تو ممنوع الخروجی
از مرزهای قلبمن !
#نزار_قبانی
🌺🍃჻ᭂ࿐
﹝@Jomlax ﹞
تمامِ این دنیا دروغ میبود
اگر وطن دیگر خویش را
در چشمانِ تو
نمیدیدم...
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞
در برابر دستانِ تو
چرا من تعادلِ خود را از کف میدهم
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞
زنی بود اصیل
میانِ انبوهی زنانِ مصنوعی...
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞
وقتی که به تو عشق میورزم،
از تنم بارانی سبز میبارد؛
بارانی آبی
بارانی سرخ
بارانی به همه رنگ.
در پلکهایم،
گندم جوانه میزند.
انگور میروید؛
انجیر
لیمو
و ریحان.
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞
لم احبک کشخص فقط
بل احبک کوطن احبه
ولا ارید الانتماء لغیره!
«تو را فقط به عنوانِ یک فرد دوست نداشتهام
بلکه تو را بسانِ میهنی دوست داشتم
که "وابستگی" به غیر از آن را نمیخواهم.»
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞
دلتنگ شدهام!
به من بیاموز که ریشهی عشقت را از ته بزنم،
به من بیاموز که اشک چطور جان میدهد
در خانه چشم،
به من بیاموز که قلب چگونه میمیرد
و دلتنگی خود را میکشد…
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞
و من چرا از شهرها و سرزمینها حرف میزنم؟
تو شهرِ منی!
«چهرهات» وطنِ من است
«صدایت» وطنِ من است ...
#نزار_قبانی
🌺🍃჻ᭂ࿐
﹝@Jomlax ﹞
چشمانِ تو ...
آخرین بازمانده تمدُّنِ عشق ،
و سرانجام مکاتبِ دلباختگی است.
و دستانِ تو ...
آخرین دفترِ حریر!
#نزار_قبانی
🌺🍃჻ᭂ࿐
﹝@Jomlax ﹞
«محبوبم،
چون همه زنان رفتار کن...
حرف بزن... از سادهترین چیزها
و از کوچکترین چیزها بگو
و از پیراهنِ تازهات...
از کلاه زمستانیات
از خریدِ گلها
از خیابان "حمراء" بگو...
حرف بزن... امروز چه کردی
یا مثلا کدام "کتاب" را
پیش از خواب خواندی؟
تعطیلی آخرِ هفته را کجا گذراندی؟
به تماشایِ چه فیلمی نشستی؟
در کدامین رود شنا کرده بودی؟
آیا به رنگِ توتون و گل در آمدی مثلِ همه سال؟»
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞
دلم را
که مرور میکنم ؛
تمام آن، از آنِ توست ...
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞
يَدَاكِ
سحابتانِ ربيعيّتانْ
لولاهُمَا..
لمات العالمُ عَطَشاً...
دستانت
ابر بهاریند
اگر نباشند
جهان از تشنگی خواهد مُرد...
#نزار_قبانی
﹝@Jomlax ﹞