فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖برکت و روزی خود را از خدا بخواه...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت؟
قربان ریشه های نخ شال گردنت
آماده میکنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاه پوش،خدا صبرتان دهد
#شهادت_امام_حسن_عسکری
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
آخرِ سر خودِحاج آقا آمد و گفت :
« بیا یه شرطی باهم بذاریم! تو بیا بریم ، من قول میدم هماهنگ کنم دو ساعت با محمدحسین تنها باشی!»
خوشحال شدم ، گفتم :
« خونه خودم هیچکسم نباشه!»
حاج آقا گفت :
« چشم!»
داخل هواپیما پذیرایی آوردند .
از گلویم پایین نمی رفت!
حتی آب ...
هنوز نمی توانستم امیرحسین را بگیرم!
نه اینکه نخواهم ، توان نداشتم😔
با خودم زمزمه کردم :
« الهی بنفسی انت!
آفریننده که خود تو بودی..!
نمیدونم شاید برخی جون ها رو با حساب خاصی که فقط خودت میدونی ، ارزشمندتر از بقیه خلق کردی که خودت خریدارشون میشی! »
بعد از ۲۸ روز مادرم را دیدم! در پارکینگ خانه ..
پاهایش جلو نمی آمد💔
اشک از روی صورتش میغلتید ، اما حرف نمی زد!
نه تنها او ، همه انگار زبانشان بند آمده بود!
بی حس و حال خودم را ول کردم در آغوشش😭
رفته بودم با محمدحسین برگردم ، ولی چه برگشتنی..!
می گفتند :
« بهتش زده که بر و بر همه رو نگاه میکنه!»
داد و فریاد راه نمی انداختم ، گریه هم نمی کردم!
نمیدانم چرا ، ولی آرام بودم!
حالم بد شد ..
سقف دور سرم چرخید! چیزی نفهمیدم ..
از قطره های آب که پاشیده می شد روی صورتم ، حدس زدم بیهوش شده ام.
یک روز بود چیزی نخورده بودم شاید هم فشارم افتاده بود ..
شب سختی بود.....
همه خوابیدند اما من خوابم نمی برد!
دوست داشتم پیامهای تلگرامی اش را بخوانم😭
رفتم داخل اتاق ، در را بستم .
امیرحسین هم را سپردم دست مادرم ..
حوصله هیچ کس و هیچ چیز را نداشتم و می خواستم تنها باشم!
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
.
گاهی تسبیح دست بگیر
۱۰۰ بار تکرار کن:
ببخش که بخشیدی و باز خطا رفتم!❤️🩹
🔴 با دستور محمد رضا عارف، معاون اول رئیسجمهور، حقوق بازنشستگان شامل مالیات شد!
⭕️ زین پس مالیات ازحقوق ماهیانهی همهی حقوقبگیران کسر خواهد شد❗️
❇️ شهید رئیسی در راستای بهبود معیشت اقشار خاص؛ مالیات بازنشستگان، کارگران و دهکهای پایین را حذف کرده بود.
آقا مبارک است رَدای امامتت
ای غایب از نظر به فدای امامتت 💙
#امام_زمان
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
سَلامٌ عَلَى آلِ یس ...🌱
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا دَاعِیَ اللَّهِ وَ رَبَّانِیَّ آیَاتِهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ اللَّهِ وَ دَیَّانَ دِینِهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَهَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّهِ وَ دَلِیلَ إِرَادَتِهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا تَالِیَ کِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ
السَّلامُ عَلَیْکَ فِی آنَاءِ لَیْلِکَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِکَ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ 💙
کاش اندکی ...
مثل شما!
قلبهامان تحتِ تسخیرِ خدا بود!
تا گامهایمان
اینگونه زمینگیرِ زمین نشود!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
دست کشیدم داخل موهایش
همان موهایی که تازه کاشته بود!😭
همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی می کرد ، می خندید :
« نکش! میدونی بابت هر تار اینا پونصد هزار تومن پول دادم!»
یک سال هم نشد..
مشمای دور بدن را باز کرده بودند.. بازتر کردم .
دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش .. کفن شده بود .
از من پرسیدند :
« کربلا ومکه که رفتید ، لباس آخرت نخریدید ؟ »
گفتم :
« اتفاقأ من چند بار گفتم ، ولی قبول نکرد!»
می گفت :
« من که شهید می شم ، شهید هم که نه غسل داره نه کفن!»
ناراحت بودم که چرا با لباس رزم دفنش نکردند😔
می خواستم بدنش را خوب ببینم!
سالم سالم بود ، فقط بالای گوشش یک تیر خورده بود..
وقتش رسیده بود ..
همه کارهایی را که دوست داشت ، انجام دادم .
همان وصیت هایی که هنگام بازی هایمان می گفت ..
راحت کنارش زانوزدم ، امیرحسین را نشاندم روی سینه اش😭
درست همان طور که خودش می خواست .
بچه دست انداخت به ریش های بلندش :
« یا زینب ، چیزی جز زیبایی نمی بینم! »
گفته بود :
« اگه جنازه ای بود و من رو دیدی ، اول از همه بگونوش جونت!»
