••↳🥀|
اَللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ ڪُلِّ بَاغٍ وَ طَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ
.
.
خدايا پناهش ده از شرّ هر متجاوز و سرڪش، و از شرّ تمام آفريدگانت..
سلامباباجان🌸
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🕊
مرگ پایان نیست در قاموس مردان خدا
باز را پرواز بیرون از قفس آسان تر است...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
💌حضرت محمد صلیالله علیهوآله:
🪧فَمَن لَم یُغفَر لَهُ فِی رَمَضانَ فَفِی أَیَّ شَهرٍ یُغفَرُ لَه
کسی که در رمضان آمرزیده نشود، در کدام ماه آمرزیده خواهد شد؟
📚امالی(صدوق)، ص۵۳
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سختی هایی که شیرینی آن به حدی عمیق و نافذ است که با هزار هزار آسایش و خواب نمیتوانید عوضش کنید
.
13.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتــی شهــید صــدرزاده از دوراهـــی بین زندگی و شهادت میگوید 🕊
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۰
حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را میسوزاند...
با ضجه #التماسش میکردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در #دل_سنگش اثر نمیکرد که همان شب مرا با خودش برد...
در انتهای کوچه ای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش میکشید و حس میکردم به سمت قبرم میروم.. که زیر روبنده زار میزدم..
و او ناامیدانه دلداری ام میداد
_خیلی طول نمیکشه، زود برمیگردم و دوباره میبرمت پیش خودم! اونموقع دیگه سوریه آزاد شده و مبارزه مون نتیجه داده!
اما خودش هم..
فاتحه دیدار دوباره ام را خوانده بود.. که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود..
و من #نمیخواستم به آن خانه بروم..
که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم...
تمام چادرم از خاک خیس کوچه. گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس میکردم، بدنم از درد به زمین چسبیده..
و باید فرار میکردم..
که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید...
طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد
_اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زنده ات نمیذارن نازنین!
روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و خون پیشانی ام پُر شده..
که چشمانش از غصه شعله کشید
_چرا با خودت این کارو میکنی نازنین؟
با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد.. و
نمیدانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه #تمنا کردم
_سعد بذار من برگردم ایران...
روبنده را روی
زخم پیشانی ام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
کارگاه خویشتن داری 31.mp3
12.66M
#کارگاه_خویشتن_داری ۳۱
✨نور خدا، نفخهی خدا، در درون همهی ما،
شبیه مرواریدی بینهایت ارزشمند در میان یک صندقچه است!
افکار و رفتار و انتخابات و ارتباطات ما میتوانند؛
۱ـ این #نور را تقویت کنند!
۲ـ این نور را خاموش کرده، و با #نار (آتش) جایگزینش کنند!
" |خویشتن داری یعنی ؛ مراقبت از این نور، در لابلای جریانات زندگی!| "
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
°•°•°
#سلام_امام_زمانم ✋💓
☀ خورشید با اجازه ی رویت طلوع کرد
❤ قلبم سلام گفت و تپیدن شروع کرد
💐 آقای مهربان غزل های من سلام
🌹 باید که در برابر اسمت رکوع کرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج✨🕊
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو چشـمآ اشڪ حسࢪتھ🥀(:
...
#شهیدجهادعمادمغنیه✨
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir