فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اے شھید، دلتنگےهایم را دیدهاے؟!
گاهے دلتنگےهایم زیر نقاب سڪوت
پنہان مےشود…
و من باز هم بےصدا دلتنگتم!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
4_5922567022792672916.mp3
3.54M
🌸 #میلاد_حضرت_زهرا(س)
💐اومده اون کسی که یار حیدره
💐یک نفره برا علی یه لشکره
تـاشہیدهستࢪفیقدلمن..
میلهمراهشدنبادگراننیستمرا!
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
مداحی آنلاین - قوت بازوی مولایی به مولا فاطمه - مطیعی.mp3
6.63M
در میان شعر تو
بانو اگر حاضر شدم
خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم
🌷 #دختر_شینا – قسمت 5⃣7⃣
✅ فصل شانزدهم
💥 فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگاه یک پیکان صفر منتظرمان بود. آنوقتها پیکان جزو بهترین ماشینها بود. با کلی عزت و احترام سوار ماشین شدیم و آمدیم همدان. سر کوچه که رسیدیم، دیدم جلوی در آب و جارو شده. صمد جلوی در ایستاده بود. خدیجه و معصومه هم کنارش بودند. به استقبالمان آمد. ساکها را از ماشین پایین آورد و بچهها را گرفت.
💥 روی بالکن فرش پهن کرده بود و حیاط را شسته بود. باغچه آبپاشی شده و بوی گلها درآمده بود. سماوری گذاشته بود گوشهی بالکن. برایمان چای ریخت و شیرینی و میوه آورد. بچهها که از دیدنم ذوقزده شده بودند توی بغلم نشستند. صمد بین من و مادرش نشست و در گوشم گفت: « میگویند زن بلاست. الهی هیچ خانهای بیبلا نباشد. »
💥 زودتر از آن چیزی که فکرش را میکردم، کارهایش درست شد و به مکه مشرّف شد. موقع رفتن ناله میکردم و اشک میریختم و میگفتم: « بیانصاف! لااقل این یک جا مرا با خودت ببر. »
گفت: « غصه نخور. تو هم میروی. انگار قسمت ما نیست با هم باشیم. »
💥 رفتن و آمدنش چهل روز طول کشید. تا آمد و مهمانیهایش را داد، ده روز هم گذشت. هر چه روزها میگذشت، بیتابتر میشد. میگفت: « دیگر دارم دیوانه میشوم. پنجاه روز است از بچهها خبر ندارم. نمیدانم در چه وضعیتی هستند. باید زودتر بروم. »
💥 بالاخره رفت. میدانستم به این زودیها نباید منتظرش باشم. هر چهلوپنج روز یک بار میآمد. یکی دو روز پیش ما بود و برمیگشت. تابستان گذشت. پاییز هم آمد و رفت.
ادامه دارد...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️امام صادق علیه السلام:
... وَ هِيَ أُمُّ الْمُؤْمِنِين
💬 ... و فاطمه مادر مومنان است.
📚 تفسیر فرات کوفیص۵۸۱
بخشی از وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی در مورد والدینشان
خداوندا! تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهره مند نمودی.
از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهره مند فرما.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلامُ علیٰ من عاهدو الله ووفو...
سلام برڪسانی ڪہ با خدا عھد بستند و وفا ڪردند...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
🍃در مورد همزمان گفتن تکبیر ماموم وامام
✍برخی مثل حضرت امام و مقام معظم رهبری میفرمایند که :
بنابراحتیاط واجب، تا تکبیر امام تمام نشده تکبیر نگویید.
✍برخی مثل حضرات آیات سیستانی و مکام میفرمایند:
بنابراحتیاط مستحب تا تکبیر امام تمام نشده تکبیر نگویید.
اما اگر حواسمون نباشه و سهواً تکبیر را زودتر از امام بگیم
👈(یعنی اشتباهی مثلا گمان میکردیم امام تکبیر را گفته بعد تازه دیدم امام تکبیر را گفت )
✍اینجا نماز به جماعت باطله و فرادا می شود.
حالا اگر شخص بخواد جماعت را درک کنه چیکار کنه؟🤔⁉️
✍حضرت امام،مقام معظم رهبری و آیت الله مکارم میفرمایند:
میتواند به نماز نافله عدول کند و آن را دو رکعتی تمام کندبعد به جماعت ملحق شود.
✍حضرت آیت الله سیستانی میفرمایند:
هم میتواند به نافله عدول کند و آن راتمام کند وبه جماعت ملحق شود و هم میتواند نماز واجبش را بشکند وبه جماعت ملحق شود.
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣7⃣
✅ فصل شانزدهم
💥 زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: « صمد! اینبار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری استها »
قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداریام بود نیامده بود. شام بچهها را که دادم، طفلیها خوابیدند. اما نمیدانم چرا خوابم نمیبرد. رفتم خانهی همسایهمان، خانم دارابی، خیلی با هم عیاق بودیم، چون شوهر او هم در جبهه بود، راحتتر با هم رفتوآمد میکردیم.
💥 اغلب شبها یا او خانهی ما بود یا من به خانهی آنها میرفتم. اتفاقاً آن شب مهمان داشت و خواهرشوهرش پیشش بود. یکدفعه خانم دارابی گفت: « فکر کنم امشب بچهات به دنیا میآید. حالت خوب است؟! »
گفتم: « خوبم. خبری نیست. »
گفت: « میخواهی با هم برویم بیمارستان؟! »
به خنده گفتم: « نه... این دفعه تا صمد نیاید، بچه دنیا نمیآید. »
💥 ساعت دوازده بود که برگشتم خانهی خودمان. با خودم گفتم: « نکند خانم دارابی راست بگوید و بچه امشب دنیا بیاید. » به همین خاطر همان نصفشبی خانه را تمیز کردم. لباس و وسایل بچه را آماده گذاشتم. بعد رفتم بخوابم. اما مگر خوابم میبرد. کمی توی جا غلت زدم که صدای در بلند شد.
💥 خوشحال شدم. گفتم حتماً صمد است. اما صمد کلید داشت. رفتم و در را باز کردم. خانم دارابی بود. گفت: « صدای آژیر آمبولانس شنیدم، فکر کردم دردت گرفته، دنبالت آمدهاند. »
گفتم: « نه، فعلاً که خبری نیست. »
خانم دارابی گفت: « دلم شور میزند. امشب پیشت میمانم. »
💥 هنوز نیمساعتی نگذشته بود که حس کردم واقعاً درد دارد سراغم میآید. یک ساعت بعد حالم بدتر شد. طوری که خانم دارابی رفت خواهرشوهرش را از خواب بیدار کرد، آورد پیش بچهها گذاشت. ماشینی خبر کرد و مرا برد بیمارستان. همین که معاینهام کردند، مرا فرستادند اتاق زایمان و یکی دو ساعت بعد بچه به دنیا آمد.
ادامه دارد...
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
مداحی آنلاین - من بی تو کی هستم و چی دارم - پیرایش.mp3
4.37M
من بی تو کی هستم و چی دارم
من بی تو یه سقف بی دیوارم
من بی تو برا خودم سر بارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این ملحد میگه سخنان پیامبر به درد همون ۱۴۰۰ سال پیش میخوره
اثبات نادانی این ملحد به روایت تصویر
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir
السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
جــهــآد
یڪ شخص نبود
یڪ اســتــوره بـود
یڪ تفڪر یک اصالت
.🌱. ᴊᴏɪɴ↴
@jihadmughniyeh_ir