eitaa logo
『استوره ‌ے‌ مقاومت』
426 دنبال‌کننده
11هزار عکس
5هزار ویدیو
102 فایل
〖﷽〗 مافࢪزندان‌مڪتبےهستیم‌ڪہ‌ازدشمن امان‌نامه‌نمےگیࢪیم...!😎✌🏿✨' ‌ ‌ اطلاعات‌ڪانال راه‌ارتباطے @jihadmughniyah https://harfeto.timefriend.net/16911467292156 رفاقت‌تـا‌شهادت!🕊:)
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🌹 ﷽ جرعه ای از سلام علیکم 🌷🌷فرازهایی از فرمایشات گهربار مولی متقیان حضرت علی علیه السلام درنهج البلاغه🌷🌷🌷 حکمت 👈( ۴۴۹) شخصیت، عامل دوری از شهوت _____________________ وَ قَالَ (عليه السلام): مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ، هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُهُ. * راه مبارزه با هوا پرستى (اخلاقى): و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه خود را گرامى دارد، هوا و هوس را خوار شمارد. ______________ 🌷هدیه به روح مطهر امام رئــــــــــــــــــــوف حضرت علی بن موسي الــــــــــــــــــــرضا علیه السلام صــــــــــــــــــــلوات 🌷 خادم . 🌹 🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 کپے باڐڪرڝݪۊاݓ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
^|°🌙♥️°|^ و خدا💕 خواستھ است✨ از فڪر🌸 تــ💌ـو آرام بگیرم🚶🏻‍♂ شھید🍂 ♥️🌱 ♥️🌿
نمیدانم شهادت شرط زیبا دیدن است یادل به دریازدن ولی هرچه هست جز دریا دلان دل به دریا نمی زنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽اولین شهید مدافع‌حرم سال ۱۴۰۰ | شهید مدافع‌حرم حسن عبدالله‌زاده پاسدار مدافع حرم ۱۳خرداد۱۴۰۰ در راه دفاع از حریم اهل‌بیت علیهم‌السلام در مسیر دیرالزور به تدمر سوریه به دست گروه تکفیری داعش به شهادت رسید و آسمانی شد. 📿هدیه به روح مطهر شهدا صلوات📿 ✨ ☘ 🌹🕊 🍃✨🕊 ☘🍃✨🕊 🌹☘🍃🌹☘🌹✨ 🇮🇷 🕊 شمادعوت شدید
بسم رب الشهدا🕊
*شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد* 💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم. یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم. یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه... 🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم. 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم. 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم. 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم. 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد. 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، 🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری.. وسط بازار ازحال رفتم. 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🌀 اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
:🌷 ۱- وقتی کار را شروع می‌کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم. اولین مشکل، مشکل تنبلی و سهل‌انگاری است. ۲- وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود تازه اول است زیرا شیطان به سراغتان می‌آید اگر فکر کرده اید که می‌گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... ٣- دغدغه اصلی شما باشد. •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•