eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💠 🔴 🥀 🌟 ،در یکی از محل های منطقه ابوغریب واقع در بغداد، در روز یک شنبه ۱۹۹۵/۰۳/۱۹ در یک خانواده مذهبی و مجاهد متولد شد. او یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر به ترتیب به نام های جاسم و علی داشت و شش خواهر دیگر نیز داشت. تحصيلات ابتدايی خود را تا سال ۲۰۰۵ در منطقه ابوغريب گذراند، بعدها خانواده وی به دلیل حوادث طایفه ای در آن زمان ، به محله النصر در بغداد انتقال یافتند و سپس در سال ۲۰۰۷ خانواده اش همراه با جمع کاروانی به منطقه جکوک بین دو شهر الشعله و کاظمین منتقل شدند. ، تحصیلات دوره متوسطه خود را در الشعله که به محل زندگیش نزدیک بود گذراند او دوره نوجوانی خود را با خانواده مجاهدش که با نظام بعثی کثیف به مبارزه برخواسته بود و در این راه دو تن از عموهاش نیز توسط این نظام کثیف اعدام شده بودند و عموی سومی وی بعد سقوط نظام بعثی، بدست تروریست ها به شهادت رسیده بود، پرورش یافت. با پدر خود زندگی میکرد که صاحب موکب حسینی و قاری قرآن حرم امام کاظم علیه السلام و مراسمات مذهبی بود بطوری که در درونش بذر طهارت و پاکی را که حب اهل بیت بود، کاشت. همراه پدرش بود و در خدمت به اهل بیت به او کمک می کرد به طوری که در استقبال از زائران غیر عراقی در منزل خود می رفت و به آنها خدمت میکرد و امکانات لازم را برای آنان فراهم می ساخت. ، به بازی فوتبال و تصویر برداری علاقمند بود، به طوری که دوربین اجاره ای میگرفت و به حرم امام کاظم (ع) می رفت و از زائران عکس می گرفت و همچنین وقتی به دیدن نزدیکانش خارج بغداد می رفت از طبیعت نیز تصویربرداری میکرد... به همراه همکارانش به عنوان تصویربردار مناطق جنگی، جهت لبیک به ندای فتوا، به حشد الشعبی ملحق شد. و همه عملیات و درگیری ها و مهمترین ناحیه ی خدمتی و انسانی را برای مردان دلیر حشدالشعبی و نیروهای امنیتی، مستندسازی کرد. بعد از پایان عملیات ، اقدام به تشکیل گروه های جوانان جهادی کرد تا هر شب جمعه با آنها به خانواده شهداء برود و به ختم کردن قرآن و خواندن دعای کمیل و برنامه های دیگر مربوط به شهدا از طریق عرصه ها و مناسبت ها ، بپردازد. در حالی که آرزوی داشت و از آن همیشه یاد میکرد، همچنین دوست داشت که به دوستان شهیدش ( علی بشیر الرکابی و احمد الذهبی) هم ملتحق شود. همیشه غبطه و حسرت میخورد هنگامی که یکی از مجاهدان به میرسید ، همیشه با حسرت و درد بغض میگفت ( اصلا من شانسی در ندارم) یک جوان اجتماعی که بچه های کوچک و معصوم را خیلی دوست داشت و در کار خود بسیار زحمتکش بود و بین دوستاش از محبوبیت بسیاری برخوردار بود و در مدیریت رسانه و خارج رسانه، هميشه در بر صورتش لبخندی داشت. غم و نگرانی های خانواده اش و همکارانش را همراه خود داشت و با وجود داشتن مشکلات و سختی هایی که خودش در امر مسکن و معیشت داشت همه تلاش خود را در جهت رفع نگرانی آنها به کار می برد. طی تظاهرات ۲۵ اکتبر ۲۰۱۹ در بغداد و سایر استان ها، در مطالبات اصلاحات و نابودی فساد، مانند هر هموطن عراقی دیگر، به مطالبه گری در حق خود و داشتن منزل جهت رفاه خودش و خانواده اش ، در تظاهرات شركت داشت. در حالی که او شروع به مستند سازی تظاهرات با استفاده از دوربين اش که از دوستش یا مدیرش گرفته بود، می کرد تا از روی صف تظاهرکنندگان، مستند سازی مسالمت آمیز و روشن را انتقال دهد. @jihadmughniyeh_ir
