمانده بگوید،👮♂️ یادآوری میکند که چطور پدرش او یکبار موقع امتحانات به #دادش رسید: «امتحان درس مدیریت (سال اول رشتهی علوم سیاسی) داشتم. پیشتر به او نگفته بودم. پدر👮♂️ کتاب امتحانی📗 را از من گرفت و خودش خلاصهاش گرد. بعد از من خواست به یکی از مراکز کارش بروم. آنجا روی یک تخته برایم کل متن را تشریح کرد. طوری که فردا آماده بودم امتحان بدهم.» و همینطور هم شد.
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
این #خاطره، فاطمه را یاد «ویژگی خلاقیت» پدرش میاندازد که «دغدغهی دائمیاش بود. وقتی از او میپرسیدم کتاب درسی این درس یا این دوره کجاست میگفت او متن ویژهی خودش را دارد. او همیشه میخواست چیزی بر چیزهای دیگر بیفزاید و همین جوهرهی
#عمادمغنیه بود.» بعد ادامه میدهد: «البته خیلی شیرین و قشنگ هم میافزود.»
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
#عشق_موسیقی
چند لحظهای #سکوت میکند و بعدش یک جریان دیگر یادش میآید: «از اول تا آخر جشن ازدواج من حضور داشت. چند تایی #عکس با من انداخت. ولی من اینقدر نگران سلامتی او بودم که فراموش کرده بودم عروسم🧕. مدام حواسم به او بود و به بقیهی حاضران تا کسی از او عکسی نگیرد.»
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
همینطور که حرف میزدیم #فاطمه توانست بالاخره یک یادگاری ویژه از #پدرش👮♂️ پیدا کند. آمد پیش ما، بعدش یک تماس تلفنی گرف و گفت میرود و یک #جلد_قرآن_کریم📖 که در اتاق خواب #شهیدجهاد بوده میآورد: «این #قرآن هدیهی "آقا" به پدرم 👮♂️بود
#ادامه_دارد
#شهیدعمادمغنیه
#شهیدجهادمغنیه
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#فاطمه_مغنیه 🧕
گفتوگو با ما را در باب اینگه #پدرش👮♂️ از چه چیزهایی خوشش میآمد 😊و از چه چیزهایی بدش میآمد 😊ادامه میدهد. بعد از ذکر چند #غذای€لبنانی که پدرش👮♂️ آنها را دوست داشت میگوید: «خیلی از #سیگار و #قلیان متنفر بود. #عاشق_موسیقی بود، البته طبعا عاشق مقاومت هم بود. #موسیقی خاصی نه. از موسیقی خوب خوشش میآمد. 🎶خیلی ساز ویولن🎻 را دوست داشت.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فاطمه تأکید میکند که شهادت،🕊 باعث تمام شدن #رابطهاش با پدرش 🧕👨✈️و حتی با برادرش👮♂️تمام نشده است: «حضورشان را هر روز حس میکنم. آنها #زندهاند [ولی به قول قرآن] 📖ما حس نمیکنیم. من به این #یقین دارم.» بعد ادامه میدهد: «یک روز [بعد از شهادت پدرم] 👨✈️🕊برایم سؤالی اعتقادی پیش آمده بود که باید جوابش را پیدا میکردم. با #پدرم حرف زدم و جواب را از زبان شخص دیگری گرفتم. روح #عمادمغنیه👨✈️ را میشد در جواب دید.» میگوید: «بارها در خوابش را دیدهام و با او حرف زدهام و صورتش را بوسیدهام.» 😘
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#فاطمه اذعان میکند که به واسطهی «دختر عماد مغنیه» 👨✈️بودن احساس #مسؤولیت میکند: «دائما باید #سخاوتمند باشم. باید عشق به مردم 👪👫را بلد باشم. نباید زود #عصبانی شوم. باید دائما با مردم در #ارتباط باشم و با آنها بگویم و بشنوم.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
میپرسم اگر میشد یک بار دیگر با #پدرت بنشینی چه میگفتی. ؟🧕👨✈️جواب میدهد: «خیلی دوست میداشتم که با او در موضوعات #فرهنگی حرف بزنم. شاید به این دلیل که من دوست دارم جامعهمان مشخصا در این زمینه پیشرفت کند. دوست دارم #فرهنگ جایگزینی داشته باشیم که بتوانیم با آن در مقابل فرهنگ #غرب بایستیم. اگر میشد، با او دربارهی این صحبت میکردم که چطور #حوزههای_علمیه بیشتر با واقعیت زندگی ما مرتبط باشند و اینکه چطور دروسی که در آن ارائه میشود روانتر باشد و نزدیکتر به فهم #عامهی مردم.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دشمنم طعم #آرامش را نخواهد چشید
حتی بعد از #شهادتش هم، هنوز امنیتی را که وجود #پدر به #دخترش👨✈️🧕 میبخشد حس میکند: «در #حضورش و در #غیابش احساس امنیت میکردم و میکنم. حس میکنم دشمنم طعم #آرامش را نخواهد چشید.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
گفتگویمان با #فاطمه🧕 با این جمله به پایان میرسد. از او تشکر میکنیم. با لهجهی محلی #لبنانی😊 میگوید: «یه لحظه #صبر کنین، هنوز ازتون #پذیراتی نکردم.»😊🧕 اصرار میکند از #خرمای_خشک و #گردو بخوریم. بعد با #لبخندی که خیلی #شبیه لبخند #حاج_عماد👨✈️ است راهمان میاندازد...
#شهیدعمادمغنیه
#فرمانده_حزب_الله
#حاج_فلسطین
#یادش_باصلوات
#جهاد_ادامه_دارد_ ✌
#پایان
🌹🕊شادی روح شهدا صلوات 🕊🌹
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