eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @HENAS_213 @sarb_z_313 خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ ائتلاف متجاوز سعودی 48 بار شهرهای یمن را بمباران کرد 🔹سخنگوی نیروهای مسلح یمن امروز از 48 نوبت حمله هوایی ائتلاف سعودی به شهرهایی از یمن خبر داد و نیروهای متجاوز را به عواقب جدی این حملات تهدید کرد. @jihadmughniyeh_ir
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولین تیر ایران با اقتدار به هدف خورد اقتدار عبور از تهديد و تحريم با نفتکش ايراني نخستين نفتکش ايراني در سواحل ونزوئلا پهلو گرفت با وجود هارت و پورت های آمریکا پ:ن:اونایی چش دیدن اقتدار ایران را ندارن نگاه نکنن ممکنه ترکش بخورن😉البته تازه اولشه بعدها نگاه هم نکنن خواهند خورد اونم تیر کامل! @AntiBBC @jihadmughniyeh_ir
🔻از طرف من به جوانان بگوئيد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خيزيد و اسلام خود را دريابيد. انسان يک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد، بد نيست. بهترين موقع بعد از پايان نماز، وقتی سر به سجده می گذاريد، مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بيندازد، آيا کارمان برای رضای خدا بود. یاد شهدا با صلوات @jihadmughniyeh_ir
🔺خاطره شهدا _ شهید برونسی 🔸«طرف با یک موتور گازی آمد جلوی در مسجد. سلام کرد. جوابش را با بی‌اعتنایی دادم. دستانش روغنی بود و سیاه. خواست موتور را همان جلو ببندد به یک ستون، نگذاشتم. گفتم: اینجا نمیشه ببندی عمو. با نگرانی ساعتم را نگاه کردم. دوباره خیره شدم به سر کوچه. سه، چهار دقیقه گذشت و باز هم خبری نشد. پیش خودم گفتم: مردم رو دیگه بیشتر از این نمیشه نگه داشت؛ خوبه برم به مسئول پایگاه بگم تا یک فکری بکنیم. یک دفعه دیدم بلندگوی مسجد روشن شد و جمعیت صلوات فرستادند! مجری گفت: نمازگزاران عزیز در خدمت فرمانده بزرگ جنگ حاج عبدالحسین برونسی هستیم که به خاطر خرابی موتورشان کمی با تأخیر رسیده‌اند...» @jihadmughniyeh_ir
عشرون عاما من الکرامه @jihadmughniyeh_ir
: غروب ۲۵ مه ۲۰۰۰ بود که دیدمش، روز آزادی جنوب. همیشه لبخند به لب بود؛ ولی آن روز خنده از لب هایش جدا نمی شد؛ انگار که کل دنیا را به او داده باشند. آمد جلو و گفت: 《شیخ نبیل! امروز بهترین روز زندگی منه》 بعد به سمت فلسطین نگاه کرد و گفت: 《خیلی عالیه که می تونیم هوای فلسطین رو تنفس کنیم.》 می دانستم که همیشه آرزو و امید آزادی فلسطین را داشت؛ اما واضح بود که آن روز امیدش خیلی بیشتر از هر وقت دیگری. است. @jihadmughniyeh_ir
◼️خاکریز خاطرات « بین خودمان قول و قرار زیاد داشتیم یکی از قرارهایمان این بود که نمازمان را به جماعت در مسجـد بخوانیم. مثلاً اگر کار واجبی داشتیم و در مسیر بودیم اولین مسجــد می‌ ایستادیم. یک‌بار باهم شمردیم در ۱۴ مسجدِ یک منطقه نماز خوانده بودیم. هرکجا بودیم نزدیک‌ترین مسجد را انتخاب می‌کردیم. بچه‌ها هم از او یاد گرفتند ... هیچ‌وقت بچه‌هایمان را اجبار نکرد که حتماً برویم مسجد نمازجماعت بخوانیم. لباسش را می‌پوشید. می‌گفت : من می‌روم مسجد کی همراهی می‌کند؟ بچه‌ها با شوق‌ و ذوق دنبالش می‌رفتند. این اخلاق در بچه‌هایمان هم ماندگار شده است و نمازشان را در نزدیک‌ترین مسجد می‌خوانند.» ✍ به نقل از : همسر شهید @jihadmughniyeh_ir
💠 💠 🔰 پیامبر اکرم (ص) : 💢 مَن أكَلَ مِن كَدِّ يَدِهِ ، مَرَّ عَلَى الصِّراطِ كَالبَرقِ الخاطِفِ . ✍ هر كه از دسترنج خويش خورَد ، همچون آذرخشى پرشتاب ، راهِ [بهشت] را مى پيمايد . 📚 جامع الأخبار ص ۳۹۰ ح ۱۰۸۵ @jihadmughniyeh_ir
🔻خودش دلش میخواست که برود 🔅 با پدرش که حرف میزد معلوم بود چندباری خطر از بیخ گوشش رد شده. به شوخی چندباری حرف از شهادت زده بود اما بار آخر می گفت دعا کنید اینبار شهید شوم. بعد از شهادتش هم همه می‌گفتند که مصطفی خودش می‌خواست و دعا کرده بود که برود. می گفتند چرا حرف شهادت را میزنی؟ تو که خانواده خوبی داری. گفته بود به خاطر دل کندن از خانواده نیست، دلم با عشق دیگری است. مادر از عشق و علاقه مصطفی می‌گوید که اگر نبود او را به سوریه نمی‌کشاند: "با من از شهادت حرف نمی‌زد می دانست ناراحت می‌شوم. اگر عشق و اراده‌اش نبود بار اولی که برگشت دیگر به سوریه نمی‌رفت اما خودش می‌خواست که برود. خودش می‌خواست که وارد رزم شود. راوی : @jihadmughniyeh_ir
و بیایید و نظاره کنید چگونه به یقین نشسته ام تا حال بدم را به حال خوبِ شهدایی عوض کنید! @jihadmughniyeh_ir
روی ماه خداوند را ببوس.pdf
660.4K
📚عنوان کتاب : روی ماه خداوند را ببوس ✍️نویسنده : مصطفی مستور 📖موضوع : رمان 📄تعداد صفحات : 62 صفحه بصورت pdf @jihadmughniyeh_ir