♥️الهی به اون گوشه تاریک قلبمون که
ترس و وحشت و ناامیدی تسخیرش کرده ،
نور امید ببار و تموم تار و پودشو روشن کن🌹
@jomlatzibaa
«به رفتار خدا فکر کن»
✍️ آنقدر در زندگیاش درد کشیده بود، که انگشت به هر جای خاطراتش میزدی، صدای درد میداد.
• گاهی فکر میکردم با خودم، چه صبری دارد که توانسته تا امروز دوام بیاورد. اما چند روزی بود که صبرش ته کشیده بود، له شده بود انگار! به او حق میدادم بیش از خودش حتی.
جایی که پای نشانه گرفتن آبرویت به میان میآید تحملش سختتر از چیزهای دیگر است!
• آنقدر بهم ریخته بود که حس میکردم هیچ کاری جز امضا کردن مرخصیاش از دستم برنمیآید. باید میرفت تا با این درد، زایمان کند. همان قسمت از «خودش» که تاول زده بود را تُف کند بیندازد بیرون و راحت شود برای همیشه...
• رفت و من تا صبحِ فردا انگار تمام لحظههایم را لاینقطع برایش دعا میکردم.
صبح باور نمیکردم بیاید، اما آمد!
سبک و پوست انداخته و آرام! یک لبخند پنهانی هم ته نگاهش بود.
• آمد نشست کنارم و بیآنکه بپرسم گفت:
از اینجا که رفتم، مستقیم خودم را رساندم حرم!
نمیدانم چقدر طول کشید تا هق هق زدنم تمام شد و چشمهایم کمکم به محیط باز شد. سرم را تکیه دادم به دیوار و خیره شده بودم به دیوار روبرو، و به علت این اتفاق فکر میکردم. من تمام عمر سعی کرده بودم با کمترین حاشیه زندگی کنم، حکمت این اتفاق در چه بود که اینچنین جانم را زخم کرده و آرام نمیگیرد؟
یک عالمه فکر از ذهنم گذشت تا اینکه چشمم افتاد به تصویر خودم!
من بودم در یک تکهی کوچک از آینهکاری دیوار روبرو.
دقیقتر که نگاه کردم دیدم هیچ آینهی کاملی در این دیوار کار نشده، همه خرده آینهاند و تکه تکه! و همین تکههای بندانگشتی دارند مرا نشان خودم میدهند.
انگار در یک لحظه، همان مُشتی که ناخنش را در قلبم فرو کرده بود و هیچ جوره رها نمیکرد ناگاه رها کرد این دل بیصاحب مرا... . و من راحت شدم!
✘ اینجا تکه تکه ها را میخرند و قیمتیاش میکنند.
در این دستگاه تا تمام تو را نگیرند و به کوچکترین قطعهها تبدیل نکنند، کاربردی نخواهی داشت. باید بایستی و ببینی کدام طرف روحت تراش میخواهد، برنامه بریزند و تراشت بدهند و لایق این دستگاهت کنند.
همین فهم، مرا راحت کرد و قلبم را آزاد! بخشیدمشان و تمام.
• گفتم : حمد مخصوص خدائیست که هدایت میکند آنکس را که در رفتار خدا تفکر میکند و رد نشانههایش را میگیرد و میرود تا میرسد به او.
الحمدالله...
با قدرت برخیز که کارهای بزرگی انتظار این تکه آینه را میکشند.
@jomlatzibaa
یادت باشه که زندگی منتظر نمی مونه که
حال بد و خستگی تو خوب بشه
زندگی داره با نهایت سرعت
روزهاش رو میگذرونه
و این تویی که باید خودت رو
با زمان تطبیق بدی و به فکر باشی که
هر ثانیه از زندگیت خوب سپری بشه
@jomlatzibaa
سالها پيش درون يه خونه قديمي با ظاهر فرسوده كه صاحبش سالها پيش از دنيا رفته بود شمعي تنها در گوشه طاقچه اتاق روزگار را به سر مي برد تنها و تنها وتنها.......! در تنهايي آن اتاق به سالهاي خوش گذشته فكر مي كرد به آن روزها كه خانه رونقي داشت و او در شعمدان نقره اي كنار يك آيينه بود دوستاني داشت و روشني بخش محفل آنها بود به پيرزني فكر مي كردكه شبها كنار ميز شام او را روشن مي كرد تا با نور او عشق به سفره بيايد . اما سالها گذشته بود و آن شمعداني دزديده شده بود و آيينه شكسته بود و مثل صاحب خانه ديگر جاني نداشت . تنها از گوشه سوراخ سقف باريكه نوري به درون خانه مي تابيد.در يك روز بهاري پروانه اي زيبا شادو خوشحال از خورن شهد گلهاي بهاري در حال پرواز از كنار آن خانه بود كنجكاو شد تا به درون خانه برود پس از سوراخي كه در سقف بود وارد شد . آن جا خيلي تاريك بود . و صداي زمزمه هاي يك نفر به گوش ميرسيد پروانه با ترس گفت آهاي اين صداي ناله كيست و با زهم صداي ناله آمد . پروانه جلو تر رفت و شمع رو ديد و به او گفت تو كي هستي و اينجا چه كار ميكني شمع نيز داستان زندگي خودش رو گفت و از تنهايي خودش حرف زد پروانه قول داد كه هر روز به او سر بزند و او را از تنهايي در آورد .
مدتها به اين شكل گذشت وپروانه به قول خود عمل كرد آن دو آنقدر به هم عادت كرده بودند.كه حتي يك روز هم دوري هم را تحمل نمي كردند . مدتي گذشت تا زمستان سر رسيد وپروانه پيش شمع آمد و گفت اكنون فصل زمستان است و پايان عمر من و ازسرما مي ميرم شمع كه ديگر نمي خواست دوباره تنها شود و ديدانه وار پروانه رو دوست مي داشت بيا من با شعله خودم تو رو گرم مي كنم با اينكه سالها خاموش بودم ولي اكنون وقت سوختن است ........!!! شمع شروع به سوختن كردو پروانه براي اينكه گرم شود به بالاي شمع شروع به چرخيدن كرد .ساعتها گذشت و شمع آنقدر ذوب شده بود كه ديگر نفسهاي آخرش را مي كشيد . در اين حال به سختي گفت : پروانه من ديگر تمام شدم و خوشحالم كه با عشق مي ميرم پس خدا خداحافظ پروانه كه تاب دوري شمع را نداشت از خود بي خود شد و با بالهايش شمع را در آغوش كشيد و او نيز سوخت . اما هر دو جاودانه شدند.
عشق از شمع و پروانه بياموز عشق سوختن عاشق و معشوق در آغوش هم....!
@jomlatzibaa
و خدایی هست
مهربان تر از حد تصور...
شب بخیر دوستان عزیز...
@jomlatzibaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊#دعای_سلامتی_امام_زمان_عج🕊
✨بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم✨
*۞اَللّهُمَّ۞*
*۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞*
*۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞*
*۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞*
*۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞*
*۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞*
*۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞*
*۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞*
*۞طَویلا۞*
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#التماس_دعای_فرج
@jomlatzibaa
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیایش شبانه با خدای متعال
خـــــدایا
در این لحظات شب دلـــهای
دوســـــتانم را سرشار از نـور✨
شادی ڪـن
و آنچه را ڪه به بهــــترین
بندگانت عــطا میفرمایــے به
آنها نیز عـطا فرما
آمیـــن یا رَبَّ العالمین
به امید فردایی بهتر خيالتون آسوده✨
خاطرتون جمع و روزڪَارتون مهربان باد
امروز رفته را بدون آهِ گذشته تمام کن
به فردا فکر کن که شروع دیگری است...
شبتون پر از نگاه خداوند متعال
@jomlatzibaa
کانال جملات فوق العادہ زیبا
تااذان صبح تعطیل میباشد
درپناه خدامتعال باشید ان شاء اللہ
@jomlatzibaa
12.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟩☀️ تلاوت نور ☀️🟩
🔸 تلاوت سوره مبارکه آلِ عمران آیه ( ۱۹۰ ) .
@jomlatzibaa
🍁با توکل به اسم اعظمت آغاز میکنم
🍂دهمین صبح بهمن ماه
🍁الهی به امید رحمت بی پایانت
🍁بِسمِ اللهِ الرَّحمٰنِ الرَّحیم🍁
@jomlatzibaa
🍃 امروز
🍃 چهارشنبه
🍃 ۱۱ بهمن ۱۴٠۲
🍃 ۱۹ رجب ۱۴۴۵
🍃 اوقات شرعی
🍃 به افق قم
🍃 اذان صبح ۵/۴٠
🍃 طلوع آفتاب ۷/٠۵
🍃 اذان ظهر ۱۲/۱۹
🍃 غروب آفتاب ۱۷/۳۴
🍃 اذان مغرب ۱۷/۵۳
🍃 نیمه شب شرعی ۲۳/۳۷
@jomlatzibaa