🔶 یک روز حاج عماد ( پدر جهاد) به من گفت:« "حاجی یادت هست یک روز به من گفتید امام زمان (عج الله تعالی فرجه) هرجا که باشند نماز اول وقت می خوانند ؛ بنده از نظر قلبی به نماز اول وقت التزام گرفتم.
#جهاد پسر من به دنیا آمده است، یکی از برادران را پیدا کنید که نمازصبح اول وقت او تا به حال ترک نشده است ، در گوش او اذان بگوید" ؛ یکی از برادران پاسدار ایرانی را برای این کار معرفی کردم،که بعد ها آن برادر هم شهید شد..
🌷 سالروز میلاد شهید جهاد مغنیه مبارک 🌷
#جهــادنا
@jihadmughniyeh_ir🌱🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
♥.
+شادباش!
_مثلاچہجورۍ؟!
+لبخندبیاررولبآقا...(:
#برادرشهیدم
#جهاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『🌿💜』
میݪ مݩ..
از جمݪہ خۅباݩ عاݪم
سۅے ٺۅسٺ🍃
#برادرشهیدم
#جهاد ♡ :)
-------❈-------
در دوم بهمن ماه به همت آستان قدس رضوی، مراسم یادبودی برای شهید جهاد مغنیه و دیگر شهدای قنیطره برگزار شد که حجت الاسلام سیدکمیل باقرزاده، روایتی کوتاه از دوست شهدیش “جهاد” داشت:
«آخرین بار، همین دو هفته پیش بود که موقع خداحافظی بغلش کردم… خواستم بهش بگم جهاد چقدر نوربالا میزنی.. چقدر بوی شهادت میدی… اما بغض گلوم رو گرفت… فقط گفتم تو رو خدا مراقب خودت باش… خنده ای کرد که برق دندانهای سفید و خوشگلش هنوز توی ذهنمه… گفت إن شاء الله زود همدیگرو می بینیم… و جهاد رفت و فقط آه حسرت برای من باقی ماند…»
#برادرشهیدم
#جهاد♡
#یکم خاطره...
#جهاد بسیار آدم عاطفی، مهربان و باغیرتی بود.
در ایام فوت مادر حاج قاسم سلیمانی در بسیاری از مواقع، همراه او بود.
حاج قاسم به شدت با "محافظ" مخالف است. شهید حاج عماد مغنیه، پدر جهاد، همیشه در فضاهای عمومی پشت حاجی می ایستاد
که اگر خدای نکرده تیری شلیک میشود به او اصابت کند نه به حاج قاسم.
جهاد هم همینطور به حاج قاسم تعصب داشت ... .
#جهـادنا🇱🇧
#مهـربـونبـرادرم😍❤️
#جهاد چهره بسیار #گرمی داشت و هرڪس چه او را میشناخت و چه نمیشناخت به دلیل محبت و گرمایی ڪه در چهره اش داشت به او #علاقه شدیدی پیدا میڪرد ؛
#جهاد دوستان #زیادی داشت و حتے دوستان صمیمی #پدرش هم دوستان او به حساب مےآمدند و در بسیاری از ڪار ها از او #مشورت و #کمک میگرفتند ؛
او حتی #فعالیت_های_مقاومتی اش را به #جبهه و #نبرد مختص نکرده بود و در #دانشگاه هم سعی میڪرد از راه دیگری شیوه #زندگی_اسلامی و #فرهنگ_مقاومت را به #جوانان نشان دهد ؛
او گروهی در #دانشگاه تشڪیل داده بود ڪه در آن از همه نوع قشر و مذهبی حضور داشتند و فعالیت میڪردند
#جهـادنا
اندکی چشم هایت را به من قرض می دهی؟
می خواهم ببینم دنیا را چگونه دیدی؟
که از چشمت افتاد..!🍃
#جهاد 🌱
#اولین_انتشار
🔴 #پوستر| ۲۸ دی ماه ، سالروز شهادت #شهیدجهادعمادمغنیه و همراهان
#جهاد #حزب_الله #شهادت
@jihadmughniyeh_ir
سخنان #سید_حسن_نصرالله درباره شخصیت #شهید_جهاد_مغنیه:
" فرزند حاج عماد جوان بود و هیچکس #مجبورش نکرده بود در این مسیر باشد.
میتوانست دانشگاهش را ادامه بدهد.
