🔰 تجمع با شکوه حوزویان در مدرسه مبارکه فیضیه
#طلبه_خبرنگار
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
دعا ڪردم بیایے زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
#امام_زمان
#علیپور
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
تبلیغ نوین
عزیز خدا🌻 #قسمت_چهارم پدربزرگ 13 سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد و تأمین هزینه خانواده بر عهد
عزیز خدا🌻
#قسمت_پنجم
سری اول که آمد مرخصی و میخواست دوباره راهی جبهه شود، مامان و بابا گفتند:
-نرو
اما او گفت:
-ما مسلمونیم، شیعهایم؛ باید بریم به انقلاب کمک کنیم و انشاءالله پیروز بشیم.
و... رفت!
در نامههایش از اوضاع جبهه میگفت، قربان صدقه رهبر انقلاب میرفت و شوخ طبعیاش هم ادامه داشت.
مینوشت: الحمدلله اوضاع خوبه و ما سلامتیم.
دوباره برای مرخصی آمد، یک هفتهای ماند. روز آخر، بابا همه خواهر و برادرها را دعوت کرد، از صبح رفته بودم که به مامان کمک کنم. مادرم برای بین راهش کتلت میپخت. لای نانها کتلت گذاشت، خیارشور و گوجه را کنارش چید، گردو و بادام برایش مغز کرد، برگه زردآلو برایش گذاشت.
در حیاط باز شد. وسط حیاط، باغچه بزرگی قرار داشت و حوض کوچکی وسط آن بود.
پدر گوسفندی را که تازه خریده بود، برد گوشه حیاط و به درختی بست. کمکم همه آمدند. عزیزالله از در وارد شد، مادر سفره را پهن کرد. عطر قرمه سبزی کل حیاط را برداشته بود. سر سفره با هم گفتیم، خندیدیم و شوخی کردیم.
موقع رفتن عزیزالله که شد، بابا گوسفند را آورد دور عزیزالله چرخاند، خودش هم دور پسرش چرخید و گفت:
-سالم که از جنگ برگشتی جلوی پات قربونی میکنم.
عزیزالله گفت:
-*باخ! بابامَ چی کار میکنه؛ برای چی این کار رو میکنی؟!
بابام دو سه بار گوسفند را دور عزیزالله چرخاند.
گویی درختهای بادام و انگور باغچه هم با حرکت شاخههایشان با عزیزالله وداع میکردند، حتی درب خروجی حیاط هم برای رفتنش آغوش گشوده بود و بدرقهاش میکرد.
مادر محکم عزیزالله را بغل کرد، او را بویید و بوسید. پدر هم در آغوشش گرفت و پیشانیاش را بوسید؛ از زیر قرآن ردش کرد.
عزیزالله وارد کوچه شد و آخرین نگاههایش را نثار همه ما کرد و رفت.
من تا اتوبوس همراهیاش کردم دورتادور اتوبوس پدرومادرهایی در حال راهی کردن جوانهایشان به جبهه بودند. عزیزالله سوار اتوبوس شد؛ از شیشه اتوبوس صورت مثل ماهش را نگاه میکردم. اتوبوس راه افتاد، برایم دست تکان داد و با لبخندی از سر رضایت و شوق، راهی شلمچه شد.
پ.ن:
*باخ: نگاه کن
📝ادامه دارد...
✍️🏻کبری یزدانی ( کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت)
🧕🏻📖مدرس: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
😡وقتی اسم خیابان ولیعصر (عج) رو تغییر میدن خیلی چیزا معلوم میشه👇
📌هدفشون نظام نیست
📌دردشون اقتصاد نیست
👈هدف فقط و فقط دینِ اسلامِ👉
🔻لطفا از خواب بیدار شید
🔻لطفا دست از سکوت بردارید
🔻لطفا گول وضع اقتصادی رو نخورید
🔻بازیچه نباشید
#تولیدگر
#صلحاء
#اسفندیاری
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
° ﷽ °
•🥀•
این روزها نفس زدنت مختصر شده
یعنی که بودن تو به اما، اگر شده ...💔
#فاطمیه
#تولیدگر
#ف_ملاشفیع
کانال اطلاعرسانی تبلیغنوین جامعةالزهرا سلاماللهعلیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
° ﷽ °
•🕊💚•
نامـِ تورا بردیمـ
در هیاهویـ دنیا
مـارا صـدا بزنــ
در هیاهویـ آخرتـ
یا زهـــ💚ـــرا (س) ...
#فاطمیه
#تولیدگر
#ف_ملاشفیع
کانال اطلاعرسانی تبلیغنوین جامعةالزهرا سلاماللهعلیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
28.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆اجتماع بزرگ میثاق با ولایت
🔅مدرسه فیضیه
💠طلاب جامعة الزهراء سلام الله علیها
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تولیدگر
#بیات
مدرس: سرکار خانم رضائی پور
🔅دوره محصول محور تدوین با اینشات با محوریت ایثار، مقاومت و شهادت
⭕️ تبلیغ مجازی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تولیدگر
#دهقانی
مدرس: سرکار خانم رضائی پور
🔅دوره محصول محور تدوین با اینشات با محوریت ایثار، مقاومت و شهادت
⭕️ تبلیغ مجازی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تولیدگر
#عبداللهی
مدرس: سرکار خانم رضائی پور
🔅دوره محصول محور تدوین با اینشات با محوریت ایثار، مقاومت و شهادت
⭕️ تبلیغ مجازی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_دانشجوی_ضدآمریکایی
#تولیدگر
#ربانی_یکتا
مدرس: سرکار خانم رضائی پور
🔅دوره محصول محور تدوین با اینشات با محوریت ایثار، مقاومت و شهادت
⭕️ تبلیغ مجازی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
° ﷽ °
•💔•
مَردیِ کِه کَندِه بوُد دَرِ قَلْعِه را زِجا
وا میکُنَد بَعد اَز تُو دَرِ خانِه را بِه زور
#فاطمیه
#تولیدگر
#ف_ملاشفیع
کانال اطلاعرسانی تبلیغنوین جامعةالزهرا سلاماللهعلیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
رمز عاشقی 💛
زمزمههایی در گردان پیچیده است. بچهها به یکدیگر سفارش میکنند، بهتر است فعلاً برای مرخصی نروند. بعد از نماز، کنار علی نشستم. او بیسیمچی فرمانده است و حتماً از خبرها مطلع.
