آهنگ زیبای ماکان بند بنام آسه آسه شاد باشید دوستان❤️ 🌹@jomlatzibaa ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

💃💃💃💃💃💃 به به عجب آهنگی💃 تقدیم کنید به جان دلتون😍💃 @jomlatzibaa 💞💃💞💃💞💃

#ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ #ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ : ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ #ﮐﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﻗﺎﺿﯽ  ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﻠﻨﮓ ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ  ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ؟! ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ ... مراقب قضاوتهاي خود باشيم🌸 @jomlatzibaa

فرخنده و همایون باد بر شما خجسته جشن نوروز و آیین ایرانی و باستانی سال نو همچون باران بهاری پر از تکرار طراوت... " سال نــــــــــ🌹ـــــــو مبارکباد @jomlatzibaa

‍ توڪہ رفتے همہ ے ثانیہ ها را غم گرفت ڪوچہ زانو در بغل شدگوشہ اے ماتم گرفت بوے خوب زندگے از شهر دل ڪوچید ورفت بیڪسے دست مرا محڪم تر از محڪم گرفت هرڪسے آمد بہ دل زخمے زد و از من گذشت زخم روے زخم آمد جاے هر مرهم گرفت من حریف طعنہ هاے این جماعت نیستم دل از این دنیا و از ظلم  بنے آدم گرفت آسمان آن  شب  ڪنار درد  دلهایم  نشست راز دل فهمید و باران تا سحر  نم نم گرفت آینہ تا دید حالم بے صدا در خود شڪست این دل از نامحرم و آن بے وفا محرم گرفت تا  ڪجا صبر و  تحمل  تا  ڪجا  سنگ صبور ؟ دل بر این احوال خود هرثانیہ هردم گرفت @jomlatzibaa

#بهار زنی است که سیلی پاییز روی تنش شکوفه های بنفش می شود؛ و سپیدیِ زمستان روی موهایش شکوفه می کند! این شعر هرشب روی اجاق گاز جا می افتد؛ و هر صبح، عطرِ چاییِ پخش شده روی میزِ صبحانه می شود...! شبیه مادری که گوشه‌ی چادرش را به دندان گرفته، تا زندگی را داغِ داغ از تنور نانوایی بیرون بکشد...! @jomlatzibaa

نیاز به التـــــــــــــماس نیست کســـــــــے که دلش پیــــــــش تو باشد با کـــــــوچک ترین بهــــــانه هم میمــــــــــــاند. ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌@jomlatzibaa

‌ای‌گریزان‌ازنگاهم ‌خواب را بردی کجا؟ باغِبــان دل نگشتی، آب را بردی کجا؟ آفـتاب آسِمـانم بودی و پنهـان شدی رفتہ ای امـا بگو مهتاب را بردی کجا؟ جان‌ فدای غنچۂ‌لبهات کردم تاشکفت بی وفـا آن نوگلِ شاداب را بردی کجا؟ من رعیت بودم و دربندگیسوهای تو نازنینــم،حضــرت ارباب را بردی کجا؟ ابروانت‌قبلہ‌گاه و خال‌لب‌محراب بود قبلہ‌ام‌ازدست‌شدمحراب را بردی کجا؟ قلبِ زرینی میانِ سینہ‌ی من می تپید این طلای خالص‌ ونایاب را بردی کجا؟ صفر نَہ،باتو تمام‌لحظہ‌هایم عشق بود لحظہ‌های تا همیشہ ناب را بردی کجا؟ من‌سپردم دست‌تو تا باغ‌ِمینایَش کنی باغِبـــان دل نگشتی، آب را بردی کجا؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎@jomlatzibaa