واقعه هولناک بندر بیروت ناشی انفجار مقادیر عظیمی از مواد منفجره ترکیب نیترات بود. بر روی محموله ها اسم نیتروپریل درج شده. این ترکیبات از خود نیترات قویتر است و برای ساخت بمب استفاده می شود.
ظاهرا داستان از این قرار است که این مواد در زمان اوج جنگ سوریه (شش سال پیش) توسط حامیان تروریستها به بندر طرابلس می رفته تا به تروریستها در سوریه برسد. اما توسط نیروهای امنیتی لبنان ضبط و توقیف می شود. با حکم قاضی، خدمه کشتی هم توقیف و زندانی می شوند که بعدا با فشارهای خارجی آزاد می شوند.
ارسال سلاح و مهمات و مواد منفجره به سوریه توسط جریانهای سیاسی نزدیک به عربستان در دولت لبنان تسهیل میشد که با فشار حزب الله و جریانهای مسیحی همپیمان آن، جلوی آنها گرفته شد.
بدری ظاهر مدیر گمرک لبنان گفت ما ۶ بار به قاضی نامه نوشتیم که نگهداری این مواد خطرناک در بندر خطر آفرین است و اجازه انتقال آن را بدهد.
هنوز علت آتشسوزی اولیه و سرایت به این مواد خطرناک مشخص نشده است.
@LIBANIRAN ©
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
"#من_غدیری_ام"
۲ #روز مانده تا #عید_بزرگ_ولایت
هان! بدانید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!» البته بایست که هر کس بنگرد که برای فردای رستاخیز خود چه پیش فرستاده. [هان!] تقوا پیشه کنید و از ناسازگاری با علی بپرهیزید. مباد که گام هایتان پس از استواری درلغزد. که خداوند بر کردارتان آگاه است.
"خطبه #غدیر"
⬇️ نسخه با کیفیت تصویر
🔰 http://uupload.ir/files/mptq_negar_20200806_094942.png
#غدیر
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
#تلنگرانهـ
✖️ﺑﻌﻀﯽﻫﺎﻣﻴﮕﻦ :
ﺑﺎﺑﺎﺩﻟﺖﭘﺎکباﺷه،کافیه.
نمازهمنخوندینخون...
روزهنگرفتینگیر.
بهنامحرمنگاهکردیاشکالنداره و.........
فقطسعیکندلتپاکباشه!!!!!!!!!!
_ و...ﺟﻮﺍﺏﺍﺯﻗﺮﺁﻥ :
ﺁﻧﮑﺲﮐﻪﺗﻮرﺍﺧﻠﻖﮐﺮﺩهﺍﺳﺖ ،
ﺍﮔﺮﻓﻘﻂﺩﻝﭘﺎکبرایشﮐﺎﻓﯽﺑﻮﺩ
ﻓﻘﻂﻣﯿﮕﻔﺖﺁﻣﻨﻮﺍ
ﺩﺭﺣﺎﻟﯿﮑﻪﮔﻔﺘﻪ :
[ ﺁﻣَُﻨﻮﺍﻭَﻋَﻤِﻠُﻮﺍﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ]
ﯾﻌﻨﯽﻫﻢﺩﻟﺖﭘﺎﮎﺑﺎﺷﺪ ،
ﻫﻢﮐﺎﺭﺕﺩﺭﺳﺖﺑﺎﺷﺪ .
ﺍﮔﺮﺗﺨﻤﻪﮐﺪﻭﺭﺍ ﺑﺸﮑﻨﯽ
ﻭﻣﻐﺰﺵﺭﺍﺑﮑﺎﺭﯼﺳﺒﺰﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ .
ﭘﻮﺳﺘﺶﺭﺍﻫﻢﺑﮑﺎﺭﯼﺳﺒﺰﻧﻤﯽﺷﻮﺩ .
ﻣﻐﺰوﭘﻮﺳﺖﺑﺎﯾﺪﺑﺎﻫمﺑﺎﺷﺪ .
ﻫﻢﺩﻝ؛ﻫﻢﻋﻤل ...
#بنت_الزهرا
#اللهــــم_عجـــل_لولیک_الفــــرج
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
#حرفخوب
- اسٺاد پناهیان :
جهانِ اطراف ما با این همہ عظمٺ
از روحِ ما کوچڪتر است . . !
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
#امدادغیبی
هی می شنیدم که تو جبهه امداد غیبی بیداد می کند و حرف و حدیث های فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم.خیلی دوست داشتم جبهه بروم و سر از امداد غیبی در بیاورم.تا اینکه ﭘام به جبهه باز شدو مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم. بچه ها از دستم ذله شده بودند. بس که هی از معجرات و امدادهای غیبی ﭘرسیده بودم. یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار بودیم گفت: " می خواهی بدانی امداد غیبی یعنی چی؟ " با خوشحالی گفتم : " خوب معلومه" نا غافل نمی دانم از کجا قابلمه ای در آورد و محکم کرد تو سرم. تا چانه رفتم تو قابلمه. سرم تو قابلمه ﮐﻴﭖ ﮐﻴﭖ شده بود. آنها می خندیدند و من گریه می کردم. ناگهان زمین و زمان به هم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد. دیگر باقی اش را یادم نیست. وقتی به خود آمدم که دیدم افتادم گوشه ای و دو سه نفر به زور دارند قابلمه را از سرم بیرون می کشند. لحظه ای بعد قابلمه در آمدو نفس راحتی کشیدم.یکی از آنها گفت: "ﭘسر عجب شانسی آوردی. تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدند جز تو. ببین ترکش به قابلمه هم خورده! " آنجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چه ؟!
