eitaa logo
معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
3.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
287 فایل
درگاه ارتباطی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا علیهاالسلام با مخاطبان ............... ادمین امور فرهنگی: @jz_farhangi ادمین امور خانواده: @Edare_khanevade
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰به بهانه هفته ✍️ خواندنی استاد تاریخ جامعه الزهرا سلام الله علیها سرکار خانم دکتر ناهید طیبی 💠 این هرم فرضی که در سال 85 در همایشی بین المللی ارائه دادم تقدیم می کنم: 🔹اول: این هرم را بر اساس آیات و روایات و مطالعات روانشناسی که در دهه هشتاد داشتم تنظیم کردم. 🔸دوم: این هرم پنج سطح دارد که هر سطحی نسبت به سطح قبلی کوچکتر و کوتاه تر است. یادم هست از هرم نیازهای انسان آبراهام مازلو برای بیان ایده ام الهام گرفتم آن وقتها روانشناسی اسلامی تدریس می کردم و مطالعاتی از این دست داشتم. 🔹سوم: وسیعترین سطح آن حیا است که تعریفش ملکه ای درونی است که انسان را از حرام عقلی، شرعی، و عرفی باز می دارد. ملکه یعنی صفت ثابتی که در وجود آدمی نهادینه شده است. 🔸چهارم: سطح دوم عفاف است که حالتی است که از غلبه شهوت جلوگیری می کند. تا کسی حیا نداشته باشد حالت عفاف برای او تثبیت نمی شود. ادامه دارد... 🔻🔻🔻 @jz_mft
1 به‌نام‌او 🌱 🚩 در راه زیارت جناب حرّ بودیم. به چند گاری برخوردیم که ظاهرا داشتند از زائران پذیرایی می کردند. بوی بامیه تازه من‌ را مست کرده بود. دست دوستم را کشیدم وبه سمت گاری رفتیم چند بامیه خوردیم.شکرا گفتیم و به راه ادامه دادیم.... در برگشت وصف آن بامیه گوارا با آن شهد عطر آگین را برای همسرم گفتم تا برگشت او هم ازآن (حلوی) گلویی شیرین کند. خشکم زد باورم نمی‌شد.آن‌ مرد داشت بامیه‌ها را می‌فروخت. آنهایی که خورده بودم نذری نبود. بدون اینکه به ما بگوید گذاشته بود از کالایش بدون پول استفاده کنیم. همسرم رفت تا هم حلالیت بطلبد و هم چندتایی برای همراهان بخرد. در حال کنکاش صحبت کردن عربی فارسی بود که مرد عرب گفت: _نوش جونتون فهمیدم چی شده ... فارسی بلدم . بعد یک بشقاب پر بامیه مارا میهمان کرد... ادامه دارد... ✍️ فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
2 به‌نام‌او 🌱 🚩 سال های اول مسافرت اربعین بود. من چای کم‌رنگ و لیوانی می‌خوردم. اما در مشّایه فقط چای عراقی بود. رفتم لیوانم را دادم و گفتم:مای حارّ(آب جوش). گفت: ایرانی به رسم خودشان (ای) گفتم. آب جوش را داد و کمی هم چای ریخت. شد چای کم‌رنگ لیوانی. گفت: یک‌بار هم چای مارا امتحان کنید.مشتری می‌شوید... سال‌های بعد در موکب عراقی‌ها پر بود از لیوان یک‌بار مصرف و چای ایرانی. وایرانی ها به چای سیاه عراقی وابسته شده بودند.... این حب و دوستی دو ملت بود که یکی در قالب میهمان و دیگری در قالب میزبان،هم‌دلی فرهنگ خود را نشان می‌دادند. ✍️ فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
۳ به‌نام‌او🌱 💠دوستی تمدن ها 🚩 عمود ۳۳۰ بود. کنار پمب بنزین منتظر دوستان شدیم تا با هم بقیه راه را از (طریق العلما) برویم.برای مبیت (محل اسکان برای شب)بین دوعراقی بر سرما دعوا شد. من متحیر نگاه میکردم این چه صیغه‌ایست. مگر می شود سر آمدن زائر ایرانی این جور باهم دعوا کنند؟! پیروز ماجرا دکتر عدنان بود و ما را با خود به منزلش برد. حدود ۱۴ نفری بودیم. کل خانم‌ها با سواری رفتند و آقایون با وانت. ناموس ایرانی با دل آرام در ماشین برادر ایمانی و عراقی‌اش بود. پس از مسافتی حدود ۳۰ دقیقه ای به محل اسکان رسیدیم. همسر و دختر دکتر عدنان به استقبال ما آمدند. گویی مهمان عزیزی بودیم که سال ها منتظر دیدارمان بودند در حالی که چند دقیقه ای از آشنایی ما نمی‌گذشت.سفره‌ی زیبا و پر برکتی انداختند.و حسابی از مهمان نوازی آنان شرمنده شدیم. شرمندگی بیشتر از  این بود که نگذاشتند برای شستن ظرف‌ها کمک کنیم. خانم دکتر عدنان با اصرار چادر هایمان را گرفت ودر ماشین لباس شویی ریخت. مهمانی در حد اعلا.‌ آب گرم وسشوار... از همه‌ی امکانات بهتر وای فای بود که دختر کوچک دکتر، زهرا خانم رمزش را گفت و همه به ایران زنگ زدیم چقدر دعایش کردیم. چند روزی بود امکان تماس نداشتیم. دکتر عدنان دکترای روانشناسی داشت. به قول خودش سایکولوژی. چند بار به ایران سفر کرده بود. عاشق ایران بود و برای همایش‌های مختلف به ایران دعوت شده بود. او استاد جامعه الکوفه بود.زهرا دخترش در مدرسه‌ای درس میخواند که علاوه بر انگلیسی، فارسی هم آموزش می‌دادند. بیشترین ارتباط را،او با ما می‌گرفت. صبح متوجه شدم درمنطقه باستانی بابل هستیم. همان محلِ اجرای قانون‌حمورابی. عکس وفیلم دانلود کردم تا اطلاعاتم بیشتر شود. آثار تاریخی عراق هم دستخوش نامردی اروپایی‌ها  بود. دروازه‌ایشتار را آلمانی‌ها یک جا برده بودند برلین. دکتر از بابل گفت از آلمانی که رفته بود و چه تاسف‌آور بود آنچه با بابِل کرده بودند. به دنبال کشف یافته‌هایم، حمورابی را در شوش یافتم. مانند کتیبه‌ی کوروش که در تیسفون بود. این دو کشور چقدر به هم نزدیک بودند!؟ دکتر ما را به زیارت حزقیال نبی برد و داستان‌هایی شنیدنی گفت؛ از تحقیقاتش که به صورت کتاب در آمده بود. از قدیمی ترین مناره‌ی  باقی مانده اسلام که نام علی ولی‌الله به خط کوفی رو آن نقش بسته بود..... یک سال و اندی از آن سفر رویایی گذشت از پس این ایام با دختر دکتر عدنان در ارتباط بودم. دختری که از پسرم یک سال بزرگتر بود ولی دوست خوبی برایم شد. بعد از مدتی پیامی برایم فرستاد با این مضمون:پیدا کردم! قدیمی‌ترین مناره باقی مانده اسلام را هنرمند هم وطن تو ساخته‌است. همان کسی که گنبد و مناره سلطانیه زنجان را ساخته بود. در ورای زیبایی این کشف، شیرینی رفاقتی این چنین طمع دلم را شیرین می‌کرد.شیرینی پایستگی تمدنی کهن، از قرون اولیه، تا داد و ستد قانون حمورابی و کتیبه کوروش؛تا گنبد سلطانیه؛و حالا پایستگی تمدن نوین اسلام در سایه عنایت اهل بیت علیهم السلام. رفاقتی که با جنگ تحمیلی ۸ ساله رو به زوال نرفت.زیرا این جنگ علاوه بر ایران بر مردم عراق نیز تحمیل شده بود. رفاقتی که ان شاءالله دور حسد و دشمنی معاندان قرار گیرد. ✍فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
۴ به‌نام‌او🌱 💠صفر مرزی 🚩 لب مرز که می‌رسیدیم؛ این یک کیلومتر عجیب می‌گذشت. حال وهوای خوبی بود. این سو پرچم ایران آن سو پرچم عراق. اما در میانه حرکت مستانه پرچم‌ها، چشم‌مان به سیاهی پرچم اباعبدالله می‌افتاد. مدهوش راه را می‌پیمودیم. فراموش می‌کردیم رسیدن به حسین(ع) گذشتن از مرز ایران است. در نجف اما حس پدرانه مولا خانه آبادت می‌کرد. نجف شده‌بود همان خانه پدری که باید از او به سختی بگذری تا به حسین‌ علیه‌السلام برسی. لحظه وداع سنگی بزرگ روی دل می‌نشست. تا به مرز برسیم؛ صفر مرزی. از دور که پرچم ایران را می‌دیدیم. بال در می‌آوردیم. آنجا بود که می فهمیدیم در ایران نبودیم. بوی وطن تو را سبک‌بارتر از موقع رفتن به سمت خود می‌کشاند. انگار کوله‌ات پراز سوغات معنوی اربعین است که برای فامیل و دوستان و شهر به ارمغان می‌آوری. انگار می‌خواهی شکوه مستانه هوشیاریت را به کام همه بریزی. تمدن اسلامی یعنی من به کشوری بروم و بی‌هیچ حس غربت، به موطنم برگردم. و دلتنگ موطن معنوی‌ام شوم. ✍️فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
۵ به‌نام‌او 🌱 🚩هرکس یک جور عاشق ارباب می‌شود. هرکسی یک مدل سوخته‌دلی‌اش را نشان می‌دهد. هرقومی یک مدل عزادار حسین(ع) می‌شود. در اربعین همه با زبان خود به عزا نشسته‌اند. زنان موکب شهید صدر که خود را به عراق رسانده‌بودند یک‌جور و بچه‌های هیأت ‌ما هم یک‌جور. زنان عرب شال عربی را در می‌آوردند و در قسمت زنانه عزاداری می‌کردند. به یاد زنان بنی‌هاشم، روی خراش می‌دادند و از روی فشار قلب برای ماتم عظمی، موی پریشان می‌کردند. این گوشه موکب بچه‌های ما یک روسری بر سر خود می‌انداختند و با نوای عربی آنان هم‌سو، ناله می‌کردند و به سینه می‌زدند. صدا را در گلو فرو می‌دادند و آن‌وقت بود که آب چشم روان می‌شد. این‌جا حسین(ع) با هر زبانی مویه می‌شد. این‌جا حسین(ع) همه را ‌می‌خرید. حسین(ع) نوای همه‌ بود با هر زبان و هر گویش. این‌جا معطر به عطر چادر مادری بود که کنیزانش را خریده بود. با هر سبک عزاداری و با هر حاجتی در دل. ✍️فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
۶ به‌نام‌او 🌱 🚩 کشوانیه شلوغ بود. همه منتظر بودند تا زودتر به حرم برسند. در حال دادن کفش‌ها بودیم که متوجه شدیم باید گوشی را هم تحویل دهیم. کمی آن‌طرف‌تر مکانی آماده شده بودبرای گرفتن گوشی‌ها. رفتم گوشی را تحویل بدهم. خادمی آن‌جا ایستاده بود گفت: _شسمک؟ به لهجه عراقی اسمم را پرسید؟ _فاطمه _فاطمه؟ جداً؟صحیح؟! _نعم از تعجش متعجب بودم که سخنی با این مضمون گفت: از وقتی ایستاده‌ام هر خانمی از ایران آمده اسمش فاطمه بوده... حالا متوجه تعجش شده‌بودم گفتم: _کل ایران محب اهل‌البیت. کلهم خدام‌الزهرا. برچسبی روی گوشی‌ام چسباند و با خط ثلث نوشت، فاطمه. این برچسب شد همه یادگاری من از حرم امام حسین علیه‌السلام. از اربعین. ✍فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
