eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهِيمَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعلام رسمی شهادت ابراهیم رئیسی در حرم امام رضا علیه السلام
حضور امیرعبداللهیان در گلزار شهدای حزب‌الله لبنان
بزرگان ما برای آرمان انقلاب و مردم نمی میرند؛ می سوزند مثل رجایی مثل قاسم مثل رئیسی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدار شهید آیت الله رئیسی با خانواده شهید مغنیه🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خادم ملت ایران و آرزومند مقام شهیدان، به قافله شهدا پیوست. شهادتت مبارک، ای شهید راه خدمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز نوبت کشیک خدمتی رئیس‌جمهور در حرم امام رضا بود
عید است اما اشک، مهمانِ عیون است چشمِ حرم در هجرِ خادم، غرق خون است بانگی که اکنون می زند نقاره خانه؛ نقّاره ی "انّا اِلیه راجِعون" است...
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ همین اندازه نفسم یاری کرد.. وخواستم پیاده شوم که دلواپس حالم صدا زد _میتونید پیاده شید؟ صورتم را نمیدیدم اما از سفیدی دستانم میفهمیدم صورتم مثل مرده شده و دیگر خجالت می کشیدم کسی نگرانم باشد.. که بی هیچ حرفی در ماشین را باز کردم و پیاده شدم... خانوادههای زیادی گوشه و کنار صحن نشسته و من تنها از تصور حال مادر و خواهر سیدحسن میسوختم.. که گنبد و گلدسته های بلند حرم حضرت سکینه(س) در گریه چشمانم پیدا بود و در دلم خون میخوردم..💚😭 کمر مادرش را به دیوار سیمانی صحن تکیه دادم.. و خودم مثل جنازه روی زمین افتادم تا مصطفی برگشت... چشمانش از شدت گریه.. مثل دو لاله پر از خون شده بود و دلش دریای درد بود که کنارمان روی سر زانو نشست.. و با پریشانی از مادرش پرسید _مامان جاییت دردمیکنه؟😥 و همه دل نگرانی این مادر، بود که سرش را به نشانه منفی تکان داد و به من اشاره کرد _این دختر رنگ به روش نمونده، براش یه آبی چیزی بیار از حال نره! چشمانم از این همه به زیر افتاد.. و مصطفی فرصت تعارف نداد که دوباره از جا پرید و پس از چند لحظه با بطری آب برگشت... در شیشه را برایم باز کرد و حس کردم از سرانگشتانش محبت می چکد که بی اراده پیشش درددل کردم _من باعث شدم...😓😢 طعم تلخ اشکهایم را با نگاهش میچشید و دل او برای من بیشتر لرزیده بود که میان کلامم عطر عشقش پاشید سیده سکینه شما رو به من برگردوند! نفهمیدم چه میگوید، نیمرخش به طرف حرم بود.. و حس میکردم تمام دلش به سمت حرم میتپد که رو به من... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 56.mp3
13.44M
۵۶ من می‌دانم که خدا دوستم دارد ... اما این کافی نیست! 🔅من دلم می‌خواهد برای خدا ویژه باشم! مرا بیشتر و ویژه‌تر دوست بدارد! روی من حساب بیشتری باز کند .... 🔅آیا میانبری هست تا مرا به مقصدم برساند؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
سلام مولا‌جانم ✋ 🍂بر گِل نشسته ایم بدونِ حضورتان 🍂ای ناخُـدای کشتی طوفان زده بیا... # السلام علیک یا صاحب الزمان علیه السلام .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع او یادآور تشییع شهید بهشتی است، خیلی‌ها برای عذرخواهی خواهند آمد... جای شهید جمهور ما در بهشتی مخصوص است... همه شهادت خواهیم داد که جز خوبی از او ندیدیم .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
•🖤🖇• . دلٺ ڪہ گرفٺ دیگر منت زمین را نڪش راه آسمان باز اسٺ اگر هیچ ڪس نیست خدا ڪہ هست :))))) 🥀✨ 🌿(: .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🔻تبریز، تشییع پیکر شهید رئیسی و سایر همراهانش .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - نماهنگ خاکم نکنید.mp3
2.04M
خاکم نکنید بزارید اربابم برسه اونی که واسم همه کسه خاکم نکنید دلم فقط آقامو میخواد قول داده میاد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ رو به من و به هوای حضرت سکینه(س) عاشقانه زمزمه کرد _یک ساله با بچه ها از میکنیم، تو این یکسال هیچی ازشون نخواستم... از شدت تپش قلب، قفسه سینه اش میلرزید و صدایش از سدّ بغض رد میشد _وقتی سیدحسن گوشی رو قطع کرد، فهمیدم گیر افتادین. دستم به هیچ جا نمی رسید، نمیدونستم کجایید. برگشتم رو به حرم گفتم 😭"سیده! من این یکسال هیچی ازتون نخواستم، ولی الان میخوام. این دختر دست من ، این دختر رو کردم! رو جلو شیعه هاتون بخر!😞😢 و دیگر نشد ادامه دهد که مقابل چشمانم به گریه افتاد،.. 😭 خجالت میکشید اشکهایش را ببینم که کامل به سمت حرم چرخید و همچنان با اشک هایش با حضرت درددل میکرد... شاید حالا از مصیبت سیدحسن میگفت که دوباره ناله اش در گلو شکست و باران اشک از آسمان چشمانش میبارید...😭😞 نگاهم از اشک مصطفی تا گنبد حرم پر کشید و تازه میفهمیدم که خنجرشان را از تن و بدن لرزانم دور کرد، (س)💚😢 بوده است،.. اما نام ابوجعده🔥😥 را از زبانشان شنیده و دیگر میدانستم عکس مرا😧 هم دارند که آهسته شروع کردم _اونا از رو یه عکس منو شناختن!😥😨 و همین یک جمله کافی بود تا تنش را بلرزاند.. که به سمتم چرخید وسراسیمه پرسید _چه عکسی؟ وحشت آن لحظات دوباره روی سرم خراب شد.. و نمیدانستم این عکس همان بین مصطفی و ابوالفضل است... 😑 که به سرعت از جا بلند شد،.. موبایلش📱 را از جیبش در آورد و از من فاصله گرفت تا صدایش را نشنوم، اما انگار با ابوالفضل تماس گرفته بود😥 که بلافاصله... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir