زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه 4⃣
#جهاد مسئول یک پرونده بسیار حساس بود؛ «پرونده جولان اشغالی» و فرماندهی گروهی از اعضای #مقاومت را در #جولان عهده دار شده بود. هدف #جهاد ایجاد یک فضایی از #مقاومت در #جولان_اشغالی بود تا بدین ترتیب مقدمات آزادسازی این منطقه از تصرف صهیونیستها فراهم شود.
البته افراد دیگری هم وی را در این مسیر همراهی می کردند.
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه 5⃣
◽️ #جهاد زمانی که یازده سال داشت از طریق شبکه #المنار برای فراگیری برخی تواناییهای فنی از جمله آشنایی با نرم افزارهای پیشرفته و نحوه استفاده از آنها به #سوریه رفت.
◾️ وی با افرادی به #دمشق رفته بود که به مراتب سن و سال بیشتری از او داشتند.
◽️ زمانی که #استاد برگزاری کلاس مذکور در حال توضیح و شرح نحوه بهره برداری و استفاده از نرم افزارهای پیشرفته بود، به ناگهان #جهاد خطاب به #استاد کلاس می گوید که اطلاعات شما در این زمینه اشتباه است، چراکه برای استفاده از این نرم افزارها می توان از راههای دیگری نیز بهره برد که به مراتب آسانتر از راهی است که شما معرفی می کنید.
◾️ دقت کنید؛ #جهاد این مسأله را زمانی مطرح می کند که تنها یازده سال داشت. پس از آن، #استاد برگزاری کلاس از #جهاد پرسید: تو از کجا به چنین اطلاعاتی دست یافتهای؟
#جهاد در پاسخ گفت: پدرم چندین کتاب در این زمینه داشت که من با مطالعه آنها و سپس تکرار و تمرین، توانستم این مطالب را یاد بگیرم.
✍ راوی: یکی از دوستان نزدیک #شهیدجهادعمادمغنیه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
پدر شهیدغواص
پدر شهید یکی از ۱۷۵ غواص جنگ تحمیلی می گفت:
بهش گفتم : " پسرم ؛
تو به اندازه کافی جبهه رفتی ، دیگه نرو ؛
بزار اونایی برن که نرفته اند .. "
چیزی نگفت و یه گوشه ساکت نشست ...
صبح که خواستم #نماز بخونم اومد جانمازم رو جمع کرد ، بهم گفت : " پدر جان !
شما به اندازه کافی نماز خوندی بذارین کمی هم بی نماز ها نماز بخونن
خیلی زیبا منو قانع کرد و دیگه حرفی برای گفتن نداشتم
شادی روح همه شهدا صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
💠 #حدیث_روز 💠
🔰 امیرالمؤمنین علیه السلام
💢 تَوَحَّشتُ فِي القَفرِ البَلقَعِ ، فَلَم أرَ وَحشَةً أشَدَّ مِن قَرينِ السَّوءِ !
✍ در بيابان خشك و بى آب و علف ، تنها شدم ؛ امّا تنهایی اى سخت تر از همنشين بد نديدم .
📚 شرح نهج البلاغة، 20 / 293 / 355
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
چه داری
در اَعماق
چشمانتَ…!!!
کہ این
چنین
جــانِ مــرا
به اِسارت مــی بــرد...؟؟؟
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
#صبحتون_شهدایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
کریستف کلمب کاشف آمریکا نبود، یک قاتل، قصاب و نژادپرست بود که وقتی پایش را در آمریکا گذاشت شروع به کشتن بومیهای منطقه کرد...
مردم آمریکا مجسمهی کریستف کلمب را گردن زدند، به فاضلاب انداختند و آتش زدند تا نشان دهند کریستف کلمب کاشف نبود، قاتل بود!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
زندگینامه و خاطرات #شهید_جهاد_مغنیه 6⃣
#جهاد مسئول یک پرونده بسیار حساس بود؛ «پرونده #جولان_اشغالی» و فرماندهی گروهی از اعضای #مقاومت را در #جولان عهده دار شده بود.
هدف جهاد ایجاد یک فضایی از #مقاومت در #جولان_اشغالی بود تا بدین ترتیب مقدمات آزادسازی این منطقه از تصرف #صهیونیست ها فراهم شود. البته افراد دیگری هم وی را در این مسیر همراهی می کردند.
چنین جوانی با ۲۳ سال سن در نهایت در راهی به شهادت رسید که بی ارتباط با مسأله فلسطین نبود.
نکته قابل تأمل در اینجا این است که چگونه فرماندهان و رهبران ارشد #مقاومت به این نتیجه رسیدند که چنین پرونده مهمی را به #جهاد، با وجود سن و سال کمی که داشت، واگذار و به وی اعتماد کنند.
اگر خوب به این سؤال بیاندیشیم، بدون شک به این واقعیت که #جهاد حقیقتا شخصیت بزرگی بود، پی خواهیم برد.
#جهاد مسئولیت فرماندهی یک گروه سه نفره را برعهده داشت که هر سه نفر آنها به #شهادت رسیدند؛ #شهید_دانیال، #شهید_کاظم و #شهید_ایهاب.
این جوانان نیز بین ۲۵ تا ۲۶ سال سن داشتند. همگی این جوانان از مهارت های بسیار فوق العاده ای برخوردار بودند. بنابراین، حتی گروهی هم که با وی کار می کردند، همچون وی، گروهی جوانان بودند.
به نقل از یکی از دوستان نزدیک #شهيدجهادعمادمغنيه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
16.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اعجاز فتوا
✍️ امروز سالگرد صدور فتوای جهاد کفایی برای مقابله با داعش است. نگاهی به تحولات عراق بعد از حمله غافلگیرکننده این گروه تروریستی نشان میدهد که چگونه فتوای بهموقع مرجعیت در اعلام جهاد، همراه با جانفشانی رزمندگان مقاومت، تهدید را به فرصت بدل ساخت و کشور را از یک فتنه بزرگ نجات داد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
📸 کاریکاتور روزنامه العربی الجدید / تلاش امارات برای عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
🍃❤️
بارالها: نمیخواهم خود را چونان پرندهای در قفس در این دنیا محبوس ببینم، بالوپر میخواهم برای پرواز، بهجز این جان ناقابل چیزی دیگر ندارم و آن را هم پیشکش به درگاهت آوردهام.
چگونه میتوانم تو را از یاد ببرم زمانی که فرمودی: کسی که مرا طلب کند مرا مییابد و کسی که مرا یافت مرا میشناسد و کسی که مرا شناخت مرا دوست میدارد و کسی که مرا دوست داشت عاشق میشود و کسی که عاشق من شد من عاشق او میشوم و کسی که من عاشق او شدم او را میکشم و کسی من او را کشتم، خون بهاء او به عهده من است و کسی که دین او بر عهده من است، خودم دیه او میباشم
#شهید_حسن_عشوري
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
🍃❤️ بارالها: نمیخواهم خود را چونان پرندهای در قفس در این دنیا محبوس ببینم، بالوپر میخواهم برای
🍃❤️
داستان خواب شهید عشوری:❤️
میخواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است.
شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشتدری به حالت انتظار ایستادهام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم. ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بیسر درحالیکه خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بیسر به زمین افتادم و هیچگونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم. در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن، با زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم.
سپس به من ندا رسید که این مرد بیسر امام مظلومت حسین بن علی (ع) است. پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصلهای اندک به روی منبر نشستهاند و به من خیره شدهاند و درحالیکه لبخندی نیز به لب داشتند در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را زا دست بدهی عمرت سراسر تباهشده است. با هر مشقت و سختی که بود کشانکشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم ، وجود نازنین اباعبدالله (ع) درحالیکه با تبسم به من نگاه میکرد از من پرسیدند:
چه میخواهی؟ عرض کردم مولا جان فقط میخواهم که برات شهادت مرا امضاء کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود، سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند.
@jihadmughniyeh_ir