فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تازه_از_حرم
🌺 حال و هوای صحن انقلاب حرم مطهر و آماده سازی گنبد جهت تنظیف به مناسبت عید سعید #غدیرخم
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
⊰🌱⊱
.
.
عکسشـانقـابشدواز #تو نیامـدخبری💔!
العجلمولانا✨
『 #سلام_باباجان 』
『 #باسپاهیازشہیدانخواهدآمد(: 』
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
38.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰🥀✨⊱
.
.
عشق تو مرا " اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعید ''🔗
"هجر تو مرا " اِنَّ عَذٰابی لَشَدید "💔
بر کنج لبت نوشته " یُحیِی و َیُمِیت "✨
مَنْ مٰاتَ مِنَ الْعِشقِ فَقَد مٰاتَ شَهید🕊!..
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فراموش نکردیم آقای ظریف!
حافظه تاریخی ملت سرجاشه!!
سالهای فلاکت بار کشور ۸ سال
دولت روحانی بود!!😏
#پیشنهاد_دانلود 👌🏻
مداحی آنلاین - سرود جانم علی .mp3
5.1M
🌺 #عید_غدیر
💐با تو دل از غم آزاده علی علی
💐با تو خرابه آباده علی علی
🎙 #گروه_سرود_نجم_الثاقب
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_وهشت
که هر چه بیشتر شانه ام را میکشید، بیشتر درآغوش ابوالفضل فرو میرفتم...😫😫😫😭😭😭
جسد ابوجعده🔥 و بقیه دور اتاق افتاده..
و چند نفر از رزمندگان🌟..
مقابل در صف🌟🌟🌟 کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند...
مصطفی🌸 سر ابوالفضل🕊 را روی زمین گذاشت،..
با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه😭❤️ تمنا میکرد تا آخر از #پیکربرادرم دل کندم...
و به خدا قلبم روی سینه اش جا ماند که دیگر در سینه ام تپشی حس نمیکردم...😭🥀🕊
در #حفاظ نیروهای مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم..
و تازه دیدم...
کنار کوچه جسم بی جان🌷مادرمصطفی🌷 را میان پتویی پیچیده اند...
نمیدانم مصطفی با چه دلی این همه غم را تحمل میکرد..
که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد..
و غریبانه به راه افتادیم...😣😭😞💞😖😭
دو نفر از رزمندگان..
بدن ابوالفضل🕊👣 را روی برانکاردی قرار داده..
و دنبال ما برادرم رامیکشیدند...
جسد چند تکفیری...
در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان های اطراف شنیده میشد...
یک دست مصطفی به پتوی خونی مادرش چسبیده..😭🌷
و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود..😭❤️
که به قدمهایم رمقی نمانده..و او مرا دنبال خودش میکشید.
سرخی غروب🌆 همه جا را گرفته..
و شاید از مظلومیت خون شهدای زینبیه🌷💚 در و دیوار کوچه ها رنگ خون شده بود..
که در انتهای کوچه..
مهتاب #حرم🕌💚✨ پیدا شد و چلچراغ اشکمان😭💞😭 را در هم شکست...
تا رسیدن به آغوش حضرت زینب (س) هزار بار جان کندیم..
و با آخرین نفسمان تقریباً میدویدیم تا پیش از رسیدن تکفیری ها در حرم #پنهان شویم...
گوشه و کنار صحن عده ای پناه آورده و اینجا دیگر #آخرین_پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیری ها بود...
گوشه صحن...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
سفر پر ماجرا 05.mp3
7.88M
#سفر_پرماجرا ۵
💠ملاقات با فرشته ی مرگ
✍نوزادی که ریه ی سالم ندارد؛
لحظه ی تولد، احساس خفگی می کند!
خاطره ی ملاقات تو با فرشته ی مرگ نیز...
بسته به میزانِ سلامتِ روح توست
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
من حتی از تصور اینکه تو دوباره وزیر امور خارجه بشی هم هراس دارم چه برسه به اینکه تو دولت جدید وزیر خارجه ما بشی !
#نه_به_پزشکیان
#ثامن
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت یکی از ستادهای پزشکیان در اصفهان و پخش ترانه " برای " شروین حاجی پور !!
#ثامن
#پزشکیان
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
عمری ست به دنبال تواَم، نیست نشانی
ای خوبتر از خوبتر از خوب، کجایی؟!
#سلام باباجان
السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀✨⊱
.
.
همیشہماندندلیݪعاشقبودننیست
شہدارفتندڪہثابتکنندعاشقند..✨
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
لو أن الغياض أقلام و البحر مداد و الجن كتاب و الإنس حساب ما أحصوا فضائل علي.
اگر تمام درختان قلم شوند و درياها مركب شوند و تمام جن نويسنده شوند و تمام بشر حسابگر شوند، باز هم نميتوانند فضائل علي را بشمارند.
المناقب للموفق الخوارزمي، ص۳۲
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_ونه
گوشه صحن زیر یکی ازکنگره ها کِز کرده بودم،..
پیکر ابوالفضل😢 و مادر مصطفی😢 کنارمان بود.. و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود...😞😣
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید..
و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونی ام دنبال زخمی میگردد..😥
که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم
_من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!😭😞
نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت...
و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد
_پشت در که رسیدیم، بچه ها آماده حمله بودن.😒من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.😞😭
و همینجا در برابر عشق ابوالفضل به من😞❤️ کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد😭
_وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.😓😭
من تکان های قفسه سینه😥😭 و فرو رفتن هر گلوله به تنش😭 را حس کرده بودم..
که از داغ دلتنگی اش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد
_قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.😣😭
چشمانش از گریه رنگ خون شده بود..
و این همه غم در دلش جا نمیشد..
که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت..
و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم..
و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد...😢❤️
جای لگدشان روی دهانم مانده.. و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود. این صورت شکسته را
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
گشت ارشاد مصوبهی دولت کیه؟! خاتمی
پزشکیان الان با کی مشورت میکنه؟! خاتمی
دغدغهی پزشکیان چیه؟!
برداشتنِ گشت ارشاد :)))