۷ به‌نام‌او 🌱 🚩 روز عاشورا بود و من منتظر که صف تفتيش زودتر به پایان برسد. خانمی تنومند با روبنده و چادری گلی، محل خروجی در ایستاده‌بود. شلوغی مانع دید من می‌شد. تا کمی نزدیک شدم. دیدم این خانم ظرفی بزرگ گِل درست کرده و گِل را بدون پرسش بر روی سر زنان عرب می‌کشد. برای برخی که خودشان می‌گویند سرشانه ها را هم گلی می‌کند. اما با هیچ یک از خانم‌های ایرانی این کار را نمی‌کند. متوجه دقت او در‌ تفاوت فرهنگ‌ها شده‌بودم. شاید کسی دوست نداشته باشد. وقتی تفتيش من تمام شد. از او خواستم کمی هم سر مرا گلی کند و برای این‌که منظورم را بفهمانم به نوک انگشتانم اشاره کردم و گفتم: _ قلیل خیلی خوشحال شد و گفت: _عینی دستش را پر کرد از گِل و حسابی مهمان‌نوازی کرد. مات و مبهوت بودم که احتمالا حرفم را درست نفهمیده. حالا من با بی‌آبی چه‌طور چادرم رابشویم؟! در همین فکر‌ها بودم که به همسرم برخورد کردم. کلی خندید که چرا این‌قدر خود را گلی کردی. آن‌روز با این حال زیارت وداع را خواندم به امید این‌که امام در لحظات قبر و قیامت تنهایم نگذارد. دو سال بعد در روز عاشورا، سفری به بروجرد استان لرستان داشتم. متوجه شدم این گل‌مالی در این استان سنت دیرینه‌ای بوده و گل‌مالی در روز عاشورا مختص عرب‌ها نبوده است. ✍️فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
۸ به‌نام‌او 🌱 🚩 با دلی غم‌بار داشتیم از خانه‌پدری خداحافظی می‌کردیم. حس دور شدن از نجف برای‌مان سخت بود و سخت‌تر این‌که نمی‌دانستیم کی دوباره از پس خیابان شارع‌الرسول چشم‌مان به گنبد نورانی اميرالمومنین روشن می‌شود. منتظر بودیم تا سوار ماشینی شویم و ما را به فرودگاه برساند. یک جوان با ماشین پژو زرد جلوی ما ایستاد. ماشین ایرانی بود و حس آشنایی داشت برای‌مان. همسرم جلو نشست و من و پسرم در عقب. روکش صندلی‌ها شبیه قلاب دوزی‌های مادربزرگ‌ها بود، کرم و قهوه‌ای. اگر این مدل روکش صندلی را در چند جای دیگر ندیده‌بودم؛ مطمئن می‌شدم کار زنان خانه است. اما ظاهرا این مدل روکش صندلی در عراق پرطرفدار بوده‌است. احوال پرسی همسرم به زبان عربی، با راننده _که جوانی بیست‌وپنج ساله می‌خورد_ سر صحبت را باز کرد. راننده هم شروع به احوال‌پرسی کرد. چند تا کلمه فارسی هم قاطی کلماتش استفاده می‌کرد و سعی می‌کرد بدون لهجه عراقی حرف بزند تا ما بفهمیم: _من با دوستانم دوبار به ایران آمده‌ام. اصفهان، مشهد، قم را دیده‌ام. ایران زیباست. سی‌وسه‌پل، پل خواجو... اما زیبایی ایران در دیدنی‌هایش خلاصه نمی‌شود... _همسرم پرسید: خب مگر چه چیزی بوده که شما را جذب کرده؟ _ بیشتر از هرچیز، مردم و فرهنگ مردم برایم جذاب بود. احساس غربت نمی‌کردم در ایران. من گوشم را تیز کرده بودم تا متوجه تمام کلماتش شوم. _ ایران سرور کشورهای منطقه است. روی پای خود ایستاده. با وجود این‌همه قلدری، آمریکا را هیچ به حساب نمی‌آورد. ما کشورهای عربی باید یاد بگیریم به بیگانه اتکا نکنیم. وقتی کالای ایرانی می‌خرم با افتخار پول به آن کالا می‌دهم. ایران فخر شیعه است. راننده در قامت جوانان امروزی خودمان بود. او با تمام وجود خباثت آمریکا را درباره کشورش درک کرده‌بود و آرزو داشت که اتحاد بین تمام کشورهای اسلامی شکل بگیرد. به فرودگاه رسیدیم. اجازه ماشينش را به سختی گرفت تا ما را به نزدیک‌ترین درب سالن خروجی فرودگاه ببرد. برای ما آرزوی سفری سلامت کرد و رفت. با شنیدن حرف‌هایش حال عجیبی داشتم. در اوج خوشحالی به فکر وظیفه‌ای بودم که حالا بیشتر روی دوشم احساس می‌کردم. ✍️فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
۹ به‌نام‌او 🌱 🚩 پسرش ۱۷ ساله و عروسش ۱۴ ساله بود. اتاق را به زیباترین حال زینت داده بود، برای عروس جوانش. اما همان طبقه و اتاق را برای میهمانان اباعبدالله تدارک دیده بود. بهترین جایی که داشت. روستایی بودند اما سفره‌شان بسیار زیبا چیده شده بود. پر از نعمت، پر از نور. آنان مصداق این حدیث بودند: الاکرام بالاتمام. هنوز اذان صبح را نگفته بودند که صدای آهسته و پاورچین پاورچین عروس ۱۴ ساله با مادرشوهرش مرا به خود آورد. عروس ۱۴ ساله با وضو داشت برای صبحانه ما آرد خمیر می‌کرد. برای مهمانانی که از ایران آمده بودند، نان تازه می‌پختند. پیش خود گفتم امام حسین علیه‌السلام چه دوستانی برای ما کنار گذاشته‌است. کاش بتوانیم این دوستی‌ها را حفظ کنیم. کاش این راه همیشه باز بماند. ✍️فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
