eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 درس غیرت کریس رونالدو به مهدوی کیا 💢 در حالی که مهدوی‌کیا پیشکسوت و مشهور شده با نام ایران نتوانسته از یک بازی به عنوان مهمان چشم پوشی کند که مظلومیت کودکان فلسطینی و جنایات اسرائیلی‌ها برای کریستین رونالدو، ستاره پرتقالی سابق تیم رئال مادرید و فعلی منچستر یونایتد جزو خطوط قرمز است. 💡 رونالدو در این رابطه گفته است: "کافی است به دعوت رئیس جمهوری اسرائیل پاسخ مثبت بدهم؛ آن وقت هر سال توپ طلا را به من خواهند داد. اما مظلومیت کودک فلسطینی را از دست نمی‌دهم و آن را به رئیس جمهوری اسرائیل نمی‌فروشم."🌹🍃 [ : آنچه یڪ تحلیلگر بایست بداند ] ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @jahadesolimanie
19.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ دیدار آیت الله مصباح یزدی با خانواده شهید عماد فائز مغنیه. (آقایی که در آخر فیلم حضور دارند، مصطفی مغنیه نیستند...ایشون حسن مغنیه برادر کوچکتر جهاد مغنیه هستند که در سال ۱۳۹۹ در برنامه‌ای در مشهد مقدس معرفی شدند) °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
'بِسم‌‌ِرِب‌‌‌ِامُّنَاالزَّهرا‌ء(س)🌙! بنام‌پرورگار‌مادرمان،حضرت‌زهرا(س)🖤
✨میگن... هروقت احساس کردید از امام زمان ارواحنا فداه دور شدید و دلتون واسه آقا تنگ نیست این دعای کوچیک رو بخونید مخصوصا در قنوت نمازتون👇 اللهم_لَیّـِن_قَلبی_لِوَلِیِ_اَمرِک✨ یعنی، خدای مهربونم دلمو واسه امام زمانم نرم کن⁦☺️⁩ بعدش هم بگید 😍 اون موقع امام زمان ارواحنا فداه براتون دعا میکنند... °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 💌 (ع)میفرمایند: "منِ اِسْتَحْسَنَ قَبِيحاً كَانَ شَرِيكاً فِيهِ" هر كس كار زشتى را نيك شمارد، در آن كار باشد. 📗كشف الغمة ج2 ص349 °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
🔰هویت حقیقی جامعه 📌هدف، کشاندن مردم به عبودیت است؛ منتها عبودیت منطقه ی وسیعی در زندگی انسان دارد و آن منطقه به عمل شخصی منحصر نیست بلکه اخلاق اسلامی دامنه ی وسیعی دارد، هویت حقیقی جامعه، هویت اخلاقی آن است؛ یعنی در واقع سازه ی اصلی برای یک اجتماع، شاکله ی اخلاقی آن جامعه است و همه چیز بر محور آن شکل می گیرد. 🗓بر گرفته از مبنای ولایت °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
نکته های ناب ⚡️ احمق ها ابزار دست منافقان برشی از کتاب  جاذبه و دافعه ی على علیه السلام  لزوم پیكار با نفاق مشكلترین مبارزه ها مبارزه با نفاق است كه مبارزه با زیركهایی است كه احمقها را وسیله قرار می دهند. این پیكار از پیكار با كفر به مراتب مشكلتر است زیرا در جنگ با كفر، مبارزه با یك جریان مكشوف و ظاهر و بی پرده است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با كفر مستور است. نفاق دو رو دارد: یك رو ظاهر كه اسلام است و مسلمانی و یك رو باطن كه كفر است و شیطنت، و درك آن برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیر ممكن است و لذا مبارزه با نفاقها غالباً به شكست برخورده است زیرا توده ها شعاع دركشان از سرحد ظاهر نمی گذرد و نهفته را روشن نمی سازد و آنقدر بُرد ندارد كه تا اعماق باطنها نفوذ كند. امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ای كه برای محمد بن ابی بكر نوشت می گوید: وَ لَقَدْ قالَ لی رَسولُ اللّهِ: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتی مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِكاً، اَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللّهُ بِایمانِهِ وَ اَمَّا الْمُشْرِكُ فَیَقْمَعُهُ اللّهُ بِشِرْكِهِ، وَ لكِنّی اَخافُ عَلَیْكُمْ كُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ، یَقولُ ما تَعْرِفونَ وَ یَفْعَلُ ما تُنْكِرونَ . مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 339 پیغمبر به من گفت: من بر امتم از مؤمن و مشرك نمی ترسم، زیرا مؤمن را خداوند به سبب ایمانش باز می دارد و مشرك را به خاطر شركش خوار می كند، ولكن بر شما از هر منافق دلِ دانا زبان