تبلیغ نوین
🌺مثل قاسم_مثل زینب🌺 #قسمت_پنجم صبح آفتاب پر تلألو، حرارت و گرمی خودش رو به رخ همه کشید. نرجسخاتون
🌺مثل قاسم، مثل زینب🌺
#قسمت_ششم
علی سوار اتوبوس شد و رفت. چشمان نرجسخاتون و بقیهی خانوادهها به اتوبوسی که عزیزانشان را با خود میبرد، خیره ماند.
کسی از آخر جمعیت، طلب صلوات کرد. همه با ذکر، دم گرفتند و کمکم متفرق شدند.
علی رفت اما هیچگاه بازنگشت. در جزایر مجنون پرکشید و آب، تابوت جسد مطهرش شد.
همرزمانش تعریف میکردن، چقدر جانانه میجنگید و با شور یاحسین و یازینب، دشمن رو ذله کرده بود.
درسته که تازه پونزده سالش تموم شده بود اما نماز شبش ترک نمیشد.
نرجسخاتون نمیتونست دیگه توی اون خونه تنها بمونه، پیش مادرش رفت و یکی از اتاقهای خونهی عزیزجون رو با حضورش گرم کرد.
عکس حسینآقا و علی کنار هم، روزها و شبهاش رو پر کرد. هیچوقت حس تنهایی نداشت. دلش که میگرفت یا مریض میشد، این حسینآقا و علی بودن که آرومش میکردن. دنیای نرجسخاتون به کار توی مدرسه و مسجد بند شده بود. حسینآقا و علی، از تماشای نرجسخاتون پر خیروبرکت سیر نمیشن و همچنان زندگی ادامه داره...
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون.
بدینگونه با مرگ، زندگی آغاز میشود.
#شهادت_آغاز_زندگی
پایان
✍️🏻فاطمه پرهون (کارآموز دوره آموزش نویسندگی با رویکرد ایثار، مقاومت و شهادت)
🧕🏻📖مدرس دوره: مریم صادقی
کانال اطلاع رسانی تبلیغ نوین جامعة الزهراء سلام الله علیها در ایتا ⬇️⬇️
@jz_resane