هزاران فرصت داشت ک ب دنیا برسد.
اما آن جوان که روح، معنویت، معرفت و عشق #حاج_عماد را درون خود داشت، همه ی این کارها را رها کرد و به #سوریه، #قنیطره و #جولان رفت.
خبر شهادت او به هر کس رسید، مثل این بود ک حاج عماد، آن فرمانده #یگانه و تیزبین و تاریخی، دوباره به شهادت رسیده است. "
سلام به تو که نامت سیره ات بود ؛ #جهاد ...
أخي یا #جهاد مع السلام 💔✋
الی الرضوان یا جهاد...
هنیأ لك جوار أبیك
°`🌿-🕊
『 @jihadmughniyeh_ir 』
4_6023945757264971492.mp3
3.38M
🔊 #بشنوید | چگونه امام رضا علیهالسلام در راه خدا #جهاد کردند؟
🔷ناامید و عصبانی کردن #دشمن جهاد است
🔶 سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی در جشنهای مردمی #زیر_سایه_خورشید در سالهایگذشته
🔸 درحضور استاندار قم و ستاد مدیریت بحران این استان
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما ولایت فقیه را آنطور شناختیم
که اگر بگوید نفس نکش،
نمی کشیم و می میریم.
#شهید_مجید_رمضان#سید_علی_خامنه_ای#ولایت_فقیه#ولایت_عشق#حکومت#رهبر#ایران#انقلاب#کشور#جهان_موازی#غرب#جهان#نیروی_انتظامی#نیروی_هوایی#نیروی_زمینی#اسلام#خاورمیانه#مرز#جهاد#قدرتمند#اقتدار#سرباز#ارتش_بیست_ملیونی#ارتش
این دیگه حرف یک روحانی یا مذهبی نیست
••
+ چطوری شبیه جهآد باشم ؟
- هرچی بیشتر برای امامِزمان کار کنی ،
بھ جهاد شبیهتری ...
تا اینکه یه روز تو هم «الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ» امام زمانت باشی !
مثلِ #جهآد
+یعنی میشه منم تو بغل امامزمان جون بدم؟! :)
#شبیه_جهاد 🌸
#شهید_جهاد_مغنیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاه بردن یک اسم
نماد مردانگی ، غیرت ، اقتدار و جوانمردی ست.
#جهاد
#شهیدانه
"𝐉𝐎𝐈𝐍↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠
شکوه جهاد🔸... فرمود: «وَاللّهِ ما صَلُحَت دُنیا و َلا دینٌ إِلاّ بِهِ»؛ قسم به خدا دنیای مردم بدون #جهاد صالح نمی شود و دین مردم بدون جهاد صالح نمی شود؛ اگر كسی بخواهد در دنیا زندگی شرافتمندانه داشته باشد #باید_مبارز_باشد... . #آغاز_هفته_دفاع_مقدس #آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی @jihadmughniyeh_ir
🕊بسم رب الشهدا و صدیقین🕊
معرفی #شهید_جهاد_مغنیه
🌸 #شهیدجهادمغنیه ، در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰ در روستای #طیردبای لبنان ، در خانواده ای #مبارز به دنیا آمد.جهاد سومین و آخرین فرزند #شهیدعمادفائزمغنیه بود.
🌸 #عمادفائزمغنیه دو برادر به نام های #فؤاد و #جهاد داشت که به دست صهیونیست ها به #شهادت رسیده بودند. به همین خاطر وی نام پسر خود را #جهاد گذاشت تا نام ❣"جهاد"❣در خانواده مغنیه ماندگار بماند.
🌸 #جهاد مسئول یک #پرونده_بسیارحساس 📑 بود، پرونده "جولان اشغالی" و فرماندهی گروهی از اعضای مقاومت را در #جولان_اشغالی بر عهده داشت.
🌸 #هدف_جهاد ایجاد یک فضایی از مقاومت بود تا بدین ترتیب مقدمات آزاد سازی این منطقه از تصرف صهیونیستها فراهم شود.
نکته قابل تأمل این است که چگونه فرماندهان و رهبران ارشد مقاومت به این نتیجه رسیدند که چنین #پرونده_مهمی را به
❣ #جهاد ❣ با سن و سال کم ، واگذار و به او اعتماد کنند.