می ترسم كه آنچه را می پسندید می گوید و آنچه را ناشایسته می دانید می كند. در اینجا رسول اللّه از ناحیه ی نفاق و منافق اعلام خطر می كند، زیرا عامه ی امت، بی خبر و ناآگاهند و از ظاهرها فریب می خورند. و باید توجه داشت كه هر اندازه احمق زیاد باشد، بازار نفاق داغتر است. مبارزه با احمق و حماقت، مبارزه با نفاق نیز هست زیرا احمق ابزار دست منافق مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 340 است. قهراً مبارزه با احمق و حماقت خلع سلاح كردن منافق، و شمشیر از دست منافق گرفتن است. انتشارات هیئت صاحب الزمان شهرک طالقانی °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونگی تشکیل نطفه حرام رژیم غاصب‌ صهیونیستی؛ تاریخچه‌ای که هر مسلمانی باید بداند بخشی از سخنرانی حماسی استاد شهید مطهری در حسینیه ارشاد، سال ۱۳۴۸ °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
دستم رو بالا بردم، تا خواستم پایین بیارم و بزنمش که صدای زنگ آیفون، دستم رو تو هوا خشک کرد و نگاهم به سمت خودش کشوند. محمد دستم رو آورد پایین و گفت: اگر به کمیل نگفتم دست به زن داری!!! +بعد مهمونی حسابتو میرسم محمد خان🤨. امیررضا در رو باز کرد و همگی به استقبالشون به سمت در رفتیم...مامان و بابا جلوی در بودن و منم کنار برادران بزرگوار، کمی عقب تر قرار گرفتم...خاله که خوشحالی توی صورتش موج میزد...آقا سهیل هم که مثل همیشه می‌خندید و سر به سر بقیه میذاشت...نازنین هم مثل باباش همیشه خنده رو بود...با همه سلام علیک کردیم...خاله جعبه شیرینی رو به مامان داد. کمیل که آخر سر وارد خونه شد، یک دسته گل دستش بود...کمی نزدیک من اومد...اول سرش بالا بود ولی تا نگاهش کردم سرش رو پایین انداخت...سلام کرد و دسته گل رو به سمتم گرفت...دسته گل رو ازش گرفتم و سریع به آشپزخونه رفتم. همگی نشسته بودن و صحبت در مورد ازدواج من و کمیل بود...صلوات شمار رو دستم گرفته بودم و مدام صلوات می‌فرستادم...استرس داشتم چون تا به حال توی همچین موقعیتی قرار نگرفته بودم...بعد از نیم ساعت مامان ازم خواست تا چایی بریزم...یعنی میشه گفت سخت ترین کار بعد از معدن، ریختن چایی برای خواستگاره😖. چایی رو که خوردن، عمو سهیل از بابا خواست تا اجازه بده که باهم دیگه صحبت کنیم...انگار یه سطل آب سرد رو سرم خالی کرده بودن... بابا اشاره‌ای کرد که به اتاقم برم...بسم الهی گفتم و رفتم تو اتاق...کمیل هم پشت سرم اومد داخل...روی تخت نشستم و به کمیل تعارف کردم که روی صندلی بشینه. کمیل بعد از چند دقیقه، سکوت رو شکست و گفت: زینب خانم...شما که مارو میشناسین...نیازی به معرفی نیست دیگه...از شغلم هم که خبر دارین...از نظر وضعیت مالی هم که برابر هستیم...از لحاظ اخلاق و رفتار هم که توی این چند سالی که با هم رفت و آمد داریم، متوجه‌ شدید...فقط میمونه نظر شما!!! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: بله درسته...اما خب من فرصت می‌خوام برای فکر کردن...تو همه‌ی این مدت من به چشم یه فامیل به شما نگاه کردم و الان شرایط فرق کرده...بهم وقت بدید لطفا. لبخندی زد و گفت: ان شاءلله که انتخاب هر دو مون درست باش🙂. +ان شاءلله. واقعا هیچ حرفی برای گفتن نداشتیم...به هر حال این همه مدت کنار همدیگه زندگی کرده بودیم و رفت و آمد داشتیم و دیگه نیازی به معرفی و اینا نبود. جدا از همه چی پسر خوبی بود و بدی ازش ندیده بودم...همیشه برای دیگران خیر و صلاحشون رو میخواست و اگر کسی ازش کاری میخواست یا مشکلی براش پیش میومد حتما کمکش میکرد... دلش پاک بود و از نظر اخلاق و رفتار هم خوب بود. با صدای کمیل از افکارم دست کشیدم: _دستتون بهتر شده؟ نگاهی به دستم کردم و گفتم: بهتره الحمدلله...جواب آزمایش هم گرفتم، مشکلی نداشته. _خب خدا رو شکر...اگر حرف دیگه‌ای نیست بریم پیش بقیه! از جام بلند شدم و گفتم: بله بفرمایید. از اتاق بیرون رفتیم...همه‌‌ی نگاه ها نشون میداد که منتظر جوابی از ما هستن...برای همین صدامو صاف کردم و گفتم..... °`🌿-🕊 『 @jihadmughniyeh_ir
ناشناس رمان رویای من🍃 https://harfeto.timefriend.net/16404065649296