این ماجرا کاملا واقعیست
گفتم مادر!
گفت: جانم
گفتم درد دارم!
گفت: به جانم
گفتم خسته ام!
گفت: پریشانم
گفتم گرسنه ام!
گفت : بخور از سهمِ نانم
گفتم کجا بخوابم ؟
گفت: روی چشمانم
گفتم پارچ اب برگشت رو فرش
گفت:ای خدا ذلیلت کنه،بمیری راحت بشم از دستت
خاک پای همه مادرا
😅😊😊
#تلنگر_
بهترین هم که باشید
سرد بشوید از دهان میفتید!
حواستان به حال و روز رابطه هایتان باشد
خیلی وقت ها دوری،دوستی نمی آورد،جدایی می آورد...
بی نهایت با تو خوشبختم،باور میکنی؟
بی شراب از عشق تو مستم،باور میکنی؟
آنچنان دل برده ای از من نمیدانم چرا
روی تو حساس و سرسختم،باور میکنی؟
#تقدیم_به_هستی م😍
🍃🌸
فردا اگر بدون تو باید به سر شود
هرگز نیاید آن روز که بی تو سحر شود
یارب شکسته باد دست جفای روزگار
او فارغ و من در فراق یار بی قرار
#شیدا
خبر داری ڪه شهری رویِ لبخند تو شاعر شد؟
چرا اینگونه، ڪافر گونه، بیرحمانه میخندی؟
صاحب عزیزی
درد ودرمان منی هم گله دارم هم نه
سوختم با تو ولی سایه ات از دل کم نه
نیستم سهم تو اما تو شدی دنیایم
شاخه ات در پی این دار ونداری خم نه
درس عبرت شده این عشق برای مردم
خود این عاشق دیوانه ولی آدم نه
بین یک جمع غمین وتک وتنها یعنی
حرف نا گفته فراوان وکسی محرم نه
از خدا خواسته ام سر بزند هر لحظه
خنده بر روی لبت ،هیچ زمانی غم نه
#محمدجوادمنوچهری
چه حزن آلود می خواند قناری قصه ی تنهائی خود را
چو بگشاید لب از لب لو دهد دیوانه دل شیدائی خود را
خموشی بهترین کارست وقتی عقل حاکم نیست در بزمی
به وزن حرفهایش هرادیبی روکند دانائی خود را
عزیز مردم چشم سیاهش بودم وامروز دانستم
خودم بر طبل کوبیدم بنای خواری ورسوائی خود را
سکوت پسته حتما درد دندان دارد اما درس هم دارد
در این بازار دنیا چون صدف پنهان کنی دارائی خود را
صداقت جنس نایاب است واینجا مدعی خروار در خروار
چو افتد پرده میبینی ندارد هیچ کس زیبائی خود را
تبی باید که ارزشمند باشد مرگ اما اوج نامردیست
فروافتادن از چشمی که دارد از خودت برپائی خود را
تو ساکت باش ای دیوانه دل،مستانه خوان،آخر نفهمیدی
برای خواب خوش هرگز نمیخواند کسی لالائی خود را
#محمدجوادمنوچهری
"تو مگر قول ندادی" همه ی عمر کنارم باشی؟
رفتی و مصرع بعدی به درک واصل شد ..!
#کوروش_نامی
به محض دیدنت
از جای بر خیزند بیماران
بنا شد با تماشای تو طب دیده درمانی😌
#ناشناس
در میانِ جزوه هایم جای اعداد نامِ توست📄
یک مهندس را به یک لبخند شاعر کرده ای👌
#شکیبا_سیاسرانی
خسته ام فردا نگاهت را برایم پست کن
یک بغل حال و هوایت را برایم پست کن
گوشم از آواز غمگین سکوت شب پر است
لطفا آن لحن صدایت را برایم پست کن...
یا بقیه الله ادرکنی💚
شرمندهی نگاه تو هستم، نگاه کن
یک بار هم نگاه به اعماق چاه کن
ما غرق در«گناه» شدیم و نیامدی
آقا ، بیا دوباره مرا «بی گناه» کن
آقا ، مرا کنار خودت جای میدهی؟
لطفی بزرگ در حق این روسیاه کن
یک روز، نه، ثانیهای؛ لحظهای فقط
چشم مرا «مسیر قدمهای ماه» کن
آقا؛ زمین شلوغ شده، گم شدم؛ بیا
فکری به حال گمشدهی بیپناه کن
آقا؛ فدای چشم تو؛ چشمان خیس من
شرمندهی نگاه تو هستم، نگاه کن...
🔹اللهم عجل لولیک الفرج 🔹
دست و دلم به شعر نمی رفت مدتی
,,عکس,, تو را کنار قلمدان گذاشتم
شعر آمد و تو آمدی و خط به خط به خط
اسم تو را نوشتم و باران گذاشتم
#نمیدونم
تا که گفتم یا علی شوریده و شیدا شدم
تا نجف پرواز کردم راحت از غمها شدم
قطره بودم از کرامات علی دریا شدم
لایق دست دعای حضرت زهرا شدم
با کسب اجازه از مدیریت گرامی
یکی از خاطراتم از محافل ادبی شهر مشهد برمیگرده به سرودن این شعر
تو آبادی و من متروکه،میخواهی خرابم کن
بسوزانم ولی تحقیر نه ،در عشق آبم کن
نگاه نافذت را دوست دارم منتها از جمع
نگاه خیره را بردار بانو کم عذابم کن
دهان مردم دیوانه را هم می توان بستن
تو با من باش اما بین آنها "هی" خطابم کن!
صدای خنده ات لالایی محض است می دانی!؟
فقط با من فقط بامن بخند و غرق خوابم کن
شنیدم با تمام شهر میگردی و گفتی نه
قبولت دارم اما جای انکارش مجابم کن
#محمدجوادمنوچهری
4_5940662170982286190.mp3
4.26M
🇮🇷ایرانِ زیبا🇮🇷
🍃❤️🎼 🌸 آوای محلی بختیاری
بلال بلال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم باران
دلم دریا
دلم لبخند ماهی ها
دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد
دلم یک باغ پر نارنج.
دلم آرامش ِتُرد وُ لطیف ِصبح شالیزار
دلم صبحی
سلامی
عشقی
نسیمی
عطر لبخندی
نوای دلکش تار و کمانچه
از مسیری دورتر حتی
دلم شعری سراسر دوستت دارم
دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد
دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد
دلم تغییر می خواهد... دلم تغییر می خواهد
"نیما_یوشیج"
در خاک هم دلم به هوای تو میتپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو
#قیصر_امین_پور
☕️
من دایره در دایره، گردابم و تکرار
هی در تو شدم غرق وتو انگار نه انگار!
من اهل همین کوچه ی بن بست کناری
تو پنجره ای رو به افق های غزلوار
من وحشی چشمان غزالین تو گشتم
با آن همه اهلیت و رسمیت بسیار
دیگر چه بگویم که در این همهمه بازار
بیرون نزند دایره از نقطه ی پرگار
ای تلخ ترین ماه شب بلخ و سمرقند!
ای قهوه ی چشمان تو آوازه ی قاجار
بعد از تو بگو با چه زبانی بنویسم؟
شعری که به اثبات تو کوشد ،نه به انکار
یه خانم رفت خرید...
وقتی کیفشو باز کرد تا حساب کنه صندوقدار یه کنترل تلویزیون توی کیفش دید...
او (صندوقدار) نتونست کنجکاوی (فضولی) خودشو کنترل کنه...
سوال کرد:
شما همیشه کنترل تلویزیون رو با خودتون حمل می کنید؟
خانم جواب داد:
نه، نه همیشه، اما شوهرم نپذیرفت امروز برای خرید منو همراهی کنه...!!!
نکته اخلاقی:
همسرتون را همراهی کنید.
داستان ادامه دارد.....
مغازه دار میخنده و همه ی اقلامی را که خانم خریداری کرده بود ازش پس می گیره...
خانم از این عمل شوکه شد و ازمغازه دار پرسید که چکار میکنه؟
مغازه دارگفت:
شوهرتون کارت اعتباری شمارو مسدود کرده...
نکته اخلاقی:
به سرگرمی های شوهرتون احترام بگذارید...
داستان ادامه دارد.....
خانم کارت اعتباری شوهرش رو که کف رفته بود از کیفش بیرون آورد (متاسفانه شوهرش کارت خودشو مسدود نکرده بود)...
نکته اخلاقی:
قدرت همسر را دست کم نگیرید...
باز هم ادامه دارد.....
وقتی خواست از کارت همسرش استفاده کند دستگاه از او خواست تا کدی را که به موبایل همسرش ارسال شده است را وارد کند...
نکته اخلاقی:
وقتی مردان در حال شکست هستند ماشین ها از آنها حفاظت میکنند...
همچنان ادامه دارد.....
وقتی خانم با ناراحتی قصد بازگشت به سمت خانه را داشت یک مسیج از موبایل همسرش برایش آمد که کد را برایش فرستاده بود...
سرانجام او اقلام را خرید و با خوشحالی به خانه برگشت...
نکته اخلاقی:
در باره مردان چه فکری می کنید...!!!
مرد همیشه خودش را فدای همسرش میکند...!!!
زندگی یک چالش مستمر و پایان ناپذیر است...!!!
😊
مثل یک شیشه ی مربایی، که رها مانده و هوا خورده
به کسی داده پا ودر آخر ،دل دیوانه پشت پا خورده
چه کسی اعتماد دارد تا، بچشد طعم شهد لبهایش
به جز آن هرزه گرد چشمانی، که هوس دارد و حیا خورده
دل به دریا زده است و می خواهد
تا بسازش برقصد اما حیف...
دیدنش مثل سیلی تلخی است
که سر صبح ناشتا خورده
خسته از دست سادگی هایش، لب ساحل نشسته وناگاه
دیده دردست دیگری دستش، حضرت عشق را و جا خورده...
درب و داغان و گیج و مغموم است،نقشه هایش تمام نقشِ برآب
چون عروسی که در شب جشنش، ناگهان قرعه ی عزا خورده
در خودش غرق و روی لبهایش، لعن ونفرین به عشق تازه ی او...
و سراسیمه می کشند از آب
نعش یک اسکناس تا خورده...
#محمدجواد_منوچهری