🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوبیست_ویک
مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم...
بدنمان بین پایه های صندلی و میز شیشه ای سفره عقد مانده بود،..
تمام تنم میان دستانش از ترس میلرزید😥😨 و همچنان رگبار گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره میخورد...
ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد وحشت زده اش را میشنیدم
_از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!😐😧
مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم..
و مضطرب صدایم میکرد
_زینب حالت خوبه؟😥❤️
زبانم به سقف دهانم چسبیده و او میخواست بدنم را روی زمین بکشد..
که دستان ابوالفضل به کمک آمد...
خمیده وارد اتاق شده بود و شانه هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید...
مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجره های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را میکوبید.. که جیغم در گلو خفه شد.😱😰
مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر رهبری گوشه یکی از اتاق ها پناه گرفته بود،..
ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید...😢😰🤗
مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی #دامادی اش هراسان دنبال #اسلحه ای میگشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند..
که ابوالفضل فریاد کشید
_این بیشرفها دارن با مسلسل و دوشکا میزنن، ما با کلت چیکار میخوایم بکنیم؟😡🗣
روحانی مسئول دفتر تلاش میکرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود..
که تمام در و پنجره های دفتر را...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 68.mp3
12.43M
#خانواده_آسمانی ۶۸
#استاد_شجاعی
#دکتر_انوشه
#استاد_دینانی
❓چرا هنوز بعد از عُمری دینداری، دعا کردن بلد نیستم؟
❓چرا هنوز، دشمنانِ اصلیام را نشناختم؟
❓چرا هنوز مدیریت کردنِ دشمنانِ درونیام را نیاموختهام؟
❓چرا هنوز برای دنیا، و بعد از دنیای خودم، نمیتوانم درست برنامهریزی کنم؟
❓چرا بعد از عمری دینداری، ما هنوز با بقیه اختلاف و درگیری داریم؟
#ما_و_امام_زمان علیهالسلام
#هدف_خلقت
#خودشناسی
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
او می آید_۲۰۲۴_۰۵_۳۱_۱۰_۲۶_۵۶_۷۱۵.mp3
7.28M
او می آید...
کربلایی محمد حسین پویانفر
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمایش حضرت آقا درباره انتخاب اصلح
حتما ببینید👌👌
.
.
#انتخابات
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
#سلام_مهدی_جان
#سلام_آقای_مهربانم
چه خوش است من بمیرم به ره ولای مهدی
سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان
که یک دقیقه ببینم رخ دلگشای مهدی
#صبحت_بخیر_امام_زمانم
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
شھید از ماه نورانے تر . .🌙
از فرشته پاڪ تࢪ . .🌸
دلش از چشمه زلال تࢪ . .🌿
#شهیدجهادعمادمغنیهシ✨
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماز_یکشنبه_ماه_ذی_القعده
👌نمازی با فضیلت های بیشمار
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوبیست_ودو
تمام در و پنجره های دفتر را به رگبار بسته بودند...
مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند.. و صحنه ای دید که لبهایش سفید شد،..
به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد
_اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟😨
من نمیدانستم...
اما ظاهراً این کار در جنگ شهری دمشق #عادت تروریست ها شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند
👤_میخوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!😰
و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشی گری ناگهانیشان را تحلیل کرد
👤_هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم رهبری ایران میبینن! دستشون به حضرت آقا نمیرسه، دفترش رو میکوبن!🙁😥
سرسام مسلسل ها لحظه ای قطع نمیشد،...
میترسیدم به دفتر حمله کنند..
و #تنهازن_جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم میلرزیدم.😰😢
چشمان ابوالفضل🕊 به پای حال خرابم آتش گرفته...
و گونه های مصطفی🌸 از غیرت همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش میچرخید...
از صحبت های درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خوانده اند...
که یکی شان با تهران تماس گرفت و صدایش را بلند کرد
_ما ده دیقه دیگه بیشتر نمیتونیم مقاومت کنیم!😑😥
مرد میانسالی 👤از کارمندان دفتر، گوشی📞 را از دستش کشید و حرفی زد که دنیا روی سرم شد
_یا اینجا همه مون رو سر میبرن یا اسیر میکنن! یه کاری کنید!😰😡
دستم در دست مادر مصطفی لرزید...😱😰😭و نه تنها دستم که تمام تنم تکان خورد..😰😭
و حال مصطفی را به هم ریخت که...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 69.mp3
13.39M
#خانواده_آسمانی ۶۹
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
💎 قیمتیترین مخلوقِ خدا، همان چیزی است که عمری فکر میکردیم پستترین مخلوق خداست ؛
یعنی دنیــا !
※ تفاوت این دو نظریه در چیست؟
چگونه این پستترین نعمت، میتواند قیمتیترین نعمت نیز باشد؟
#هدف_خلقت
#مهندسی_آرزوها
#افسردگی
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
12-maddahi-205.mp3
3.83M
جوونیمو توی گناها سرکردم...!😔💔
چقده صبرکردی شاید دوباره برگردم..💔🚶♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥أ فی قلوبهم مرض؟!
💥#حافظه_تاریخی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیر اومدی!
موقع شهادت سردار، بعد از حادثه تروریستی شاه چراغ و کرمان، بعد از کشتار مردم غزه و عملیات وعده صادق کجا بودی؟
مهمتر از همه مراسم تشییع شهید جمهور محبوب مردم کجا بودی؟
حالا که بحث قدرت شد یهو احساس تکلیف کردی؟!
کاری به شورای نگهبان نداریم تو از نظر ما مردم رد صلاحیتی❌️
✍پیام نعمتیان
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی اهل بیت به کسانی کمک می کردند که آنها اهل بیت را قبول نداشتند ..
