جریانِ جهاد،
جنونِ جمجمهها و
باورِ جاودانِ مآست!
+ازاونحرفایِقشنگ....
@jihadmughniyeh_ir
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
:)
- یٰا رَبّ ؟
+ جانم ؟
‹ أَسْئَلُڬ أَنْ تَقْذِفَ رَجائِڬ فِۍ قَلْبِۍ حَتّی لایَکُونَ لِۍ هَمّ وَ لا شَغَلٌ غَیْرُڬ .. ›
از تـو مۍخواهم امیدت را در قلب من بیفکنۍ تـا جز تو به هیچکس فکر نکنم ..
#خداۍمن♥️
✦مَـنآهـونیستَماَمـٰاپُراَزدِلـتَنگیم
✦ضـٰامِنچَشمـٰانآهـوهـٰابہدادَممیرِسۍ...!؟
#شـآهسلـامعلیـک 💚✋️
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
#شهیـدحسیـنمعـزغلـامـی
فتنه ۸۸ و دیدن گریههای سید مظلوم امام خامنهای، حسین را که تنها ۱۵ سال داشت جذب بسیج کرد و در درگیری با عناصر فتنه در همان سال از ناحیه کتف آسیب دید که هرگز قابلدرمان نبود. وی پسازآن مسئول حلقه صالحین بسیج شد و به اذعان اهالی محله، تأثیر شگفتانگیزی روی جوانان داشت. از جذب جوانان منحرف تا جلوگیری از اقدام به خودکشی دوستان.
#مـادرشهیـد
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک الْمُشْتَکى، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ
#اللهمعجللولیكالفرجبهحقعمهسادات
@jihadmughniyeh_ir
•🌼❛
خوشبِحالاوندلۍکہ
درڪ ڪردبزرگترین
گمشدھزندگیش . . .
"امامزمانشھ :))
#سـلامعشـقمن💚✋️
دلت را که بسپرے دست شــُــهدا
هوایت را به طرز عجیبے خواهند داشت!
مواظب دلت هستند!
+حواسشان جمعِ جمع است به تو!!
درست موقعے که نیاز داری
میاورندت به راه!
با دعوتے به منطقه ای
با تلنگرے از جنس محبت هاے همیشگیشان!
#مهربون_برادرم
@jihadmughniyeh_ir
#شهید_احمد_مکیان
احمد کم صحبت میکرد و به من میگفت نباید به دوستانت بگویی که من به سوریه میروم و میآیم. وقتی از آنجا تعریف میکرد انسان برای رفتن هوایی میشد. وقتی برمیگشت همان روز اولش هوای رفتن به سرش میزد. اگر مادرش برای دیدنش بیتابی نمیکرد اصلاً همان چند روز هم به خانه نمیآمد. میآمد مادرش را ببیند و برگردد.
برخی از بستگان مطرح کردند اگر احمد ازدواج کند نسبت به شخص دیگری احساس مسئولیت میکند و سختتر میتواند برود و بیاید و شاید دیگر به سوریه نرود. هنگامی که احمد از این صحبتها باخبر شد به من گفت پدر از الان بگویم اگر میخواهی من ازدواج کنم که سوریه نروم باید بگویم اصلاً به این موضوع فکر نکنید که به خاطر ازدواج از رفتن منصرف شوم. اگر ازدواج هم کنم، باز میروم. از الان میگویم تا در آینده سوءتفاهم به وجود نیاید. زمانی هم که برای خواستگاری رفت گفت اولین شرطم این است که بعد از ازدواج به سوریه میروم که نخست خانواده عروس مخالفت کردند ولی در نهایت دخترشان موافقت کرد و ازدواج کردند.
احمد همانطور که گفته بود هفته دوم عازم شد، خداحافظی کرد و رفت.
@jihadmughniyeh_ir