💠 آیت الله مجتهدے(ره) :
یکی ازفواید نماز اول وقت این است که به برکت امام زمان(عج) نماز های ما همگی مقبول می شود...
👈زیرا اول وقت،امام زمان(عج)نماز می خوانند...
🍃🦋🍃@jomlatzibaa
🌷سلام صبح شما بخیر
🍃امیدوارم
🌷امروز بهترین روز
🍃رو داشته باشید
🌷الهی
🍃حال دلتون خوب
🌷احوالتون بر وفق مراد
🍃روز و روزگارتون خوش
🌷سرنوشتتون خوشبختی
🍃و عاقبت بخیری باشه
🌷 صبحتون عالی
@jomlatzibaa
خدایا دراین ساعات روحانی به حق فاطمه زهرا سلام الله علیها
دختران وپسران سرزمینمان را
زیر سایه پدر ومادر و تحت توجهات حضرت بقیه الله حفظ گردان و
سلامتی و نیک بختی واراده مستحکم در حفظ حیا و عفت عنایت بفرما
خدایا دختران وپسرانمون را از شر فتنه های اخرالزمان
واز شر شیاطین
واز شر چشم زخم
و از شر همه بلاهاوبیماریها محافظت بگردان 🤲
در این وقت ملکوتی دعا میکنم
در این ماه بزرگ عزیز ودر این ساعات ایتجابت دعا به حق حضرت زهرا سلام الله علیها
حاجت روا وعاقبت به خیر شوید
و بزودی زیارت خانه خدا و ائمه بقیع
نصیب تک تک شما خوبان بشه 🤲🌷
@jomlatzibaa
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزتـــــون پرازشـــادی ونشاط🌺
دلتـــــــون پراز مهرومحبت🌼
تقدیم به دل مهربانتون🌸
✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
@jomlatzibaa
14.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر صبح را دوست دارم
نفس عمیق می کشم
و روزم را آغاز میکنم
وبه شکرانه هر آنچه خدایم داده شادمانم
سلام دوستان و همراهان گرامی
صبح زیباتون بخیر و نیکی.
@jomlatzibaa
زندگی خلاصه ایست از:
ناخواسته به دنیا آمدن
ناگهان بزرگ شدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرتِ
آنچه دل میخواهد و
منطق نمی پذیرد،
مُردن ..
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@jomlatzibaa
د و عنایتی میکنند؟
فرمود: «در چادر شما، آنگاه که روضه عمویم عباس(ع) خوانده میشود میآید». بعد از این سخنان و پاسخ به این سؤالها، آقا برخاستند تا از خیمه خارج شوند. در این حال رو به من نموده فرمودند: «حاج محمد علی! شما امسال به نیابت از کسی حج میگزارید؟»
عرض کردم: خیر آقاجان! فرمودند: «میشود از طرف پدر من امسال نیابت کنید». عرضه داشتم: بله آقاجان!
در این حال دو اسکناس صد ریالی سعودی به من مرحمت کردند و فرمودند: «این پول را بگیر و حج امسالت را به نیابت پدر من انجام بده!»
پرسیدم: آقا نام پدر شما چیست؟ فرمودند «حسن!» عرض کردم: نام خودتان چیست؟ فرمود «سید مهدی!»
آقا را تا دم چادر بدرقه کردم. در این وقت آقا برای معانقه و روبوسی جهت خداحافظی برگشتند و با هم معانقه ای کردیم. خوب به یاد دارم که خال طرف راست صورتش را بوسیدم. آقا دوباره مقداری پول خرد دیگر به من مرحمت کردند و فرمودند: «این پول ها را نیز به همراه داشته باش و برگرد!»
عرض کردم: آقا جان من شما را کی و کجا ملاقات خواهم کرد؟
فرمود: «وقتی که حاجیان نماز مغرب و عشای خود را خواندند و مداح کاروان شروع به ذکر مصیبت عمویم قمر بنی هاشم(ع) کرد من به چادر شما میآیم». در این وقت آقا از خیمه خارج شد و من دیگر او را ندیدم هر چه به این طرف و آن طرف نظر کردم، دیگر کسی را نیافتم. داخل چادر شدم و به فکر فرو رفتم. راستی او که بود؟ سید مهدی فرزند حسن! از کجا نام مرا میدانست؟ چند بار فرمود: جدم حسین، عمویم عباس … قرینه ها و نشانه ها را یکی پس از دیگری کنار هم نهادم. خیلی منقلب و بی تاب شده بودم. فهمیدم که با امام زمان(ع) هم سخن بوده ام.
از صدای گریه و ناله من شرطه سعودی(پلیس عربستان) سراسیمه آمد و گفت چه شده؟ دزدها آمدهاند و اثاثیهات را غارت کردهاند؟
گفتم: نه! مشغول مناجات با خدایم. او با تعجب به من نگاه میکرد و سرانجام رهایم کرد و رفت. تا صبح به یاد حضرت گریستم.
فردای آن روز قصه را برای روحانی کاروان تعریف کردم و او هم برای حاجیان نقل کرد و گفت: ای حجاج!متوجه باشید که این کاروان مورد توجه و عنایت امام زمان(ع) است.
همه مطالب را به روحانی کاروان گفتم جز آنکه فراموش کردم بگویم، آقا وعده کرده که شب، به هنگام ذکر مصیبت عمویش قمر بنی هاشم(ع) به چادر ما بیاید.
شب هنگام، حاجیان پس از نماز، روضه ای گرفتند و مداح کاروان هم، گریزی به روضه علمدار کربلا، حضرت قمر بنی هاشم(ع) زدند و حالی در چادر بر پا شد. در آن وقت به یاد سخن آقا افتادم. هر چه نگاه کردم آن حضرت را درون چادر ندیدم. ناراحت شدم و با خود گفتم: «خدایا! وعده امام(ع) حق است!»
در این وقت امام به خیمه تشریف فرما شدند و در میان حاجیان نشستند و در مصیبت عموی خود گریستند.
من که آقا را دیدم، خواستم تا عرض ادبی کنم و بوسه ای بر پای حضرتش بزنم و به مردم بگویم که: «بیایید و امام زمانتان را ببینید!»
که امام اشارتی کردند و من بی اراده و بی اختیار بر جای خود ایستادم. روضه که تمام شد، آقا نیز برخاستند و خیمه را ترک کردند و من دیگر حضرت را ندیدم
@jomlatzibaa