-علی آقا! تازگیها چه خبر؟
علی بچهی کمحرف و سربهزیری است. لبخندی زد و آرام جواب داد:
-سلامتی
-بعد از سلامتی! بین بچهها پِچپِچایی راه افتاده.
محجوبانه گفت:
-هروقت خبری باشه، خبردار میشین.
فهمیدم از علی آبی گرم نمیشود. ترجیح دادم کمی بیشتر صبر کنم. دو سه روز بعد، پس از صبحگاه فرمانده اعلام کرد:
- برادرا امشب مهمونیه، هر کی میاد، یاعلی!
پس پِچپچها الکی نبود. زیاد وقت نداشتم. برای همین بدون معطلی دست به کار شدم. اول از همه باید وصیتنامهام را کامل میکردم، بعد در صف حمام، برای غسل شهادت نوبت میگرفتم، پوتینهایم را واکس میزدم و... .
بعد از نماز، حالوهوای عجیبی بر چادر حاکم شد. هرکسی در عالم خودش بود؛ رازونیاز، نوشتن وصیتنامه، پیغاموسفارش، خواندن نماز؛ خلاصه هر کس به طریقی باروبنه میبست.
پس از وداع راه افتادیم. چیزی به نیمهی شب نمانده بود که عملیات با رمز "یازهرا سلاماللهعلیها" شروع شد. صدای تیر و خمپاره گوش عالم را کر میکرد. همهجا روشن شده بود. با هر شلیکی ندای یازهرا، یاعلی و یاحسین شنیده میشد. حسن، پشت تیربار نشسته بود، ناگهان با تیری بر زمین افتاد. سینهخیز به سمتش رفتم. چشمانش را دیدم که به نقطهای خیره شده است. کمکم آرام شد و لبخند زیبایی روی لبانش نشست.
-حسن، حسن جان!
خدایا! حسن تو این شلوغی چی میبینه که من نمیبینم؟!
با نالهی خفیفی زمزمه کرد:
-اَلسَلامُ عَلَیک یا اباعبدالله
تازه فهمیدم جریان چیست.💔
ما سینه زدیم
اونا میون روضه باریدن
ما حسینحسین گفتیم
اونا حسین رو هم دیدن 😭😭
#یا_حسین_علیهالسلام
✍️🏻بتول اکبریدرجوزی (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت)
🧕🏻📖مدرس دوره: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane
🌼لباس رزم، سربند وقار
به خودش نهیب زد:
-دیدی بازم جا موندی و تنها شدی!
دلش از هوای سنگین سنگر، گرفته بود. احساس میکرد؛ ماندن و نرفتن یعنی ترس، یعنی تهی شدن از معنای شهامت!
وقت آن بود تا او هم برود و به دوستانش بپیوندد. لباس رزم پوشید و سربندش را محکم به سرش بست؛ باید همهچیز مرتب و آراسته باشد.
بارها شنیده بود این آراستگی و نجابت در لباس رزم، چشم دشمن را کور میکند.
آینه جیبی را در آورد، نگاهی به خودش انداخت اما لحظهای تردید به دلش افتاد.
-اگه اتفاقی بیفته، اگه بمب گذاری بشه؟!
هنوز هم مثل قدیم، عادت داشت تا عکسی را گوشهی آینه جیبیاش بچسباند.
به یاد زمان مدرسه، این بار شهید ابراهیم هادی، با آن نگاه نافذ و مهربان، مهمان آیینهاش بود.
چشمهایش با نگاه شهید، گره خورد و تردید از دلش رخت بست.
-نه! من اشتباه نمیکنم، به رفیق شهیدم قول دادم پس باید برم حتی اگه بمب گذاری بشه.
حجاب و وقار گمشدههای این روزهای شهر بودند.
گوشه های چادرش را محکم گرفت و سر راست کرد.
لباس رزم این روزها در میدان جنگ هدیهای بود از مادرسادات برای همه افسران وقار.
زهرا و فاطمه، دم سنگر منتظرش بودند. سنگری نه از جنس خاک بلکه از جنس ایمانواعتقاد؛ سنگر خانه، خانواده، میهن و آرمان.
محل قرار، سر خیابان شهدا بود. هر لحظه بر جمعیت افزوده میشد. تابوت شهید روی دستها موجسواری میکرد
و روی عکس بزرگی نوشته شده بود:
(آرمان برادرم شهادتت مبارک).💔
او هم زمزمه کرد.
-برادرم، آرمان! پای آرمانهای انقلاب، مثل تو و همه ابراهیم هادیهای زمان خواهم ایستاد.✋️
در سیل جمعیت رها شد، هرکس چیزی برای تبرک به تابوت میکشید.
چفیهاش را به تابوت متبرک کرد، به صورت مالید و گفت:
-اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک.🤲🤲
✍️🏻مریم دری (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت)
🧕🏻📖مدرس دوره: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane