در بندرِ آبیِ چشمانت
سنگها آوازِ شبانه می خوانند
در کتاب بسته ی چشمانت
چه کسی هــــزار شعر
پنهان کرده است؟!
#نزار_قبانی
﹝ @Jomlax ﹞
.
مینویسم
تا زنی را که دوست دارم
از شهرِ بیشعر
شهرِ بیعشق
شهرِ اندوه و افسردگی
رها کنم ،
مینویسم
تا از او ابری نم بار بسازم
تنها
زن و نوشتن
ما را از مرگ میرهاند
#نزار_قبانی
.
﹝ @Jomlax ﹞
و در شب های شعرم
احساس می کنم
که آوایم از میان لبان تو ...
بیرون می آید.
#نزار_قبانی
﹝ @Jomlax ﹞
.
بدون "فمك"
أين طعم "النبيذ"؟
وبدونك لا يوجد "عطر" للجمال
أنت خلفية كل العطور.
بی «دهان» تو
کجاست طعم «شراب»؟
و بی تو هیچ «عطرِ» زیبایی نیست
تو پیشینهی تمام عطرهایی.
#نزار_قبانی
﹝ @Jomlax ﹞
.
از این سرای زشت
پناه میبرم به شعر!
پناه میبرم به عشق!
عشق تو است،
که رخشان کند زندگانیم!
عشق تو،
چلچراغی که در دل من روشنی دهد.
#نزار_قبانی
﹝ @Jomlax ﹞
وقتی باتو صحبت میکنم
نبض معنای دیگری پیدا میکند!
#نزار_قبانی
✍️عالمی
﹝ @Jomlax ﹞
فأنا لا أملكُ فيالدنيا
إلا عينيک و أحزاني...
و در این دنیا
دیگر چیزی جز «چشمانت»
و «غمهایم» برایم باقی نمانده...
#نزار_قباني
﹝ @Jomlax ﹞
وقتی باتو صحبت میکنم
نبض معنای دیگری پیدا میکند!
#نزار_قبانی
✍️عالمی
﹝ @Jomlax ﹞
به لَبهایت گلهای سُرخ بزن،
گردنبندی از مرواریدهای دریا بیاویز ،
ناخنهایَت را به رنگِ دلم رنگ کن،
امروز صبحِ دیگریست
#نزار_قبانی
﹝ @Jomlax ﹞
دوستت دارم
بگذار لغتنامه را ورق بزنم
تا واژهای بیابم
برای اشتیاقم به تو
#نزار_قباني
﹝ @Jomlax ﹞
کجایند دستانت
تا به روزهای آیندهام
روشنا ببخشند؟
#نزار_قبانی
﹝ @Jomlax ﹞
در تاريخ من و تاريخ تو،
اي بانوي من،
چه مي گذرد ؟
که هرگاه
بوسه هايم را
بر گيسوان تو ، پراکندم ...
گيسوانت بلندتر شد ...!
#نزار_قبانی
﹝ @Jomlax ﹞