eitaa logo
محبان حضرت مهدی عجل الله
838 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
42 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج کپی مطالب این کانال با ذکر صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله با لینک کانال مجاز می باشد ✅ ادمین تبادل👈@nazanin_fatemehhh @Khadem_mz1234
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها : یکی از ختم های بسیار تجربه شده توسل به حضرت فاطمه ام البنین علیها السلام مادر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است. که چهل روز می باشد. هر روز ١٣٣ مرتبه هدیه به آن حضرت نمایید. 📚 هدیه خدا صفحه ١۴٨ 🖤✨🖤✨ ‍🖤می خورد آب زچشمان تو صد رود فرات چشمه اشک تو بی بی شده است آب حیات 🖤کربلا تا ز بقیع و ز بقیع تا ز خدا ✨برتو ای ام بنین مادر روضه صلوات۰ ‌‌ ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ♥️ صاحب الزمان دوستت دارم ♥️ https://eitaa.com/joinchat/2035941519C40ae5d6ac7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت حضرت ام البنین سلام علیها سی ثانیه وقت بزاریم و خانم جان ام البنین رو از راه دور زیارت کنیم. ان شاالله زیارت قبرستان بقیع و مزارشون به زودی روزیمون بشه😭 https://eitaa.com/joinchat/2035941519C40ae5d6ac7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقای عزیز ما تبادل لیستی شبانه داریم برای ثبت کانالتون در تبادل لیستی پیام بدید @bent313
امام زمان عج یه سرباز میخواد عینِ ابالفضل العباس علیه السلام...🌱 تویی که اِدعای سربازی برای امام زمانت رو میکنی چقدر شبیهِ ابالفضلی؟؟ چقدر سعی داری خودت رو شبیهش کنی:(... ؟ 📛شاید تذکر 📛شاید تفکر 🕊🌷
🏝ام البنین سلام الله علیها و اوج  ادب و معرفت به امام زمانش❗️ ◾علامه مامقانی می نویسد: هنگامی که قاصد امام سجاد علیه السلام به مدینه آمد تا خبر واقعه کربلا را به مردم مدینه بدهد با حضرت ام البنین سلام الله علیها مواجه شد. حضرت ام البنین فرمود: از حسین علیه السلام خبری بده! (او از جواب دادن طفره رفت و) گفت: چهار پسرت (عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در کربلا شهید شدند! حضرت ام البنین سلام الله علیها فرمود: رگهای دلم را بریدی! (من کِی از فرزندان خودم پرسیدم؟)❗️ فرزندانم و هرکس زیر آسمان کبود است، همه فدای حسین  علیه السلام؛ از حسین به من خبر بده!🖤 و چون خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید صیحه ای کشید... 👈 علامه مامقانی در ادامه می نویسد: و این علاقه شدید حضرت ام البنین نسبت به اباعبدالله الحسین علیه السلام، (علاقه مادر فرزندی نبود بلکه این علاقه) فقط به خاطر آن بود که حسین، امام زمان او بود. 📚تنقیح المقال ج3 ص70. https://eitaa.com/joinchat/2035941519C40ae5d6ac7
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️خانم حضرت ام‌البنین سلام‌الله علیها الگویی برای منتظران 🏴چرا خانم ام‌البنین سلام‌الله علیها مقام والایی نزد خداوند متعال دارد؟❗️❗️ https://eitaa.com/joinchat/2035941519C40ae5d6ac7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🙃😍 💥 من فقط معلم نیستم... 🔸🔷🔸 لنگان لنگان داشتم تو خیابون راه می‌رفتم که یه خانم زیبا و شیک‌پوش بهم نزدیک شد ازم پرسید: شما آقای نصیری هستید؟! گفتم: بله... گفت: من شاگرد شما بودم، دبیرستان توحید، یادتون میاد؟! با اینکه قیافش آشنا بود گفتم: نه! متاسفانه...! آخه من خیلی دانش‌آموز داشتم... و بعد ادامه دادم: خب مهم نیست، شما خوبید خانم...؟ گفت: بله! ممنون استاد، من شیمی خوندم و تا دکترا ادامه دادم، البته نه اون سال‌های جنگ، دکترام رو چند سال بعد گرفتم و در حال حاضر محقق هستم. آقای نصیری! سماک بحری هستم... شناختمش... آره خودش بود خیلی دلم می‌خواست از احوالش با خبر بشم و حالا دیده بودمش که فرد موفقی شده بود... یه هو رفتم به بیشتر از بیست سال پیش...! اون موقع‌ها با اینکه انقلاب شده بود و مدارس تفکیک شده بود ولی به علت کمبود دبیر بعضی از دبیران مرد مدارس دخترانه تدریس می‌کردند، من هم اون وقت‌ها به دانش‌آموزان دختر جبر درس می‌دادم... یادم اومد این دختر چند جلسه‌ای که صبح‌ها من کلاس داشتم دیر سر کلاس میومد و من هم همیشه دعواش می‌کردم و بدون اینکه چیزی بگه می‌رفت سر جاش... من هم کلی عصبی می‌شدم و  واسه اینکه بچه‌ها درس رو بفهمند، سریع درس رو ادامه می‌دادم... همیشه می‌خواستم واسه دیر کردش به مدیر بگم ولی یادم می‌رفت، تا اینکه یه روز زنگ آخر تویِ کلاس بغلی، آخرین نفری بودم که از کلاس می‌رفتم بیرون یه هو همین دانش‌آموز سماک بحری رو دیدم که به دیوار راهرو تکیه داده و تو چشماش پر از اشکه...! پرسیدم: سماک چی شده؟! با بغضی که تو گلوش بود جواب داد: پام پیچ خورده آقا حالا نمی‌دونم چه جوری برم خونه...! یه هو گفتم: بیا من می‌رسونمت اون وقت‌ها یه ماشین پیکان داشتم که هرکسی نداشت... جواب داد: نه آقا خونه‌مون دوره... گفتم: اشکالی نداره می‌رسونمت، میتونی تا ماشین یه جوری بیای؟ در حالی که برق خوشحالی تو چشماش موج می‌زد گفت: بله آقا...!! بلاخره هر جور بود خودش رو تا ماشین رسوند، من هم که به‌خاطر معذورات نمی‌تونستم دستش رو بگیرم، بلاخره به سمت خونه‌اش حرکت کردیم، وقتی آدرس می‌داد تازه متوجه شدم خونه‌اش خارج از شهر و در یکی از دهات اطراف قرار داره... وقتی رسیدیم سر یه جاده خاکی گفت: آقا تو همین جاده است، دیگه خودم میرم، ممنون... گفتم: نه! چه جوری میخوای بری...؟! میرسونمت... همین‌طور که می‌رفتیم، چون راه خیلی طولانی شد ازش پرسیدم: این جا رو با کی میای بری مدرسه؟! گفت: با هیشکی آقا! پیاده میام تا سر خیابون، ۵ صبح بلند میشم، اما خب گاهی بارون و باد باعث میشه کمی دیر برسم... داشتم دیوونه می‌شدم، این همه راه رو این دختر، پیاده میومد...!! خلاصه رسیدیم خونه‌شون، یه خونه روستایی دیدم که از امکانات اون زمان هم خیلی چیزها کم داشت، به سختی رفت بالا و گفت: بفرمایید... صدای پیرمردی از تو اتاق شنیده شد که پرسید: طاهره کیه؟! دانش‌آموزم جواب داد: آقا معلممه...! پیرمرد اصرار کرد که برم بالا و یه چایی بنوشم... من هم رفتم و بعد از سلام و احوال‌پرسی، پیرمرد که فهمیدم پدر طاهره دانش‌آموزم بود، گفت: آقا معلم این دختر همه زندگی منه، الان دو ساله مادرش رو از دست داده، منم مریضم، هم تو مزرعه کار میکنه، هم تو خونه به دو تا برادرهای کوچیکش هم میرسه، میگم دختر نمیخواد درس بخونی، راه به این درازی چه کاریه آخه...! ولی هی اصرار میکنه میخوام درس بخونم...، آه ببینین الان شما رو تو درد سر انداخته گفتم: این چه حرفیه...! در حالی که با بغضی که گلوم رو گرفته بود به زور چایی که طاهره آورده بود رو می‌خوردم، گفتم: ببخشید من دیگه باید برم... تمام راه رو که برمی‌گشتم گریه کردم... پیش خودم گفتم؛ من فقط یک معلم نیستم، من باید بیشتر از این‌ها از حال دانش‌آموزم باخبر باشم... از اون روز به بعد بهش زنگ‌های تفریح کمک می‌کردم... چند تا کتاب بهش دادم و دیگه دعواش نکردم، این‌ها تنها کاری بود که از دستم برمیومد... حالا اون با تمام وجود مشکلات این‌قدر موفق شده بود و من بهش افتخار می‌کردم... همین‌طور که لبخند می‌زدم، نگاش می‌کردم که یه هو از گذشته بیرون اومدم چون صدام زد: آقای نصیری!! و ادامه داد: خیلی خوشحال شدم دیدم‌تون، من هیچ وقت محبت‌هایی که به من کردید رو فراموش نمی‌کنم... گفتم: خواهش می‌کنم، من افتخار می‌کنم که چنین شاگردی داشتم... خداحافظی کرد و در حالی که ازم دور می‌شد پیش خودم گفتم: امیدوارم معلم‌های امروزی هم بدونند که فقط یک معلم نیستند..... https://eitaa.com/joinchat/2035941519C40ae5d6ac7
🔴 زنان مهدوی را دست کم نگیرید زنان مهدوی، اگر نتوانند سرباز امام زمانشان باشند. مانند حضرت ام البنین، مربی سربازان امام زمان میشوند. ▪️سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد. https://eitaa.com/joinchat/2035941519C40ae5d6ac7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠حجت الاسلام والمسلمین عالی: سه بلا که اگر در دنیا نبود آدم‌ها مغرور می‌شدند استاد https://eitaa.com/joinchat/2035941519C40ae5d6ac7