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
تو منطقه #خانطومان سجاد رو با تیر زدند...
وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود
به سختی گفت: #کمکم کنید روی زانوهام بشینم...
بهش گفتم: برا چی خون زیادی ازت رفته....
گفت: آخه #ارباب اومده، می خوام بهش سلام بدم....
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله
#شهید_سجاد_عفتی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
به عنوان یک فرمانده، در کارش جدی بود و گاهی سر نیروها فریاد میزد. بعضی اوقات نیاز بود که جدیت بیشتری به خرج دهد؛ شب هنگام سراغ تک تک افرادی که سرشان داد زده بود میرفت و به هر طریقی که میشد و با شوخی و... رضایتشان را جلب میکرد. حتی با آنها کشتی میگرفت و سعی میکرد کدورتی از او در دل کسی نماند. با خلق و خوی همه نیروهایش آشنا بود، میدانست که هرکدام در چه زمینهای مهارت دارند، برحسب همین توانمندیها، نیرو را به کار میگرفت، یکی از ویژگیهایی که او را یک فرمانده موفق نشان میداد همین بود.
#شهید_مرتضی_حسین_پور
#حسین_قمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
اوایل ازدواجمان برای شهادتش دعا میکرد، میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب شهادت میکند. نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند،نماز شبش ترک نمیشد، دیگر تحمل نکردم؛ یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم، به او گفتم:«تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی،شهید میشی» حتی جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم. اما چیزی نمیگفت. دیگر هم نماز شب نخواند. پرسیدم:«چرا دیگر نماز شب نمیخوانی؟»
خندید و گفت:«کاریو که باعث ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم، رضایت تو برام از عمل مستحبی مهم تره، اینجوری امام زمان(عج) هم راضیتره.» بعد از مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد، پرسیدم:«دیگه دوست نداری شهید بشی؟» گفت:«چرا. ولی براش دعا نمیکنم.چون خود خدا باید عاشقم بشه تا به شهادت برسم.» گفتم:«حالا اگه تو جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟» لبخندی زد و گفت:«مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟»
#شهید_مرتضی_حسین_پور
@jihadmughniyeh_ir
طرح هفتگی قرائت ادعیه به نیت شهدا
زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها
۱۳۹۹/۵/۱۷
@jihadmughniyeh_ir
💠 #حدیث_روز 💠
🔰 امام علی علیه السلام:
💢 اذا أمکنک الفرصه فانتهزها فان اضاعه الفرصه غصه
✍ اگر فرصتی برایت پیش آمد، به سرعت از آن بهره بگیر؛ چرا که از دست دادن فرصت ها اندوه، در پی خواهد داشت.
📚 غررالحکم، حدیث ۴۱۲۴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
✍️به این سه حقیقت فکر کنیم!
1⃣اینکه خداوند بدون شک تمام
اعمالمون را می بیند
«إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»
2⃣اینکه همیشه، فرشتگانی مجاورمون
هستند که ثبت و ضبط می کنند
ریز و درشت خوب و بدمون رو؛
«رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون»
3⃣اینکه اصلاً از کجا معلوم؛
شاید بیخ گوشمون نشسته باشد
جناب عزرائیل و صادر شده باشد
دستور رفتنمون رو !
«عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم»
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir
#گدایی
از مردی که صاحب گستردهترین فروشگاههای زنجیرهای در جهان است پرسیدند : «راز موفقیت شما چه بوده؟»
او در پاسخ گفت : زادگاه من انگلستان است. در خانوادهی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر میدیدم، هیچ راهی به جز گدایی کردن نمیشناختم. روزی به طرف یک مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافهای مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت : به جای گدایی کردن بیا با هم معاملهای کنیم. پرسیدم : چه معاملهای؟
گفت : ساده است. یک بند انگشت تو را به ده پوند میخرم. گفتم : عجب حرفی میزنید آقا ، یک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم؟ بیست پوند چطور است؟ شوخی می کنید؟ بر عکس، کاملا جدی می گویم. جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم. او همچنان قیمت را بالا میبرد تا به هزار پوند رسید. گفتم : اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معاملهی احمقانه راضی نخواهم شد.
گفت : اگر یک بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند میارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه میگویی؟ لابد همهی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت؟ گفتم : بله، درست فهیمیدهاید.
گفت : عجیب است که تو یک ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی میکنی. از خودت خجالت نمیکشی؟
گفتۀ او همچون پتکی بود که بر ذهن خوابآلود من فرود آمد. ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمدهام. اما این بار مرد ثروتنمدی بودم که ثروت خود را از معجزهی تولد به دست آورده بود. از همان لحظه، گدایی کردن را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازهای را آغاز کنم....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
http://eitaa.com/jihadmughniyeh_ir