eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ حقیقتاً از ترس لال شده بودم.. که با ضربان نفسهایم به گریه افتادم.😭😭😭 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پایشان کشید و مادرانه التماس کرد _دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج میکنه! بهش رحم کنید! و رحم از روح پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد...😰😭😭😱 به نظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس میکشید.. و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت _بذارید خاله و دخترخاله ام برن خونه، من می مونم!😠✋ که اسلحه را روی پیشانی اش فشار داد و وحشیانه نعره زد _این دختر ایرانیه؟ آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده.. و دیگر برای نجاتم التماس میکرد _ما اهل داریا هستیم! و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید... تپشهای قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینه ام حس میکردم.. و این خنجر قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگهایم بند آمد...😭😰😰😭 مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و میشنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری میخواند،.. سیدحسن سینه اش را به زمین فشار میداد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو میرفت... قاتلم قدمی به سمتم آمد،.. خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید _زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟ تمام استخوانهای تنم میلرزید،.. بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لبهایم رسیده بود😱😭😰 که زیر پایم خالی شد... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 52.mp3
13.49M
۵۲ ✿ روند تولد سالم انسان به حیات ابدی، دقیقا شبیه روند تولد سالم یک جنین، به دنیاست! حتما یک رحم امن، سالم، پاک در بطن یک مادر لازم است، که نطفه را به جنینی سالم تبدیل کرده و او را به دنیا تحویل دهد! ◇ بهترین رحم ، برای اینکه انسان در مدت زندگی دنیا، روح خود را در آن جایگزین نموده و در آن خوب و موفق رشد کرده، و بسلامت به ابدیت متولد شود، چیست؟ علیهم‌السلام .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
🤚 🌺 اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت مقدس آقا امام زمان ارواحنا فداه سال ها؛ نه قرن هاست که کفه ترازوهایمان تعادل ندارد؛ با دستی خالی و ندار، دل هایمان پر از دل تنگی برای کسی است که او از ما دلتنگ تر است....... کسی که باید باشد و نیست.... ✨🕊 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'🕊💔' مےگویند: شهدا رفتند تا ما بمانیم ولے من مےگویم: شهدا رفتند تا ماهم بہ دنبـالشان برویـم🕊 آرے رفیـق "ما جـاماندہ‌ایـم . . . دل را باید صـاف ڪرد🤍🌱" .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم...😭😰😭😭 دیگر حسی به بدنم نمانده بود،.. انگار سختی جان کندن را تجربه میکردم و میشنیدم سیدحسن برای نجاتم مردانه گریه میکند.. _کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!😭 و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد... پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید.. و خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد.. و تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بی آنکه ناله ای بزند، جان داد...🌷😭😰😱 دیگر صدای مادر مصطفی هم نمی آمد.. و به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود...😭😭 🌷خون پاک سیدحسن 🌷کنار پیکرش میرفت، سرش در چنگ آن حرامی مانده و همچنان رو به من نعره میزد _حرف میزنی یا سر تو هم ببرم؟👿👹 دیگر سیدحسن نبود تا خودش را من کند.. و من روی زمین در آغوش مرگ خوابیده بودم که آن یکی کنارش آمد و نهیب زد _جمع کن بریم، الان ارتش میرسه!😡👿 سپس با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد _این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!😡👿 با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید _خود کافرشه!👿🗣 و او میخواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد _این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟ و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید.. و همانطور که به سمت ماشینشان میرفت، صدا بلند کرد _ 🔥ابوجعده🔥 خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش جاسوس بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن! 👿😡 و به خدا حس کردم اعجاز کسی آنها را... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 53.mp3
13.39M
۵۳ 💫 مسیر *من* تا *خدا* ، را پیاده نمی‌شود رفت ! نیاز به وسیله دارد ... این را قرآن می‌گوید؛ وابتغوا إلیه الوسیله! ✧ مسیر *من* تا *خدا* را فقط کسانی می‌توانند شروع کنند و تا به آخر برسند که ؛ بزرگتر داشته باشند. اینجا بی‌ریشه‌ها و بی‌اصل و نسب‌ها راه ندارند! بی‌ریشه‌ها یعنی چه کسانی؟ بزرگتر داشتن یعنی چه؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
YEKNET.IR - sorood 2 - milad imam reza 1401 - karimi.mp3
10.09M
