نسیم دلکشی
درجان صبح است
هزاران شعر
دردیوان صبح است
دوفنجان
چایی ازعشق لبریز
"بشو بیدار"
این فرمان صبح است
سلام صبحتون سرشار
از انوار الهی🌺
صبح ها را
لبخندی بچسبانید گوشه لبتان!
دلیلش مهم نیست
اصلا نیازی به دلیل ندارد
لبخند است دیگر،
هفت خان رستم که نیست!
یک لیوان چای تازه دم بنوشید
یک موسیقی خوب برای خودتان پخش کنید
و گذشته و آینده را بگذارید به حال خودشان
مهم،
همان صبح، همان لبخند، همان چای، همان موسیقیست!
صبح همه ی دوستان بخیر
بعضی از آدم ها
انگار جلد گرفته اند دور خودشان.
عجیب حرفهایشان تر و تازه است
مهربانند، دلبرند، آرامش اند
کنارشان میتوانی با خیال راحت
از سیر تا پیازت را رو کنی و بلند بخندی.
من این آدم ها را توی دلم سنجاق میکنم.
آدم های آرام و امنی که تمام غمهایمان را
روی شانه هایشان خالی میکنند...
♥️♥️ ♥️♥️ ♥️♥️ ♥️♥️
گفتند که عاشقی و دیوانهای
در باب خیال و خم ابروی کهای
گفتند بگو؛ به قصد قربت گفتم
سید علی الحسینی الخامنهای
هر کس ز ولایت و ولیّ دور شود
همسایه ی دشمن است و منفور شود!
پروانه صفت، گِرد ِعلی میگردیم
تا دیده ی هر فتنه گری کور شود!
پرسید زمن رفیق با تجربه ای
ای بر لب تو ز دوست هر زمزمه ای
محبوب تو کیست؟ بی تأمل گفتم
سید علی حسینی خامنه ای
چو گــفتند از ولایـت دست بردار
به میخ در نوشتم روی دیوار
الهـی تا ظهور دوت یار
گل پیغمـبر مـا را نگهدار
🌸🍃🍃🍃🌸🍃🍃🍃🌸🍃🍃🍃🌸
تو را انگار جای دیگری هم دیدهام
جایی شبیه سیّارهی کوچکی
که تمام هستیش
گل سرخ خارداری بود
که مسافر کوچولویی را
آوارهی زمین کرده بود...🍂❤️
👤 کامران رسول زاده
لعنتی اند این خیابان ها ؛ وقتی که شب های پاییز باشد ، از خانه بیرون بزنی و زمان ؛ رأسِ دلتنگی ات بایستد ، دست توی جیبت ببری ، آسمان و ابرها و حال و هوای عاشقانه ی خیابان را ببینی و آه بکشی که چرا آنی که باید ، نیست ؟!
چرا نیست همان کسی که دوست داشتی با او تمام این مسیرِ جانانه را قدم بزنی ، دستانش را بگیری ، با او بخندی و از حالِ خوبِ گنجشک ها و پرستوهای جا مانده از کوچ بگویی ؟ چرا نیست همانی که لابه لای حرف زدن ، عاشقانه نگاهت کند و کنارش احساس امنیت کنی ؟
چه اندازه فقیرند این خیابان ها ، این شهر و این پاییز ، وقتی دلت هوای کسی را کرده ،
کسی که باید باشد ، اما نیست !
👤نرگس صرافیان طوفان