۱۰ به‌نام‌او 🌱 🚩 حرم اباعبدالله شلوغ بود. پر بود از زائران ایرانی و عراقی. در حرم همه فارسی حرف می‌زدند: _خانم اون مفاتیح رو بده. _خانم این‌جا چه نمازی داره؟ _ خواهر برو کنار منم بتونم نماز بخونم... آن طرف‌تر خادمه‌حرم خانمی پا به سن گذاشته. برایش یک صندلی گذاشته بودند تا خسته نشود. او خوب می‌توانست فارسی حرف بزند. نمی‌دانم ازکجا یاد گرفته بود. در کنار او ایستاده بودم و از دور با امام حسین علیه‌السلام درد و دل می‌کردم، که بانوی خادم شروع به صحبت کرد: _ببینم دخترم توی ایران شما کسی هم مانده؟ _چه‌طور خاله جان؟! _ هرطرف حرم را می‌بینم همه ایرانی‌اند. _خاله جان ایران پراست از دلداده‌هایی که امکان آمدن برایشان نبوده ... _ شما چند میلیون هستید؟ _خاله جان ایران هشتاد میلیون عاشق دارد، عاشق امام حسین علیه‌السلام،عاشق اهل‌بیت. _خدا حفظتون کنه. _خاله خدا این محبت و برادری دوتا کشور رو حفظ کنه. _الان توی ایران مادر و پدرم دلتنگ کربلایند. الان خواهر و برادرم چشم امید به دعای من دارند. خاله جان بهترین جای دنیا نشسته‌ای برای همه آرزومندان زیارت دعا کن. _ دخترم انشالله همه شیرینی زیارت را می‌چشند. شما هم دعا کن. پیشانی‌اش را بوسیدم و خداحافظی کردم. ✍️فاطمه میری 🔻🔻🔻 @jz_mft
🔰دسترسی سریع به مطالب کانال🔻🔻🔻 (الف) (ب) (پ) (ت) (ج) (چ) (ح) (خ) (د) (ر) (ز) (س) (ش) (ص) (غ) (ف) (ق) (ک) (م) (ن) (و) (ه) (ی) ❇️ اداره کل امور فرهنگی @jz_mft https://sapp.ir/jz_m.f.t
🔰دسترسی سریع به مطالب 🔻🔻🔻 (الف) (ب) (پ) (ت) (ج) (چ) (ح) (خ) (د) (ر) (ز) (س) (ش) (ص) (غ) (ف) (ق) (ک) (م) (ن) (و) (ه) (ی) ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔@jz_mft
به‌نام‌او خیلی سعی کردم چیزی بنویسم که به کسی برنخورد. انصاف را رعایت کرده‌باشم، حق مطلب را به اندازه فهم خودم بگویم. اما دیدم نمی‌شود بیشتر که جلو می‌روم به خودم بر‌می‌خورد. به خودم که جزء زنان همین جامعه هستم. در همین جامعه رشد کرده‌ام و بزرگ شدم و در اوج امنیت و احترام تحصیل کردم، رفت و آمد کردم و در یک کلمه زندگی کرده‌ام. من و مثل من در همین جامعه رشد کرده‌ایم، جامعه‌ای که الان در همه جا جز سیاهی و تضییع حق زنانش نمی‌گویند. یک عمر آرزو داشتیم پرچم ایران بر بلندترین قلل علمی و سیاسی و اجتماعی باشد و برایش هم جنگیدیم ولی به بهانه یک اتفاق، تیتر یک همه مجلات شدیم در از بین بردن حق زن. آیا این حق است؟ نه! ولله حق ایران اسلامی این سخنان نیست. ولله مهربان‌ترین موجودات کره زمین در همین محدوده جغرافیایی هستند. ولله ایران اسلامی من آن‌چیزی نیست که نشان می‌دهند. ولله زنان ایران اسلامی من از نجیب‌ترین زنان کره‌زمین‌اند. زن زندگی‌ست، این لفظ مطلق زنان است. همه‌ی زنان، پس فرقی ندارد ایرانی باشد یا افغانی، برای کجای ایران باشد، مگر فرقی می‌کند؟ پس چرا از همه‌ی زنان ایران نمی‌گویند؟ چرا از پیشرفت‌ها نمی‌گویند؟ چرا از زنان فرهیخته‌ سخنی نشد؟! چرا از یک‌دلی و انسجام خانواده ایرانی به مدد وجود مادری مهربان نمی‌گویند؟ چرا از تاریخ پراز عفت و پاکدامنی زنان ما نمی‌گویند؟ چرا روی زخم می‌نشینند؟ چرا قاضی نرفته حکم می‌کنند؟! چرا گز نکرده می‌بُرند؟! اصلا چرا خودمان نگفتیم؟ نه به دنیا، که در دنیای بازی رسانه‌ها باز هم تحریم می‌شدیم. چرا در رسانه‌هامان نگفتیم؟! چرا به گوش نوجوانمان از غرش اقتدارمان نگفتیم؟ چرا به دخترکان زیبایمان، از گوهر درونی‌اش نگفتیم. هزار گفتنی بود ولی نگفتیم. چرا نگفتیم امنیت اتفاقی نبوده؟ چرا نقشه ایران را جلوی چشم بچه‌هایمان نگذاشتیم و بگوییم: خاورمیانه یعنی قلب دنیا و ایران یعنی قلب خاورمیانه. چرا نگفتیم می‌خواهند تپش قلب ما را بگیرند؟! در درس تاریخ از فتنه‌ها و قرآن به نیزه کردن‌ها گفتیم چرا از مصادیق آخرالزمانی‌اش نگفتیم؟ چرا در درس هدیه‌ها نگفتیم جنود شیطان باهر رنگ و ریوی به میدان می‌آید. یک بار زلیخا می‌شود و عفت یوسف می‌خواهد. گاهی گوساله سامری می‌شود و استقامت و دین‌داری را بر باد می‌دهد. گاهی لباس دین می‌پوشد. گاهی عریان می‌شود. چرا نگفتیم از جنگ‌های پنهانی که دانشمند هسته‌ای را جلوی چشم فرزندش، شهید می‌کند. ترور می‌کند. گاهی تبر می‌گیرد و به جان وطن می‌افتد. چرا من نگفتم؟ چرا ما نگفتیم از چادری که یک عمر حصن ما بوده، احترام ما بوده، یادگاری مادران ما بوده، چرا از زیبایی زندگی عفیفانه نگفتیم. چرا از مستی مدام نگفتیم. چرا حلاوت دینمان را نچشاندیم، یا کم چشاندیم؟! چرا بلند نگفتیم؟ چرا زیاد نگفتیم؟ آنقدر بلند که صدای ما هم از بین این‌همه هیاهو شنیده شود. آن‌قدر زیاد که در دریای شور اطلاعات غرق نشود. چرا حواسمان نبود که از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم؟ باید شک کنیم از این همه حمله در رینگ بوکس، که تا بیایی و حواست جمع شود بعدی را میخوری. چرا در اوج اقتدار سیلی سپاه، هواپیمای اوکراینی علم شد. چرا در اوج هماهنگی کارهای اربعین، بغداد شورش می‌شود؟ بعد حضور حماسی و تاریخ ساز جهان اسلام، اربعین. هنوز سرمست از اربعین نیامده، ... هنوز نرسیدیم ببینیم با خودمان چند چندیم. اصلا دشمن امان نمی‌دهد که بزرگی کارهایمان را ببنیم، اقتدار کشورمان را، توان نیروی های انسانی را... اصلا نشد از حمله به سلمان رشدی بگوییم. وقت نکردیم کار بزرگ امام را به گوش جهان برسانیم. نشد از قدرت فقه جعفری بگوییم. اصلا حوصله نکردیم بعد از مرگ ملکه از خباثت‌هایش بگوییم. اصلا دشمن منتظر نمی‌ماند که ما یواش یواش برویم و کاری کنیم. اتفاق پشت اتفاق، بازی پشت بازی. دسیسه از پس نیرنگی دیگر. باید تا الان باورمان شده که به دوره‌ی آخرالزمان نزدیک می‌شویم. شیطان با همه‌ی جنودش آمده. کفر همه عواملش را به خط کرده. وقت آن رسیده که ما هم بیاییم و بگوییم. الان وقت بی‌طرفی نیست. نمی‌شود یک گوشه بشینی تا خط و خال برنداری. از نشانه دوره‌ی آخر الزمان این است یا با حقی یا بر حق‌. غربال پشت غربال. چه کسانی می‌توانند در حصن و حصین اسلام بمانند؟ چادرم را محکم می‌گیرم. وقت وقت مبارزه است. وقت، وقت غربال است. ✍فاطمه میری_دانش آموخته سطح۳ جامعه الزهرا سلام الله علیها ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔 @jz_mft
معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
💠به‌نام‌او💠 ایمان، وطن، حب و ترکیب معجزه‌آسای این کلمات، روایت عزیزترین خلق خداست که فرمود: حب الوطن من الایمان 🖌 چقدر با این حدیث زندگی کرده‌ایم وقتی که دل‌مان برای ایران می‌تپید. وقتی که غصه‌های کوچک و بزرگ جلو راه ایران‌مان می‌آمد و دست‌مان برای کمک به سوی آسمان‌ها دراز می‌شد. مثل زمانی که توپ روی نقطه پنالتی بود و پشت توپ کسی مثل رونالدو. ولی دل‌مان قرص بود از خدایی که همیشه هوای ما را دارد. همان ‌وقت که مادر بزرگ بی‌آن‌که از فوتبال چیزی بداند تسبیح می‌چرخاند و برای کشورش دعا می‌کرد. همان موقع که پدرمان زیر فشار بارانداز حسن یزدانی دعا می‌خواندند و انگار خودشان دارند کشتی می‌گیرند. همان وقت که کودکانمان از پیروزی ایران پرچم را دور خانه می‌چرخاندند. همه وام دار همین روایت بودیم. روایتی که این محبت را مقدس می‌دانست. اما این محبت برای ما ایرانی ها یک رنگ دیگری هم دارد. محبت ما به وطن، به ایران، فقط از جنس زاده شدن در مکانی خاص نیست. این محبت، برای خاکی‌ست که امید همه مظلومان عالم است. انگار ایران چراغی‌ست برای جهان برای شیعیان برای مسلمانان برای همه ستم دیدگان. انگار ایران نور امید خواستن و توانستن است. انگار ایران موطن خود باوری ملتی‌ست که سال‌هاست به تحریم خندید‌ه‌اند. با شهادت بزرگ شدند. این وطن دل‌خوشی هر کسی‌ست که می‌خواهد خودش آقای خودش باشد. آیا این وطن را نباید دوست داشت؟! این‌جا، جایی‌ست که دشمنان خدا را عصبانی کرده. این‌جا زنان و مردانی دارد که فرزند می‌دهند ولی ایمان نه. این‌جا مادرانی دارد که سه فرزند خود را ابراهیم‌وار تقدیم آستان الهی می‌کند برای جایی به نام وطن و خم به ابرو نمی‌آورد. مادری که بچه‌های تیم ملی را از زیر قرآن رد می‌کند و هیچ خواسته‌ای ندارد جز این‌که حرف خودی را غریبه نشنود. مادری که لباس تیم ملی فوتبال کشورش برایش مقدس است. خانم خالقی پور همین مادر است. راوی کتاب آستان این در بوسیدنی‌ست. اما مادر عزیز دستان شما بوسیدنی‌ست. مرام شما بوییدنی‌ست. مادر شهیدان خالقی پور، به بهترین و کاملترین وجه تصور، رشته‌ای از اراده و ایمان را بر گردن بازيکن ‌ها انداخت و با حرز محکم هم‌دلی و یک‌دلی بچه‌ها را راهی زمین مسابقه کرد. کاش بدانند فراموش‌کاران که مادران شهدا چه‌ جهاد عظیمی کردند و بدون ادعا هنوز هم در خط مقدم جهاد هستند، برای جایی به نام وطن. همان وطنی که وصفش گفته شد. در دوست داشتن این وطن چقدر ثواب نوشته شده؟ این‌جا موطن اهل دل است. این‌جا ایران است. آستان این در بوسیدنی‌ست. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ✍️ فاطمه میری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔 @jz_mft
معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
🖌صدای شکستن می‌آید این روزها مادران مشغول کارند، گویی در گوشه خانه یک تابلو نصب شده مثل همان‌هایی که در اول عملیات عمرانی جاده‌ها می‌زنند. خانه زیر و رو می‌شود تمیز می‌شود، بوی انواع شوینده از تمام خانه‌ها بیرون می‌پاشد. اصلا مادرها کار ندارند که اعضای خانواده کمک می‌کنند یا نه؟ برای‌شان مهم است یا نه؟ آن‌ها کار خودشان را می‌کنند. فقط شب‌ها گاهی وقتی همه در خواب‌اند صدای آهی، ناله‌ای، چیزی از خانه بلند می‌شود که گاهی شنیده‌می‌شود گاهی هم نه. بعضی ازاین مادرها چند قسمت می‌شوند، یک قسمت مادر چندتا بچه قد و نیم‌قد، یک قسمت همسر یک مرد که باید مانند یک ملکه در تسخیر قلب همسر خود باشد، یک قسمت دخترِ پدر و مادرش، یک قسمت خواهر خانواده است، یک قسمت خود وجودش است که در کارهایش تجلی کرده مثلا معلم است، کارمند است، محصل است، نویسنده است، مشغول پایان‌نامه است، در هر کدام از این ساحت‌ وجودی یک وظایفی نهفته‌است که حتی اگر نخواهد نمی‌تواند از آن تخطی کند. خیلی از اين وظایف تعریف شده با آمدن عید و بهار و ماه رمضان کار ندارد، باید خودت را برسانی، ولی مادر خانه، زن خانه، کار ندارد که کار ندارند، او کار دارد برای عید، برای بهار، برای ماه مبارک رمضان. او خانه‌اش را آماده روئیدن شکوفه‌ها می‌کند. او خودش را مهیای وظایف بیرونی خود می‌کند، او باید فکری هم برای دل خود کند که ماه خدا دارد از راه می‌رسد. همه این‌ها هست و یک جسم نازک که قرار بوده《لیست بقهرمانه》باشد. اما او در این شرایط یکه‌تاز میادین قهرمانی‌ست، میدان‌دار جهاد اقتصادی‌ست، او با تمام شرایط ایستاده است. ولی باید مواظب بود نکند فراموش کنیم، نکند بی‌خیال کمک شویم به بهانه‌ای که او می‌تواند. صدای شکستن می‌آید شاید دلی، شاید استخوانی، شاید مادری. قدر مادران را بدانیم. بهار آمدنی‌ست. ✍️فاطمه میری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔 @jz_mft
به‌نام‌او دستان آرمیتا و خداوند با عشق آدمی را به کمال رساند، آن‌وقت که از گِل پیامبر رحمت در آدم ابوالبشر زندگی را رنگ و بو داد. اصلا خدا می‌خواسته تا عشق بیاید و سختی‌ها شیرین شود و شیرینی‌ها، عسل و شاید احلی من عسل. عشق مقوله عجیبی است. همان‌قدر که درونی‌ست، اکتسابی هم هست. باید آب و دانه‌اش داد، باید غبار از چهره‌اش برداشت. عشق پدر و فرزندی از آن مدل‌هایی است که عجیب دیدنی‌ست، مثل ابراهیم و اسماعیل، یعقوب و یوسف مثل.... مثل محبت پدرانه حضرت آقا و دختر شهیدی که قد کشیده و بزرگ شده، آن قدر بزرگ که مو‌های زیبایش در پوششی از حجاب مخفی شود. همان آرمیتا کوچولویی که روی پای آقا نشسته و نقاشی‌اش را نشان می‌دهد. حالا خانمی شده که با شجاعت می‌ایستد و زینب وار از ریخته شدن خون به ناحق پدرش، در مقابل دنیا اعتراض می‌کند و دنیای پوچ آنان را برسرشان آوار... اما آرمیتا وقتی کنار پدر معنوی‌اش می‌ایستد، حال غریبی دارد، دستش به نشان ادب بالا می‌رود ولی با لرزش دستش چه کند؟ چگونه دستش را آرام کند که راز دلش را برملا نکند؟ اصلا مگر قرار است که عشق برملا نشود؟ تمام عشق به رسوایی‌اش شیرین است. عشق فرزند شهید کنار رهبرش، مرادش، پدر معنوی‌اش... انگار دست آرمیتا نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد و هی به سینه می‌کوبد. چقدر این عشق زیبا بود چقدر پدرانه چقدر دخترانه، چقدر نجیبانه و چقدر حماسی... تمام حالات آرمیتا یک طرف، نگاه تیز بین حضرت آقا یک طرف، وقتی که می‌گوید: دختر آن پدر و این مادر است دیگر... تمام مادرانگی مادر آرمیتا یا این حرف اثبات شد، چقدر روح یک فرد بزرگ است که به تمام ابعاد توجه می‌کند؟ دیشب تمام خستگی مادر آرمیتا درآمد... ✍ فاطمه میری_ دانش آموخته جامعه الزهرا سلام الله علیها ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔@jz_mft
به‌نام‌او یکی بیاید و در گوش ستاره‌ها بگوید ستاره‌ها سرشان را خم کرده‌اند تا زمین را ببینند. این چه سرّی‌است که زمین، پرنورتر از آسمان‌ها شده‌است؟ این کدام خانه است که نورش تا کهکشان‌ها ادامه دارد؟ در زمین چه خبر است؟ بوی دل‌دادگی می‌آید، بوی دل‌دادگی دو محبوب خدا، بوی محبت و علاقه‌ای از جنس ماورا، مشامی از عطر ولایت، از شاخه‌های پربارترین درخت ریشه‌دار. رایحه‌ عطر ابراهیم که قرار است در خانه علی(ع) و فاطمه(س) ادامه‌دار باشد، تا آخر تاریخ، تا خنکای نسیم ظهور، همان وقت که آدمیان تشنه‌ی عدل‌اند و 《این‌بقیه‌الله》می‌گویند. قرار است خدا دو محبوبش را به هم برساند، دو محبوبی که اگر نبودند، آسمان و زمین و ستارگان نبود. یکی بیاید و این حرف‌ها را در گوش ستاره‌ها بگوید: اگر نوری هست از ولایت علی(ع) است و اگر محبتی، از مادری زهرا(س). در خانه پیامبر(ص) ولیمه می‌دهند، قرار است فاطمه(س) به خانه ابوتراب رود. قرار است تمام زنانگی یک زن، در چشم تاریخ، به نمایش گذاشته‌شود. قرار است فاطمه(س) لباس عروسی‌اش را به مسکین دهد و تمام معادلات تاریخ را بر هم زند. قرار است لباس عروس، بهانه‌ی کوچکی باشد برای نشان‌دادن عدم تعلق و دلبستگی. خداوند با این پیوند، محبتش را به زمین کامل کرده‌است. خوش‌به‌حال ما که قرار است حسنین(ع) داشته‌باشیم. قرار است زینب بیاید و صبوری و صفا یادمان دهد... ... قرار است ما، ما که آن طرف جغرافیای حجاز نشسته‌ایم، دلمان خوش باشد به خورشیدی از توس. یکی بیاید و در گوش ستاره‌ها بگوید.... به مناسبت ازدواج آسمانی حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) ✍فاطمه میری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ 🆔 @jz_mft
✊🏻«وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»✊🏻 امروز 21\7\1402که روز جمعه است امت اسلامی ایران درجهت اعلان همبستگی باملت مظلوم ستم‌دیده فلسطین به راهپیمایی پرداختند واین حس مسؤلیت ناشی ازچند امر ودلیل انسانی واسلامی است 🇯🇴 دلیل اول: (احساس وعاطفه انسانی) ما پیش از اینکه مسلمان و یا ایرانی باشیم انسان هستیم که دارای احساس و عاطفه می باشیم و هرگز نمی توانیم مشکلات و سختی هم نوعان خود را ببینیم ولی بی تفاوت باشیم و از کنارش بگذریم بلکه ما انسان ها روح واحدیم در جسم های متعدد، از همین رو رنج و درد همنوعان رنج و درد ماست چراکه: بنی ادم اعضای یکدیگرند       که درآفرینش زیک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار      دگر عضوها را نماند قرار سال ها است بیگانه ای با حمایت دولت های غربی و اروپایی وارد سرزمین فلسطین شده است مرد و زن، بزرگ و کوچک را بی رحمانه می کشد و سرمایه انها را غارت می کند ما به عنوان انسان نه مسلمان، نمی توانیم فریاد مظلومانه انها رابشنویم ولی بی تفاوت بمانیم. کمترین کار همین حمایت معنوی است که با راهپیمای انجام می دهیم. 🍀 🍀 حجت‌الاسلام والمسلمین قادری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ @jz_mft
✊🏻«وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»✊🏻 🇯🇴🇯🇴دلیل دوم: (قدس قبله اول مسلمین) بیت المقدس قبله مسلمین و محل معراج رسول الله صلی الله علیه و آله و این نص صریح قران است که می گوید که: (سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی) و از آنجا به معراج رفته (ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی) رژیم خود ساخته انگلیس و تثبیت شده امریکا نه تنها آنرا غصب کرده بلکه می خواهد پایتخت خودش کند واین روزها به دلیل شکست درمقابل عملیات حماس به فجیع ترین جنایت دست زده است چگونه می شود ما مسلمان باشیم ولی نسبت به مقدسات و آرمان‌هایش مظلومیت ملت فلسطین بی تفاوت باشیم. 🍀 🍀 حجت‌الاسلام والمسلمین قادری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ @jz_mft
✊🏻«وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»✊🏻 🇯🇴🇯🇴🇯🇴دلیل سوم: ((صهیونیزم رژیم توسعه گر))  صهیونیزم از نظر ایدئولوژی رژیم توسعه گر است کشور مورد نظرش فلسطین اشغالی نیست بلکه (من الفرات الی النیل) است و اگر بتواند قطعا تنها به اشغال عراق راضی نخواهد شد بلکه امنیت کشور ما را نشانه گرفته و مختل خواهد کرد راهپیمایی روز قدس پیش از آنکه حمایت از مردم فلسطین باشد حمایت از امنیت کشور ما است از همین رو مسئولین امنیتی و نظامی کشور حلقه محاصره از لبنان تا غزوه بر این رژیم غاصب تنگ نموده اند تا امنیت کشورمان را حفظ نمایند. 🍀 🍀 حجت‌الاسلام والمسلمین قادری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ @jz_mft
✊🏻«وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»✊🏻 🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴دلیل چهارم: (یاری رساندن به مظلوم) از یک طرف امام صادق علیه السلام فرمود: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:( مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِی يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم: كسی كه صبح كند و اهمیتی به كارهای مسلمانان ندهد او از آنان نیست و كسی كه صدای مردی بشنود كه فریاد كمك خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست.) و از طرف دیگر امام علی سلام‌الله‌علیه وقتی سپاهیان معاویه خلخال از پای دختر اهل ذمه که تحت حکومت حضرت را در آوردند فرمود: اگر کسی برای این درد دِغ مرگ شود جا دارد. از همین رو درخطبه (۲۷) آمده است: (وَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهَدَهِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تُمْنَعُ مِنْهُ إِلَّا  بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ عِنْدِی بِهِ جَدِیراً…فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْن: به من خبر رسيده كه بعضي از لشكريان دشمن بر زنان مسلمان و ديگر زناني كه در پناه دولت اسلامند، هجوم برده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره آنان را به يغما برده‏ اند، و هيچ مردي ياور و مدافع آنها نبوده جز ناله و التماس آنان به دشمن. آنگاه غارتگران باد به غبغب افكنده و بي ‏آنكه كشته و مجروحي بر جاي گذارند، باز گشته ‏اند. فرياد از اين سستي براستي مردن به از اين ماندن). و نیز در نامه (۴۷)فرمودند: (کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا: همواره دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشید) چگونه می شود ما نام مسلمان داشته باشیم ولی کلام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله وامام علی سلام‌الله‌علیه را نادیده بگیریم وبه حمایت ازمردم مسلمان فلسطین بر نخیزیم. 🍀 🍀 حجت‌الاسلام والمسلمین قادری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ @jz_mft
✊🏻«وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»✊🏻 🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴 دلیل پنجم: (غیرت و حمیت اسلامی)  طرح چهل صفحه ای موسوم به "معامله قرن" که در کاخ سفید توسط ترامپ رئیس جمهور اسبق آمریکا و نخست وزیر رژیم صهیونیستی رونمایی شد حکایت از: (فروش فلسطین به صهیونیست ها در ازای به رسمیت شناختن دولت قوم یهود در کل فلسطین تاریخی و ایجاد روابط رسمی بین کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی بدون آنکه دولتی فلسطینی در فلسطین به وجود آید.) دارد کدام مسلمان با شرف و با حمیت وغیرتی حاضراست در برابر این توطئه و فتنه بزر گ راه سکوت را در پیش بگیرد و این ننگ را بخرد! طبیعی است مردمی که در مکتب اهل‌بیت تربیت شدند و رهبرانی چون امام‌خمینی رضوان الله علیه و رهبر معظّم انقلاب حضرت آیه الله خامنه ای مدظله العالی دارند با همین راهپیمایی به مخالفت با این فتنه و توطئه برمی خیزند وبیش ازاین به این جانیان کودک کش فرصت و مجال برای عملی کردن این نقشه را نمی دهند تا رژیم کثیف آمریکا بخودش جرئت ندهد خاک و زمینی که از آن ملت و مردم مظلوم فلسطین است مورد معامله با رژیم غاصب صهیونیستی قرار دهد. ازهمین روست استاد و مفسر کبیر علامه ایه الله جوادی فرمودند: "امروز جهان شاهد است که بیش از 50 سال مردم مسلمان فلسطین و غزه آواره شدهاند، بیگانهای به منطقه زیست آنها حمله کرد و آنها را از خانه خود بیرون کرد و روستاهایی که دارای مسکن، مدرسه، بیمارستان و درمانگاه هستند را تخریب میکند. اگر چنانچه جمعیتی این منظره را ببینند و فریاد بر نیاورند معلوم میشود که اهل غیرت نیستند." 🍀 🍀 حجت‌الاسلام والمسلمین قادری ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ @jz_mft
به‌نام‌او دلم تنگ شده برای یک غزل ناب، یک حرف اصیل یک نقطه اتصال برای چسبیدن به همه هویت و داشته‌ام، دلم یک مصرع می‌خواهد که قوت بگیریم، برای همه کارهای بر زمین مانده، برای همه دلسردی‌ها، خستگی‌ها، تاخیرها دیوان حافظ بر دستم زمزمه می‌کنم، بسم‌الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین... امام خامنه‌ای، در حسینیه امام خمینی را باز می‌کند باصلابت و مقتدر همان گونه که برازنده ایرانم است. فالله خیر حافظا می‌خوانم، چشم بد دور از جانش. خبرنگار می‌پرسد برای مرددین چه سخنی دارید؟ همه منتظرند که آقا نصیحتی بکنند، سخنی، چیزی. نصیحتی در کار نیست، فقط یک مصرع ناب: "در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست" ناخن لای اوراق دیوان مانده، به جوابم می‌رسم. انگار حمدم مستقیم تا حافظیه رفته‌است، سر مزار حافظ. قشنگی داستان مصرع اول این غزل است: "راهی‌ست راه عشق که هیچش کناره نیست" کنار نمی‌کشم. پای کار هستم، چقدر کار بر زمین مانده دارم. بسم‌‌الله... خطاط:قاسم ثابتی ✍فاطمه میری طایفه فرد ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ @jz_mft
🇮🇷 کشوری مقتدر، در سایه مردمی قوی با محوریت دیدگاه رهبر انقلاب خبرگزاری حوزه نیوز👇🏻 https://hawzahnews.com/xcTxR 🖋فاطمه میری‌طایفه‌فرد ┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄ @jz_mft "