🌺 (ع) 💐زمین و آسمون توو دستته 💐دنیای بی کران تو دستته 🎙 👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیروز رزمنده حزب الله لبنان، محمد حسن علی فارس (ابوعلی شمران) به شهادت رسید که دارای مدرک دکترا از دانشگاه تهران در رشته رباتیک و مهندسی مکانیک است. .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🌱🖤」 • . مۍدانید! بین خودمان بماند... گاهۍ دلمان مۍخواهد دڵ شما هم براے ما تنگ شود...! .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ اعجاز کسی آنها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند.. ماشینشان از دیدم ناپدید شد.. و تازه دیدم 🌷سر سیدحسن🌷 را هم با خود بردهاند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم...😭😭😭😭 کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی میدیدم مادر مصطفی🌹 دوباره خودش را روی زمین به سمتم میکشد... هنوز نفسی برایش مانده و میخواست دست من را بگیرد.. که پیکر بی جانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم. سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه😭 خیس شده و هنوز بدنش میلرزید... یک چشمش به پیکر بی سر سیدحسن🌷 مانده.. و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن قربانی شد که دستانم را میبوسید.. و زیر لب برایم نوحه میخواند. 😭هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنهاقلبم که تمام رگهای بدنم از وحشت میلرزید.😭😭😰😰😰 مصیبت مظلومیت سیدحسن🌷 آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند میشد.. که صدای توقف اتومبیلی🚙 تنم را لرزاند... اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمیکردند.. که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم _بلند شید، باید بریم!😭😭 که قامتی مقابل پایمان زانو زد. مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود... صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق خون سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم.😭 مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد،.. رو به پسرش ضجه میزد😭😩 و من باور نمیکردم دوباره چشمان روشنش را ببینم.. که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 54.mp3
12.33M
۵۴ ♨️ به خدا که نمی‌شود دست یافت! نه او را می‌توان دید! و نه کسی او را دیده، که توصیفش کرده باشد! ✖️من چگونه می‌توانم شبیه کسی باشم و به اخلاقش متخلق شوم، وقتی نه می‌توانم ببینمش، و نه می‌توانم جزئیات اخلاق او را بشناسم؟ ✖️ اینهمه احکام و باید و نباید چگونه می‌تواند مرا به برساند؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
"🔗🕊'' وَخداخواست‌،که‌یعقوب‌نبینَدیک‌عمر... شهربی‌یار،مگرارزشِ‌دیدن‌دارد...؟! قصّه‌ی‌دست‌وترنج‌است،تماشاگهِ‌عشق... شکرِ‌وصلِ‌رُخَت،جامه‌دریدن‌دارد... دیدنِ‌رویِ‌تو،راهِ‌دِگَری‌میخواهد... شرحِ‌دیدارِ‌توازشعربریدن‌دارد... السلام‌علیک‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ..✋🏻- 🌼⃟🔗¦↫ 🌿 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀✨⊱ . . -یاد شهدا مصداق یاد خداست و اگر این چنین است؛ باید دل شهید قرآن بالغی باشد که اسرار عالم درآن نهفته است... .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐تصاویری زیبا و متفاوت از گل‌آرایی حرم مطهر رضوی در ایام ولادت حضرت رضا (ع)...
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید... نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده😨 و ندیده تصور میکرد چه دیده ایم که تمام وجودش در هم شکست. صدای تیراندازی شنیده میشد و هرلحظه ممکن بود تروریست دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد،.. نمیدانم پیکر سیدحسن🌷 را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد.. و میدیدم روح از تنش رفته که جگرم برای این همه تنهایی اش آتش گرفت... عقب ماشین من و مادرش در آغوش هم از حال رفته و او تا حرم بی صدا گریه میکرد.. مقابل حرم که رسیدیم.. دیدم زنان و کودکان داریا در صحن حرم پناه گرفته و حداقل اینجا خبری از تروریست ها نبود...😥😢 که نفسم برگشت... دو زن کمی جلوتر ایستاده و به ماشین نگاه میکردند،.. نمیدانستم مادر و خواهر سیدحسن به انتظار آمدنش ایستاده اند،.. ولی مصطفی میدانست و خبری جز پیکر بی سر پسرشان🌷😭 نداشت.. که سرش را روی فرمان تکیه داد و صدایش به هق هق گریه بلند شد. شانه هایش میلرزید.. و میدانستم رفیقش فدای من شده که از شدت شرم دوباره به گریه افتادم.😭😓 مادرش به سر و صورتم دست میکشید و عارفانه دلداری ام میداد _اون حاضر شد شه تا دست نیفته، آروم باش دخترم! از شدت گریه نفس مصطفی😭 به شماره افتاده بود.و کار ناتمامی داشت که با همین نفسهای خیس نجوا کرد _شما پیاده شید برید تو صحن، من میام! میدانستم میخواهد سیدحسن را به خانواده اش تحویل دهد.. که چلچراغ اشکم شکست و ناله ام میان گریه گم شد😭😓 _ببخشید منو...😓😓😭😭 و همین اندازه نفسم یاری کرد.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 55.mp3
12.73M
۵۵ ❗️چرا هنوز محبت خدا به خودمان را به اندازه‎‌ی محبت والدین‌مان، باور نکرده‌ایم؟ ❗️چرا ما تصور میکنیم، ما باید طاهر و نورانی باشیم تا مورد توجه اهل بیت علیهم‌السلام باشیم؟ ❗️چرا ما هنوز توانایی رساندن خودمان را به یک ارتباط خصوصی با خداوند و یا معصومین نداریم؟ ❗️چه عاملی قلب ما را از دریافت چنین حقایقی، و لذت بردن از این روابط، محروم کرده است؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
یا امام رئوف خودت خادمت را سلامت به ما برگردون😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
🤚 بی تو آواره این کوچه دنیا شده ایم هر کدام یک گوشه ای بی کس و تنها شده ایم نام تو را چون شنیدم از لب باد صبا ذوق کردیم به علی غرق تمنا شده ایم.. ✨🕊 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
در تاریخ بنویسید؛ سید ابراهیم رئیسی در حین خدمت به محروم‌ترین نقاط کشور به رسید.