بلند بلند می گفتم :
« نوش جونت! نوش جونت!»
می بوسیدمش ، می بوسیدمش ، می بوسیدمش ..💔
این نیم ساعت را فقط بوسیدمش . بهش گفتم :
« بی بی زینب علیهاالسلام هم بدن امام را وقتی از میان نیزه ها پیدا کرد ، در اولین لحظه بوسیدش ... سلام منو به ارباب برسون! »
به شانه هایش دست کشیدم ..
شانه های همیشه گرمش ، سرد سرد شده بود .
چشمش باز شد!
حاج آقا که آمد ، فکر کرد دستم خورده یا وقت بوسیدن و دولا راست شدن باز شده ...
آن قدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم بازکردنش نشدم ..
حاج آقا دست کشید روی چشمش ، اما کامل بسته نشد..!
آمدند که
« باید تابوت رو ببریم داخل حسینیه!»
نمی توانستم دل بکنم . بعد از 99 روز دوری ، نیم ساعت که چیزی نبود😭
باز دوباره گفتند :
« پیکر باید فریز بشه! »
داشتم دیوانه میشدم هی که می گفتند فریز ، فریز ، فریز ...
بلند شدن از بالای سر شهید ، قوت زانو می خواست که نداشتم!
حریف نشدم...
تابوت را بردند داخل حسینیه که رفقا و حاج خانم با او وداع کنند..
زیر لب گفتم :
یا زینب ، باز خداروشکر که جنازه رومیبرن نه من رو!💔💔
بعد از معراج ، تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم .
موقع تشييع خیلی سریع حرکت می کردند .
پشت تابوتش که راه می رفتم ، زمزمه می کردم :
« ای کاروان آهسته ران ، آرام جانم می رود!»😭
این تک مصراع را تکرار می کردم و نمی توانستم به پای جمعیت برسم..
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
سید هاشم موسوی حداد یکی از عارفان نامیِ شیعه و از شاگردان برجستهی سید علی قاضی بود.
سید هاشم در شهر کربلا متولد شد و در نجف اشرف به تحصیل علمِ دین پرداخت. این طلبهی وارسته هیچ در بند دنیا و تجملات مادی نبود، و از درآمد حاصل از نعلسازی، به سادهترین شکل ممکن روزگار میگذرانید؛ در واقع لقب حداد (به معنی آهنگر) با توجه به حرفهی ایشان به وی اطلاق شد.
از وی نامههایی چند به جامانده، که توسط شاگردشان، سید محمدحسین حسینی طهرانی گردآوری شده، و ذیل کتاب روح مجرد در اختیار علاقهمندانِ این موحد نامی قرار گرفته است.
#معرفی کتاب📚📖
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
همه ما برای انجام کارهای خود به یک برنامه نیاز داریم، ولی آیا شما با نحوه برنامه ریزی روزانه آشنایی دارید؟
آیا میدانید باید چگونه به آن پایبند بمانید و از کارها عقب نیفتید؟
آموزش برنامه ریزی روزانه به تمام این سوالات شما پاسخ میدهد و به شما کمک میکند تا بدون هیچ مشکلی به کارهای خود برسید.
برای شروع یه سال تحصیلی خوب پستهای هر روز برنامه ریزی ما رو دنبال کنید.
#برنامه ریزی
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🤲
اگر ما برای تعجیل فرج دعا نکنیم،
یا در دعا کردن جدی نباشیم،
یا آثار جدیت در ما نباشد،
به #ضرر دنیای ما هم خواهد بود،
چه رسد به آخرت؛
و از شروط استجابت دعا، #توبه است.
🌿آیتالله بهجت قدسسره
📘کتاب حضرت حجت عج ، ص٢٣٢
#امام_مهدی_عج
#غروب_جمعه
📣 اجتماع بزرگ مردمی #عید_بیعت با امام زمان عجلالله تعالی فرجه
👤 سخنرانان:
🔹حجتالاسلام محمدصادق کفیل
🔸حجتالاسلام مهدی دانشمند
🔹استاد علیاکبر #رائفی_پور
👤 اجرا:
حامد سلطانی
👤 شعرخوانی:
علیاکبر فرهنگیان
👤 مناجاتخوانی:
مصطفی سماواتی
🔰 اجرای سرود «سلام فرمانده» توسط حاجابوذر روحی
👤 با نوای:
🔹کربلاییعلیاکبر حائری
🔸کربلاییمحمدجواد توحیدی
👤 با اجرای موسیقی:
🔹حسین حقیقی
🔸مُجال
🔹گروه سرود صبح ظهور زاهدان
📆 زمان: جمعه ۲۳ شهریورماه ۱۴۰۳، بعد از نماز مغرب و عشا
🔰مکان: تهران، میدان آیینی امام حسین (علیهالسلام)
▫️ مراسم بهصورت زنده از صفحه آپارات مصاف پخش میشود.
🌐 aparat.com/masaf/live
❇️ کانال رسمی استاد رائفیپور و مؤسسه مصاف
🆔 @Masaf
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
من نوشتم تا بیایی با شوق به دیدارت روم
پاسخ آمد غافلا ما هستیم و تو غایبی (:
#السلامعلیکیابقیهالله💙