💙🥀 ▪️نام : قاسم ▫️نام خانوادگی: سجادیان ▪️ولادت: ۱۳۵۲ ▫️محل ولادت: استان فارس / شهرستان شیراز / سیدان ▪️شهادت : ۱۸ تیر ۷۸ ▫️محل شهادت: سیدان شیراز
🌹 💙 شهر سیدان «در هفتاد کیلومتری شمال شیراز و از توابع شهرستان مرودشت » که به دیار سادات و مومنین شهره است، زادگاه قاسم بود و قاسم ها،✊🏻 به یمن وجود شیر زنان🍃 و دلاور مردانی از این دست، سیدان سد نفوذ ناپذیری بودند🗻 در برابر فساد نظام ستم شاهی و پیشتاز منطقه در پیروزی انقلاب اسلامی و حماسه به طوری که اولین شهید انقلاب اسلامی شهرستان (شهید عبدالعلی حسن پور) و از جمله نخستین شهدای دفاع مقدس (شهید امراله پور هاشم) را در سطح شهرستان مرودشت را مردم متدین سیدان تقدیم اسلام و میهن اسلامی نمودند.🌱🌷 در چنین فضای مذهبی و محیط بالنده ای بود که قاسم سال‌های تحصیل خود را می گذرند و روز به روز فضائل انسانی او بارزتر می‌شد که گوشه ای از آن طی سالهای تحصیل در دبیرستان شهدای سیدان متجلی شد.💫
📱 💢 ، طلبه ای که وقتی متوجه حمله تروریست ها به حرم عمه سادات شد دلش تاب نیاورد. ✍ توضیح در عکس فوق ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
نام پدر: محمدرضا تاریخ تولد: ۱۳۷۰/۰۴/۲۱ محل تولد: ایران - اصفهان - نجف آباد تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۵/۱۸ محل شهادت: سوریه طول مدت حیات: ۲۶ سال مزار شهید: گلزارشهدای نجف آباد - اصفهان متولد ۲۱ تیر ماه سال ۱۳۷۰، در نجف آباد اصفهان است. وی در زمینهٔ ترویج و تبلیغ کتاب از اعضای فعّال مؤسسه احمد کاظمی بود و به فعالیت‌های خیریه و نیکوکارانه و کمک به محرومیت زدایی در مناطق فقیر ایران می پرداخت. اطرافیان وی می گویند که وی نحوه از دنیا رفتنش را پیش بینی و آرزو کرده بود «جوری شهید شود که هم مثل امام حسین (ع) باشد و هم مثل مادرش، فاطمه زهرا (س).» وی پس از استخدام در سپاه، عصرها در کتابفروشی کار کرده و درآمد حاصل از آن را در اردوهای جهادی برای فقرزدایی خرج می‌کرد. حُجَجی در هنگام شهادت، فرزندی دو ساله داشت. دانش‌آموخته مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه در رشته تکنولوژی کنترل، ورودی سال ۱۳۸۷ بود. وی همچنین از خادمینِ راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران جنگ ایران و عراق بود. زمانی که به سوریه اعزام شد در لشکر زرهی هشت نجف اشرف فعالیت داشت. سرانجام در ۲۶ سالگی در تابستان سال ۱۳۹۶ به اسارت نیروهای داعش در سوریه درآمد و دو روز بعد در تاریخ ۱۸ مرداد ماه همانند مولایش حسین بن علی(ع) با سر بریده به زیارت حق شتافت. مزار وی در گلزارشهدای نجف آباد اصفهان قرار دارد. ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @jihadmughniyeh_ir
~♡"' ﴾﷽ هیچڪس جز آنڪہ دل بہ خدا سپرده رسم دوست داشتن نمےدانـــد ...❤✋🏻 دوستے با شهدا دوطرفہ است اگر تو با آنها باشے آنها نیز با توخواهند بود🕊🌱 🦋͟⃟̑⸙꯭꯭ ↷↷↷๑
♦️شهید وحید زمانی نیا را بهتر و بیشتر بشناسیم 🔸محل تولد: محله اتابک تهران 🔸ولادت: ۳۰/ ۴/ ۱۳۷۲ 🔸شهادت: ۱۷/ ۱۰ / ۱۳۹۸ 🔹زندگی نامه🔹 وحید در سال 1371 در محله اتابک به دنیا آمد و شش سال بعد همراه خانواده‌اش به شهر ری آمد و تا لحظه شهادت در آنجا زندگی کرد. پدر شهید می‌گوید: «وحید خیلی فرزند خوبی بود. او نمونه کامل فرزند صالح بود که خدا نصیب‌مان کرد. چهار سال در سوریه به عنوان مدافع حرم حضور داشت تا اینکه توسط حاج قاسم سلیمانی به عنوان همراه و محافظ انتخاب شد». او ادامه می‌دهد: «دلتنگ فرزندم هستم اما از اینکه به شهادت رسید ذره ای احساس پشیمانی نمی‌کنم. خداخدا را شکر می‌کنم که فرزندم با شهادت عاقبت به خیر شد. وحید از سال 1394 در سوریه حضور داشت و به دست نیروهای تکفیری شیمیایی شده بود. البته هیچکس حتی خانواده اش هم از این موضوع اطلاعی نداشتند. پدر شهید می گوید: «چهل روز پیش که برای پی گیری مراحل درمانی به اصفهان رفت از اینکه وحید شیمیایی شده با خبر شدیم. ریه وحید عفونت کرده بود و برادرش که می دانست به خواسته او به کسی چیزی نگفته بود پاسدار شهید وحید زمانی نیا فرزند دهه هفتادی ری روز سیزدهم دی ماه در حمله بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد با بیست و هفت سال سن در کنار سردار بزرگ ایران و اسلام پر کشید و برگ زرینی به تاریخ سراسر افتخار قبله تهران اضافه کرد. @jihadmughniyeh_ir
♦️شهید محمد حسین مومنی را بهتر و بیشتر بشناسیم 🔸تـاریخ تـولـد :۱۳۷۰/۴/۱۳ 🔸مـحل تـولـد :شاهرود 🔸سـن :۲۴ سـال 🔹زندگی نامه🔹 محمد حسین سال ۱۳۷۲ در خانواده‌ای مذهبی از اهالی کراچی پاکستان و در شب ولادت حضرت زهرا (س) به دنیا آمد. ۲ ساله بود که به همراه خانواده به ایران نقل مکان کرد و تا هنگام اعزام به سوریه، در ایران ساکن شد. مادر شهید محمد حسین مومنی، با اشاره به خصوصیات فرزند شهیدش گفت: محمد حسین پسری بسیار آرام و کم‌صحبت، صادق و خوش اخلاق بود. در تمام طول زندگی به یاد ندارم در هیچ‌گونه مشاجره‌ای شرکت کند و احترام زیادی به پدر و مادرش می‌گذاشت. بسیار علاقه‌مند به درس بود. در کنار درس به کلاس‌های حفظ قرآن و کلاس‌های ورزشی علاقه داشت و آن را دنبال می‌کرد. وی حافظ سه جزء از قرآن کریم بود و در ورزش‌های پینگ پنگ و فوتبال مهارت بسیاری داشتاین مادر شهید به شهادت فرزندش اشاره و بیان کرد: پسرم به عنوان روحانیِ گردان اعزام شد. اولین بار که به عنوان روحانی اعزام شد، عملیاتی صورت نگرفت. وقتی به ایران برگشت خیلی از این مساله ناراحت بود، به همین جهت گفت: «برای بار دوم به عنوان روحانی نمی‌روم؛ چون نمی‌توانم آنجا باشم و عملیات نروم»؛ ولی قسمت بود که بار دوم نیز به عنوان روحانی برود. شهادتش به نقل از دوستان و همرزمانش این‌طور بود که چون اجازه رفتن نداشت، شب عملیات صورت خود را می‌پوشاند و همراه باقی همسنگران وارد عملیات می‌شود که با اصابت سه تیر به سینه مجروح می‌شود و سپس به شهادت می‌رسد. مادر شهید ادامه داد: پیکر محمدحسین برنگشت و بنده همچنان چشم به راه هستم. مفقودالاثر بودن یکی از آرزو‌های پسرم مانند پدربزرگ و سه دایی‌اش بود. من هم تسلیم خواسته خدا و محمدحسین هستم. این مادر شهید در خصوص مهمترین وصیت فرزندش گفت: در وصیتنامه‌اش تاکید داشت که از امر به معروف و نهی از منکر غافل نشویم. مادر شهید مومنی در خصوص نحوه تربیت فرزندش تصریح کرد: ما همیشه یک زندگی ساده و بی‌آلایش داشتیم و سعی کردیم حداقل اصلی‌ترین مسائل و واجبات دین را رعایت کنیم. سعی کردم به فرزندانم همین مسائل را آموزش دهم، که امیدوارم موفق بوده باشم. این مادر شهید با بیان این نکته که محمدحسین علاقه خاصی به شهید زین الدین داشت، افزود: شهادت محمد برای من بسیار سنگین بود، روز‌ها و شب‌های اول شهادت بی‌قراری و گریه‌های من پایان نداشت. یک شب که محمد حسین به خوابم آمد، گفت «مادر می‌دانی با اشک‌هایی که می‌ریزی من چقدر عذاب می‌کشم؟ می‌دانی چقدر ناراحتم که این‌قدر بی‌قراری؟» اگرچه دلتنگی‌های من پایانی نخواهد داشت، ولی به خاطر محمدم بر شهادت و دوری از او صبوری می‌کنم...
علی‌اکبر نظری‌ثابت سال 1344 در شهر مقدس قم به دنیا آمد. 15 ساله بود که عازم جبهه شد. در نخستین اعزام رسمی به عنوان نیروی سپاه، جذب واحد اطلاعات عملیات تیپ 17 علی‌بن‌ابیطالب(ع) شد. با سرعت مراحل پیشرفت را طی کرد و در عملیات خیبر با انتخاب و اصرار شهید مهدی‌ زین‌الدین به عنوان جانشین اطلاعات عملیات لشکر 17 علی‌بن‌ابیطالب(ع) مشغول کار شد؛ این مسئولیت در سن 19 سالگی به او واگذار شد. مجموعه لیاقت‌ها و استعدادهای کم‌نظیر و شخصیت استوار و قوی‌اش در کنار معنویت و پارسایی عجیب او، باعث شده بود علی‌اکبر جوان یکی از فرماندهان برجسته، زیرک، سریع‌الفکر و برنامه‌ریز لشکر 17 به شمار می آید مقام والای شهید نظری و شفای یک مادر شهید پدر شهید علی‌اکبر نظری ثابت نقل می‌کند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را می‌شوید. بالای سرش رسیدم گفتم: «خانم شما این شهید را می‌شناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمی‌شناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟ در پاسخ گفت: من خودم سیده‌ام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زین‌الدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدت‌ها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب نمی‌شدم؛ خیلی ناراحت بودم. از خدا خواستم تا حداقل خواب فرزند شهیدم را ببینم. وقتی به خوابم آمد، به پسرم گله کردم که مگر تو شهید نیستی؟ من مادرت هستم و سیده‌ام! کاری بکن و از خدا بخواه شفا بگیرم. پسرم گفت: برو سر قبر علی‌اکبر. گفتم: کجاست تا پیدا کنم؟ گفت: عصر پنج‌شنبه پدرش می‌آید سر قبرش، بگرد پیدا می‌کنی. چند بار آمدم تا پیدا کردم. به شهید شما متوسل شدم و شفا گرفتم. بار دیگر از خدا خواستم تا خواب پسرم را ببینم. به خوابم آمد. از او پرسیدم: چرا مرا به آن‌ شهید حواله دادی؟ گفت: در این عالم شهداء درجه و جایگاه‌های متفاوتی دارند. هرکسی در دنیا اخلاص و تلاش بیشتری داشته در اینجا درجه و مقام بالاتری دارد. به همین خاطر شما را به شهید علی‌اکبر نظری ارجاع دادم مادر شهید نظری می‌گوید: سر مزارش نشسته و توی حال خودم بودم. جوانی با ظاهری خیلی شیک و امروزی آمد نشست کنار سنگ مزار فرزندم و شروع کرد به فاتحه خواندن! پرسید شما که هستید؟ گفتم مادر شهید هستم؛ کاری داشتید؟ گفت: من مشکلی داشتم که این شهید برایم حل کرد. گفتم: چطور مادر؟ گفت: هفته پیش به گلزار آمدم دیدم آقایی با عکس شهید اینجا نشسته است. من اصلاً علاقه و اعتقادی به شهدا، گلزار و این مسائل نداشتم. با خودم گفتم اگر این شهید مشکل مرا حل کند پس معلوم است شهیدان حساب و کتابی دارند. همان شب شهید شما با همان لباس رزم و پوتین به خوابم آمد و رو به من کرد و گفت: «چون به شهداء توسل کردی آمدم تا مشکل تو را حل کنم. برو خیالت راحت باشد که مشکل تو کاملاً حل شده و دیگر هیچ غصه‌ای نخور.»‌فردای آن روز مشکلم حل شد. از آن روز تا به حال هر بار که به گلزار بیایم بر سر مزار پسر شما می آیم @jihadmughniyeh_ir
♦️شهید بابک نوری را بهتر و بیشتر بشناسیم 🔸تاریخ تولد : 1371/07/21 🔸محل تولد : گیلان - رشت 🔸تاریخ شهادت : 1396/08/27 🔸محل شهادت : سوریه - بوکمال 🔸وضعیت تاهل : مجرد 🔸محل مزار شهید : گلزار شهدای رشت 🔹زندگی نامه🔹 بابک نوری هریس دانشجوی غیور بسیجی، همزمان با سالروز شهادت امام رضا(ع) به جمع شهدای مدافع حرم گیلان پیوست. وی چندی قبل، داوطلبانه برای دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری سلام الله علیها به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزاد سازی منطقه البوکمال بال در بال ملائک گشود و دعوت حق را لبیک گفت. خبر شهادت او در شبکه های اجتماعی بازتاب گسترده ای داشت چرا که عکس های اینستاگرامی او بسیار متفاوت بوده و همه کاربران گمان میکردند که او یک مدلینگ است! روز گذشته در فضای مجازی تصاویری از یک پسر جوان خوش تیپ و خوش چهره منتشر شد که خبر از شهادت او در سوریه را میداد و بسیاری از کاربران متعجب شده بودند که این چهره جذاب از مدافعان حرم در سوریه است. واکنش سپاه قدس به شهادت او بعد از انتشار این خبر در فضای مجازی ،معاون سپاه قدس استان گیلان این خبر را تایید و اعلام کرد که از افراد بسیجی سپاه است که بعد از اعزام به سوریه به مقام بالای شهادت نائل میشود. زمان شهادت بابک نوری: این شهید بزرگوار از اعضای سپاه قدس بوده که برای دفاع از حرم مقدس حضرت زینب (س) به سویه میرود و در روز شهادت امام رضا (ع) توسط نیروهای تکفیری داعش به شهادت میرسد. در فضای مجازی تصویری از وصیت نامه این شهید بزرگوار منتشر شده است که محتوای آن نشان از رشادت و شخصیت ارزشمند او میدهد. وصیت نامه ای که حرفهای درون آن بوی عشق به میهن و اهل بیت میدهد که یک جوان دهه هفتادی که مشابه او بسیار زیاد هستند برای دفاع از حرم اهل بیت جان خود را فدا میکنند.. مثل شهید محسن حججی که که دهه هفتادی بود و به جنگ گروه های کفیری و دشمنان اهل بیت رفت و جان خود را در این راه فدا کرد. شک نکنید که اگر پای اهل بیت به میان بیایید مردم ایران در هر سن و سالی که باشند جان خود را فدای این امامان معصوم میکنند همانطور که تا به حال حججی ها و نوری ها ثابت کرده اند… @jihadmughniyeh_ir
♦️شهید مجید قربانخانی را بهتر و بیشتر بشناسیم 🔸نام و نام خانوادگی: مجید قربانخانی 🔸محل تولد : یافت آباد تهران 🔸تاریخ ولادت: ۱۳۶۹/۵/۳۰ 🔸تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱/۳۰ 🔸محل شهادت: خان طومان حلب 🔸مدت عمر: ۲۵ سال 🔹زندگی نامه🔹 بسیجی شهید مجید قربانخانی متولد ۲۹ مرداد ماه ۱۳۶۹ ه.ش. می باشد. «شهید مدافع حرم مرتضی کریمی با مجید دوست بود. گویا در بسیج با هم آشنا شده بودند. یک بار مرتضی از مجید می خواهد به هیئت آن‌ها برود. اسباب تحولات مجید از همین جا آغاز شد. البتّه ناگفته پیداست که منشأ اثر این تحولات ریشه در باورهایی داشت که سرشت شهید قربانخانی با آن‌ها آمیخته شده بود. نفس سلیم مجید مثل آتش زیر خاکستری بود که در انتظار یک تلنگر نشسته بود تا صفای وجودش را بروز دهد. خواهر شهید می گوید: وقتی از سفر کربلا برگشت، مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟ مجید گفته بود: از امام حسین علیه السلام خواستم آدمم کنه ... سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلّی متحول شد، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌ خواند و حتّی نماز صبحش را نیز اول وقت می‌ خواند. خودش همیشه می‌ گفت نمی‌ دانم چه اتّفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده ام و دوست دارم همیشه دعا بخوانم و گریه کنم و همیشه در حال عبادت باشم. مادر شهید می‌گوید: «مجید خیلی شوخ طبع بود و شیطنت داشت، از بیرون نگاه می کردی به نظرت می‌رسید این جوان جز خودش و جمع دوستانه‌ای که با بچه محل‌ها دارد به چیز دیگری فکر نمی‌کند اما من که مادرش هستم می دانم چه ذات خوبی داشت و چه قلب مهربانی در سینه‌اش می‌تپید. می دیدی کله سحر زنگ می ‌زد و می گفت مریم خانم سفره را بینداز که کله‌پاچه را بیاورم. گیج خواب می‌گفتم یعنی چه کله‌پاچه بیاورم؟ می‌گفت با بچه‌ها رفتیم طباخی دلم نیامد تنهایی بخورم. یا یک بار سه روز با ما قهر کرده بود، زنگ می‌زد برایتان غذا فرستاده‌ام. می‌گفتم آقا مجید شما با در و دیوار خانه قهر کرده‌اید یا با ما؟ می‌گفت با این چیزها کاری نداشته باشید، بیرون غذا خوردم دلم نمی‌آید شما از این غذا نخورید. آن قدر دل مهربانی داشت که نظیرش را ندیده بودم فرمانده یگان فاتحین تهران می گوید: شب قبل از آغاز عملیات متوجّه شدم مجید با یکی دیگر از دوستانش در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن. لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی‌ ات مشخص است . چند بار گفتم بپوشان». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». "𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir
♦️شهید محمود رضا بیضایی را بهتر و بیشتر بشناسیم 🔹زندگی نامه🔹 محمودرضا بیضایی متولد ۱۸ آذر ۱۳۶۰ بود؛ در خانواده‌ای با ریشه‌های مذهبی و دارای خاستگاه روحانیت در تبریز. وقتی دانش‌آموز دبیرستان بود به عضویت پایگاه مقاومت شهید بابایی، مسجد چهارده معصوم شهرک پرواز تبریز درآمد. حضور مداوم و مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، نخستین بارقه‌های عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او شعله‌ور کرد. محمودرضا ورزشکار بود به کاراته علاقه داشت و از ده سالگی رفته بود دنبال این ورزش سال ۱۳۷۲ به تیم استان آذربایجان شرقی رفت و در مسابقات چهارجانبه بین‌المللی در تبریز قهرمان شد. به فوتبال هم علاقه داشت و به صورت حرفه‌ای آن را دنبال می‌کرد تا اینکه به خاطر درس و مدرسه عطایش را به لقایش بخشید. در سال ۱۳۷۸ دیپلم گرفت؛ دیپلم رشته علوم تجربی. رفت خدمت سربازی. دوره آموزش را در اردکان یزد گذراند و پس از آموزش، خدمتش را در پادگان الزهرا (س) نیروی هوایی سپاه پاسداران در تبریز ادامه داد. نقطه عطف زندگی محمودرضا، آشنایی با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب می‌شود. بعد از اتمام خدمت سربازی، علی‌رغم تشویق خانواده به ادامه تحصیل در دانشگاه، با انتخاب خود و با یقین کامل، عضویت در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب کرد. او در بهمن سال ۱۳۸۲ وارد دانشکده امام علی (ع) شد چند هفته بعد از شهادتش، یکی از هم‌سنگرهایش جمله‌ای را به زبان عربی برایم پیامک کرد که اولش نوشته بود: «این سخنی از محمودرضاست.» جمله این بود: «إذا کانَ المُنادِی زینب (س) فأهلا بِالشَهادة.» یعنی اگر دعوت کننده زینب (س) است، پس سلام بر شهادت. چیزی در جواب آن بزرگوار نوشتم که در دو دقیقه بعد خودش تماس گرفت. از او پرسیدم: «این حرف را محمودرضا کجا زده؟» گفت: «آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس برگزار کردیم، این جمله را اول کلاس روی تخته سیاه نوشت. من هم آن را توی دفتر یادداشت کردم.» تاریخ کلاس را پرسیدم، گفت: «۲۷ آذر بود.» حساب کردم، ۳۲ روز قبل از شهادتش بود. "𝐉𝐎𝐈𝐍↴ @jihadmughniyeh_ir
♦️شهیدحسن عبدالله زاده را بهتر و بیشتر بشناسیم 🔹زندگی نامه🔹 شهیدحسن عبدالله زاده متولد سال ۱۳۶۴ در اهواز می باشد. او اصالتا لر چهارمحال و بختیاری از روستای شیخ‌علی‌خان شهرستان کوهرنگ بوده اما به علت شرایط شغلی پدر در اهواز دیده به جان گشود و ادامه زندگی‌اش متناسب با شرایط کاری پدرش در تهران گذشت. شهید عبدالله زاده فرزند سردار عبدالله زاده یکی از فرماندهان سپاه پاسداران و استاد مسعود عبدالله زاده عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) عموی بزرگوارشان است این شهید گرامی اصالتا لر چهارمحال و بختیاری از روستای شیخ‌علی‌خان شهرستان کوهرنگ بوده اما به علت شرایط شغلی پدر در اهواز متولدشد و ادامه زندگی‌اش متناسب با شرایط کاری پدرش در تهران گذشت.شهید عبدالله زاده سال ها پیش ازدواج کرده بود و ثمره این ازدواج سه فرزند پنج، سه و یکساله به یادگار مانده است. اعزام به سوریه ایشان از سال‌های اول جنگ در سوریه برای دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب (س) به این سرزمین اعزام می‌شد و به شدت عاشق حضرت عباس(ع) و به الگو پذیری از ایشان شجاع، صبور و نترس بود و در میدان‌های سخت روحیه دهنده به سایر نیروها بود. شهیدحسن عبدالله ‌‌زاده عصر روز پنجشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در مسیر «دیرالزور» به «تدمر» سوریه در کمین نیروهای داعش به فیض شهادت نائل شد.