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
💥٣۵سال پیش در چنین شبی، ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه شامگاه ۱۳ خرداد ۱۳۶۸ حضرت آیت الله العظمی سید روحالله خمینی، بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی به ملکوت اعلی پیوست.
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
#سلام_امام_زمانم❣
دِلـــــم تَنگ أست این روزهـــــآ۔۔
⇇یَقین دٰارم کہ مےدٰانے۔۔۔
صـِــــدا؎ِ غُربـــــت مَن را؛
أز احسٰاسم تُو مےخٰوانے۔۔۔𑁍➛
⇦شُدم أز دَرد تنهـــــآیے،
گُلے پَژمـُــــرده و غَمگین۔۔۔
❍↲⃝ بیٰـــــا ا؎ أبـــــر پٰاییز؎،
ڪِہ دَردم رٰا تُو مےدٰانے۔۔۔𑁍
﴿سَـــــلٰام مـــُــولٰا؎ عَزیـــــزم𔘓⇉﴾
#امام_زمان
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
✍امام خمینی گوهری یکتاست که صدفش در دریای معرفت الهی پنهان است...
🔸فرا رسیدن سالروز رحلت جانسوز معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله روح الموسوی خمینی رضوان الله تعالی علیه تسلیت باد...
#نهضت_خمینی
#ولایت_فقیه
#امام_خمینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا صاحب الزمان
⚘﷽⚘
🍃اِلهیعَظُمَالْبَلاءُوَبَرِحَالْخَفاءُوَانْکَشَفَالْغِطاءُ وَانْقَطَعَالرَّجاءُوَضاقَتِالاْرْضُوَمُنِعَتِالسَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُوَاِلَیْکَالْمُشْتَکیوَعَلَیْکَالْمُعَوَّلُفِیالشِّدَِّةِ وَالرَّخاءِاَللّهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدٍوَالِمُحَمَّدٍاُولِیالاْمْرِ الَّذینَفَرَضْتَعَلَیْناطاعَتَهُمْوَعَرَّفْتَنابِذلِکَمَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْعَنّابِحَقِّهِمْفَرَجاًعاجِلاًقَریباًکَلَمحِالْبَصَرِاَوْهُوَ اَقْرَبُیامُحَمَّدُیاعَلِیُّیاعَلِیُّیامُحَمَّدُاِکْفِیانیفَاِنَّکُما کافِیانِوَانْصُرانیفَاِنَّکُماناصِرانِیامَوْلانایاصاحِبَ الزَّمانِاَلْغَوْثَاَلْغَوْثَاَلْغَوْثَاَدْرِکْنیاَدْرِکْنیاَدْرِکْنی السّاعَةِالسّاعَةِالسّاعَةِالْعَجَلَالْعَجَلَالْعَجَلَیااَرْحَمَ الرّاحِمینبِحَقِّمُحَمَّدٍوَآلِهِالطّاهِرینَــ🍃
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
•••📸🍃
''حضور شهید جهاد مغنیہ در جشنواره فیلم مقاومت در سال ۱۳۹۱ در ڪرمان''
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛﷽
🔵حال که بحث احساس تکلیف در بین بخش بزرگی از سیاسیون به وجود آمده و همه لباس رییسجمهور را مناسب خود میبینند...
بشنویم باهم صدای #شهید_مطهری رو...
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوبیست_وسه
حال مصطفی را به هم ریخت که رو به همان مرد نهیب زد
_نمیبینی زن و مادرم چه حالی دارن؟چرا بیشتر تن شون رو میلرزونی؟😡🗣
ابوالفضل تلاش میکرد با موبایلش📲 با کسی تماس بگیرد..
و کارمند دفتر اختیار از دستش رفته بود که در برابر نهیب مصطفی گوشی را سر جایش کوبید و فریاد کشید
_فکر میکنی سه ماه پیش چجوری ۴٨ تا زائر ایرانی رو تو مسیر زینبیه دزدیدن؟😡😡 هنوزم هیچکس ازشون خبر نداره!
ابوالفضل موبایل را از کنار گوشش پایین آورد..
و بی توجه به ترسی که به دل این مرد افتاده بود، رو به مصطفی صدا رساند
_بچه ها تا سر خیابون رسیدن، ولی میگن جلوتر نمیتونن بیان، با تک تیرانداز میزنن.
مصطفی از حال خرابم انگار تب کرده بود...😥❤️
که کتش را از تنش بیرون کشید و روی صندی انداخت، چند قدم بین اتاق رژه رفت...
و ابوالفضل ردّ تیرها را با نگاهش زده بود که مردّد نتیجه گرفت
_بنظرم طبقه سوم همین خونه روبرویی هستن.🏫
و مصطفی فکرش را خوانده بود که در جا ایستاد، به سمتش چرخید و سینه سپر کرد
_اگه یه آرپیجی باشه، خودم میزنم!
انگار مچ دستان مردانه اش در آستین تنگ پیراهن گیر افتاده بود که هر دو دکمه سردست را با هم باز کرد..
و تنها یک جمله گفت
_من میرم آرپیجی رو ازشون بگیرم.
روحانی دفتر محو مصطفی مانده..😧و دل من و مادرش از نفس افتاد...
که جوانی از کارمندان ناامیدانه نظر داد
👤_در ساختمون رو باز کنی، تک تیرانداز میزنه!
و ابوالفضل موافق رفتن بود..
که به سمت همان جوان رفت و محکم حرف زد
_شما کلتت رو بده من پوشش میدم!😡🗣
تیرها مثل تگرگ به قاب فلزی پنجره ها و دیوار ساختمان میخورد...
و این رگبار....
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir