💠 #حدیث_روز 💠
🔰 امام حسن عسکری:
💢 خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیءٌ: الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوان
✍ دو خصلت و حالتی که والاتر از آن دو چیز نمیباشد عبارتند از: ایمان و اعتقاد به خداوند، نفع رساندن به دوستان و آشنایان
📚 تحف العقول، ص. ۴۸۹
شهادت مظلومانه یازدهمین اختر فروزان ولایت و امامت، حضرت #امام_حسن_عسکری (علیه السلام) بر محبان حضرتش تسلیت و تعزیت باد.
@jihadmughniyeh_ir
#امام_خامنه_ای :
از نیرو های داوطلب مخلص و جوانان مومن و صالح میخواهم بار دیگر وارد میدان شوند...
نیروهای #جوان #مومن #انقلابی گوش به فرمان هستند انشاء الله رو سفیدتان میکنیم #آقاجان
هستیم بر آن عهد که بستیم...
انشالله همه عهد میبندیم تا ریشه کن کردن این #ویروس_منحوس در میدان جهاد بمانیم
@jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت هشتم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 هم سلولی عرب توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم
#قسمت نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 تصویر مات
ساکت بود … نه اون با من حرف می زد، نه من با اون … ولی ازش متنفر بودم … فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود … یه کم هم می ترسیدم … بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد … .
هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی … و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم … .
حدود 4 سال از ماجرای 11 سپتامبر می گذشت … حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن … حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود …
یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت … و من هر شب با استرس می خوابیدم … دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم … .
خوب یادمه … اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن … با هم درگیر شدیم … این دفعه خیلی سخت بود … چند تا زدم اما فقط می خوردم … یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم … .
سرم گیج شده بود … دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم … توی همون گیجی با یه تصویر تار … هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم …
اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد … صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم …
✍ ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
🇮🇷شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#قسمت نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 تصویر مات ساکت بود … نه اون با من حرف می زد، نه من ب
#قسمت دهم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 کابوس های شبانه
بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم … دستبند به دست، زنجیر شده به تخت … هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم … چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم … تمام صورتم کبودی و ورم بود … یه دستم شکسته بود … به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن … .
همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن … اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم … .
هنوز حالم خوب نبود … سردرد و سرگیجه داشتم … نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد … سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد … مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود … .
برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم … می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم … بین زمین و هوا منو گرفت … وسایلم رو گذاشت طبقه پایین … شد پرستارم … .
توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد … توی سالن غذاخوری از همهمه … با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم … من حالم اصلا خوب نبود … جسمی یا روحی … بدتر از همه شب ها بود …
سخت خوابم می برد … تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد … تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها … فشار سرم می رفت بالا… حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه … دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم … نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن … چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود …
اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت … همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود … کنار گوشم تکرار می کرد … اشکالی نداره … آروم باش … من کنارتم … من کنارتم …
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود …
✍ ادامه دارد ...
@jihadmughniyeh_ir
#بسم_رب_الشهداء_و_الصدیقین
در راستای زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان، همانگونه طبق فرمایش رهبر معزز انقلاب اسلامی ، امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست،
با این هدف ارزشمند، ما تعدادی از جوانان که بصورت جهادی ، اقدام به ایجاد یک جریان فرهنگی در فضای مجازی به اسم #قرارگاه_فرهنگی_شهید_جهاد_عماد_مغنیه کرده ایم، از این رو از کسانی که در رشته های زیر، تخصص و مهارت های لازم را دارند جهت همکاری دعوت به عمل می آید ، لازم به ذکر است که این قرارگاه کاملا جهادی بوده و توسط عده ای از فعالان فرهنگی ایجاد گردیده است. فلذا از اعضای محترم، هر کسی که میتواند بصورت جهادی و بدون هیچ هزینه ای همکاری بفرماید، به شخصی بنده پیام ارسال نماید:
1⃣ گرافیست کامپیوتر (جهت ساخت پوستر ، بنر و ... برای شهدا)
2⃣ تعدادی مترجم که بتوانند متون عربی به فارسی یا برعکس را ترجمه نمایند ( به زبان عربی تسلط داشته باشد.)
3⃣ همچنین به کسانی که به زبان انگلیسی تسلط دارند ( جهت ترجمه به فارسی یا برعکس)
4⃣ تدوینگر و یا کلیپ ساز در حدی ( به چند نفر که بتوانند استوری ، کلیپ ، موشن و ... بسازند)
5⃣ به چند نفر نویسنده ( کسانی که بتوانند متن هایی را در مورد شهدا ارائه دهند و بنویسند)
جهت اعلام مشارکت از طریق یکی از پیامرسان های زیر پیام ارسال نمایید:
ایتا:
🆔 https://eitaa.com/Jihad_mughniyeh
تلگرام:
🆔 https://t.me/Ibn_aljihad
اینستاگرام:
🆔 http://Instagram.com/ibnjihad94
روبیکا:
🆔 https://rubika.ir/jihadmughniyeh_ir
3.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
اباصالح...
عزاداری...
@jihadmughniyeh_ir
1.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
یا امام حسن عسکری علیه السلام 💔
@jihadmughniyeh_ir
2.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
غریب سامرا...
حبیب آشنا...
@jihadmughniyeh_ir
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند ...
به دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست...
شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد.
@jihadmughniyeh_ir
2.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃❤️
بدحجابی، به نفع کیه؟
💚استاد رائفی پور
@jihadmughniyeh_ir
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔
یا حسین جاااان 💔
سامونم بااش،
بـــی ســامونمـــ....
@jihadmughniyeh_ir