💐این واقعا ناشی از #شخصیت_بزرگ 👈❣ #جهاد ❣👉 بود💐
🌸و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته🌸
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۱
با دست دیگرش دستم روی روبنده قرار داد و #بی_توجه_به_التماسم نجوا کرد
_اینو روش محکم نگه دار!
و باز به راه افتاد..
و این جنازه را دوباره دنبال خودش میکشید..
تا به در فلزی قهوه ای رنگی رسیدیم...
او در زد..
و قلب من در قفسه سینه
میلرزید..
که مرد مُسنی در خانه را باز کرد...
با چشمان
ریزش به صورت خیس و خونی ام #خیره ماند..
و سعد
میخواست پای فرارم را پنهان کند که با لحنی #به_ظاهرمضطرب توضیح داد
_تو کوچه خورد زمین سرش
شکست!
صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت..
و به گریه هایم #شک کرده بود که با تندی حساب کشید
_چرا گریه میکنی؟.. ترسیدی؟
#خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندان بان جدید جانم را به لبم رسانده بود...
و حتی نگاهم از ترس میتپید..
که 🔥سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید
_نه🔥 ابوجعده! چون من میخوام برم، نگرانه!
بدنم به قدری میلرزید..
که از زیر چادر هم پیدا بود و 🔥دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی روح ارشادم کرد
_شوهرت داره عازم #جهاد میشه، تو باید افتخار کنی!
سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم..
و این خانه برایم #بوی_مرگ میداد..
که به سمت سعد چرخیدم و با لب هایی که از ترس میلرزید، #بیصداالتماسش کردم
_توروخدا منو
با خودت ببر، من دارم سکته میکنم!
دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم..
که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد...
نفس هایش به تپش افتاده..
و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، #خیال_کردم دلش به رحم آمده
که هر دو دستش را...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۲
هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم...
_بذار برم،.. من از این خونه میترسم...
و هنوز نفسم به آخر نرسیده،..
صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد
_اینطوری گریه میکنی، اگه پای شوهرت برای #جهاد بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!
نمیدانست سعد #به_بوی_غنیمت به ترکیه میرود..
و دل سعد هم #سختترازسنگ شده بود..
که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد
_بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟
شیشه چشمانم از گریه پر شده و
به سختی صورتش را میدیدم، باانگشتان سردم به دستش چنگ زدم..
#تارهایم_نکند...
و با هق هق گریه قسم خوردم
_بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!
روی نگاهش را پرده ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذرهای نرم شده بود که دستی چادرم را از پشت سر کشید
و من از ترس جیغ زدم...
به سرعت به سمت در چرخیدم..
و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد
_از خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟
سعد دستانش را از دستانم بیرون کشید
تا مرا تحویل دهد..
و به جای اون زن دستم را گرفت..
و با یک تکان به داخل خانه کشید. راهرویی تاریک و بلند که
در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد...
وحشت زده صورتم را به سمت در چرخاندم،
سعد با غصه نگاهم میکرد..
و دیگر فرصتی برای التماس نبود..
که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید...
باورم نمیشد..
سعد #به_همین_راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
سیـدحسـننصـرالله:
مادولـتکههیـچ،قـریهکـههیـچ،مـزرعهکههیـچ
حتیطویـلهایبهاسـمِاسـرائیـلهـمبهرسمـیت
نمـیشنـاسیم!'🕶
#مقاومت
#حزب_الله
#جهاد
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۵
بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد
_نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمیدونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای #رافضی_ها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!
از گیجی نگاهم..
میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد
_این شهر از اول سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علی هستش، چندتا خونواده رافضی مهاجرت کردن اینجا!
طوری اسم #رافضی را با چندش تلفظ میکرد..
که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت
_حالا همین #حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ارتش آزاد، رافضی ها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و درعوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند
_پس چرا نمیاید بیرون؟
از وحشت نفسم بند آمد..
و فرصت زیادی نمانده بود که »بسمه« دستپاچه ادامه داد
_الان با هم میریم حرم!
سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت
_اینجوری هم در راه خدا جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد..
و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
「🌱🖤」
•
.
#جهاد #مشهد را خیلی دوست داشت. هر وقت دلش می گرفت و وقت آزاد داشت، می گفت بریم #مشهد. خودش می رفت. گاهی هم به من زنگ میزد و میگفت فاطمہ، بریم #مشهد؟
می رفتیم خیلی سفرهای خوبی هم می شد✨
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir