دیروز به پدرم زنگ زدم , هر روز زنگ میزنم و حالش را میپرسم.
موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم
گفت:"بنده نوازی کردی زنگ زدی".
وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.
دیشب خواهرم به خانهام آمده بود ,شب ماند, صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته است .
گاز را شسته است , قاشق و چنگالها و ظرفها را مرتب چیده است و ....
وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود...
و منو از نگاه ها و کمک های با توقع رها کرد...
امروز عصر با مادرم حرف میزدم ,
برایش عکس بستنی فرستادم .مادرم عاشق بستنیست گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم .
برایم نوشت:"من همیشه به یادتم...چه با بستنی...چه بی بستنی".
و من
نشستهام و به کلمهی "خانواده" فکر میکنم ،
که در کنارِ تمامِ نارفاقتیها،
پلیدیها و
دوروییهای آدمها و روزگار،
تنها یک کلمه نیست،
بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است.
قدر خانواده هاتون رو بدونید ...
#تلنگر_نوشت
ما زن ها،ما دختر ها...
خودمان #تیشه به ریشه ی هم جنسمان زدیم
وقتی میدانیم مردی متاهل است
#چراغ_سبز نشان میدهیم
وقتی میدانستیم پسری دررابطه است
برایش#عشوه و ادا ریختیم
ما خودمان،خودمان را #آزار دادیم
آنقدر #دمِ_دستی شدیم ک...
که دختر قابل#دسترس همه جا پیدا میشود
کار زشت مردان را#توجیه_نمیکنم
ولی..
خب،من هم باشم چه کاریست بروم زیر بار #مسئولیت
زیربار#تعهد...
#آنقدر_راحت_به_دستمان_آوردند
که از دستشان برویم هم#عین_خیالشان_نیست
چون آن طرف یکی #بهتر از ما وجود دارد
یکی از جنس #خودمان
نگویید دیگر عین من را پیدا نمیکند...
اولا اگر #مانند_تورا_میخواست_رهایت_نمیکرد
ثانیا...
مانند تو هست...
خیلی زیاد هم هست..
آنقدر آدم هست ک جای تو را پر کند...
که تو حتی خوابش راهم نمیتوانی ببینی..
ما خودمان،خودمان را آزار می دهیم
خودمان،#جای_خالی_یکدیگر_را_پرکردیم
تا مردان را مطمئن کنیم...
که #من_نشدم_یکی_دیگر_حتما_میشود...
که من نبودم یکی دیگر #بهتر_برایت_عشوه_می_آید
#امان_از_دست_خودمان
.
.
.
#دست_نیافتنی_باشیم
#امان_از_دست_خودمان
#ارزش_خود_را_بدانیم
#لطفا_دم_دستی_نباشید
#تیشه_به_ریشه_ی_همجنسمان_زدیم
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛
پلی میسازیم ب نام #تجربه؛برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته 💚
چادرمن🌱
درشب های تار
روشن ترین
چراغ عابراست...💛✨🌸
࿇𖣐༆🅜༆𖣐࿇:
🔹پرسیدم خواهر....
🔹دلیلت چیه از انتشار عکس های اینچنینی؟
_عکس دستت با یک شاخه ی گل..
_و یا عکست از پشت با چادر...
🔺گفت:تبلیغ حجاب!!
🔹گفتم:چطور؟!
🔺گفت:خب زیباست و زیباییش دلبری میکنه و به
سمت چادر و حجاب جذب میشن..
🔹گفتم:اگر زیباییش دل نامحرمی رو لرزوند چی؟!
🔺عصبانی شده و گفت:دلی که با یک عکس دست و چادر بلرزه ،مریضه،بره خودشو درست کنه!!
🔹پرسیدم:خب چطوراون خانم که هم جنس شماست و نسبت به زینت و زیبایی شما حساس نیست،باید براش زیبا باشه و به سمت حجاب جذب بشه،اما نامحرم،که به ظرافت های شما حساسه،اگر دلش بلرزه و به سمت شما جذب بشه مریضه؟
🔺کمی فکر کرد و گفت:اصلآ درست،اما خب اون جلوی چشمانش رو بگیره!به من چه اون تحریک میشه!
🔹گفتم:خب بی حجاب ها هم که همین حرف شما رو میزنند،میگن به ما چه،آقا نگاه نکنه!
🔺خندید و گفت:هه...باسواد ،اون فرق داره،من حجابم کامله و حد حجاب رو که دین گفته رعایت کردم.
🔹گفتم حرف زدن حلاله برای یک خانم یا حرام؟
🔺گفت چه سوالی !!خب معلومه حلال..
🔹يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً
🔹گفتم نظرت راجع به این آیه چیه؟اینکه خدای متعال دستور میدهند به شما که حتی با حرف زدن حلال هم نباید دل نامحرمی رو بلرزونی،حتی افرادی که قلبشون مریضه!!
🔺کمی سکوت کرد و گفت:خب آخه توی خیابون هم که میریم،این دست دیده میشه،اونجا رو چی میگید؟
🔹گفتم :
_اولا که توی همون خیابان هم جز به ضرورت نباید رفت
_دوما دنیای دخترانه و پسرانه،کاملا متفاوته،شما یک دست میبینی فقط و آقا یک دست سفید و ظریف و زیبا
_سوما:دنیای واقعی با دنیای مجازی بسیار متفاوته،تخیل در دنیای مجازی حرف اول را میزند،آیا ندیدی که چقدر زیادن دختر و پسرایی که ندیده عاشق هم میشن توی فضای مجازی؟!
👈وقتی ندیده عاشق میشن،توقع داری اون عکس چادر بی تاثیر باشه؟
👌ضمن اینکه،اینجا رو موافقم که اگر آقای توی خیابون با دیدن دست خانم تحریک بشه،مشکل از خودشه،
اما فضای مجازی متفاوته...
🔺گفت :اینا نظرات شخصی خودته یا همه ی پسرها؟
🔹گفتم :همه نه،اما حاصل چندین نظر سنجی میگه،غالب آقایون با دیدن این عکس ها اذیت میشن..
فکر میکنن این خانمی که پشتشو کرده و عکس انداخته با چادر احتمالا زیباترین خانم دنیاست...
🔺تشکر کرد و رفت....
بعد از چند دقیقه عکس پروفایلش طوری بود که حتی جنسیتشو نمیشد تشخیص داد...
تا حالا شده
کسی رو نگاه کنی و همون موقع بگی خدایاشکرت که کنارمنه؟!
از این یهویی های قشنگ از خدا میخوام براتون
Psychology says, people who hide their feelings usually care the most.
روانشناسی میگه، آدمایی که احساسات خودشونو پنهان میکنن بیشتر غصه میخورن.
دوباره ساعت صفر و غزل غزل باران
شروع نم زده ی جاده های بی پایان
دوباره وصل و فراق و قرار عاشقی و
تمام خاطره هایی که میشود اکران...
مسیر گردش ساعت ،عبور ثانیه ها
دوباره عمر گرانی که میرود آسان...
دوباره برزخ تردید ، دوباره جبر و فراق..
و مانده خیره نگاهی ، بگوشه ی ایوان
دوباره راه گلو را چه بی سبب بسته
غمی که چاره ندارد به عالم امکان !
برای حافظ شیراز حکایتی دارم ..
رواق منظر چشمم ،زگریه شد ویران
میان دست نجیبت بیا و حبسم کن
در این بهشت خیالی چه بهتر از زندان
قرار عاشقیم را همیشه این ساعت
به کوک یاد تو ارم، تو ای به از انسان...
May 11
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن،
من ندیدم بیدی،سایه اش را بفروشد به زمین!
رایگان می بخشد؛ نارون شاخه خود را به کلاغ
هر کجا برگی است شور من می شکفد،
بوته خشخاشی،شست و شو داده مرا در سیلان بودن،
مثل بال حشره وزن سحر را میدانم
مثل یک گلدان، می دهم گوش به موسیقی روییدن،
مثل زنبیل پر از میوه، تب تند "رسیدن" دارم
مثل یک میکده در مرز کسالت هستم.
بگذاریم که احساس هوایی بخورد،
بگذاریم بلوغ زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند،
بگذاریم غریزه پی بازی برود!
کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گلها بپرد!
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند،چیز بنویسد،
به خیابان برود...!
کار ما نیست شناسایی راز "گل سرخ"
کار ما شاید این است،
که در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...!
#سهراب_سپهری
ﻗﺮﺍﺭ ﻣﺎ
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ...
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﻭ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...
ﻭ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ
ﺍﻋﺠﺎﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ
ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎرﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﻟﻌﻨﺘﯽ!
ﻣﺮﮒ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
#درد_دل_گنجشک_با_خداش...
گنجشک با خدا قهر بود …….
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..
و سرانجام گنجشک روي شاخه اي ازدرخت دنیا نشست.
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :
بامن بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود وسرپناه بی کسی ام، تو همان را هم از من گرفتی؛این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجاي دنیا را گرفته بود؟
و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت
فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت:ماري در راه لانه ات بود.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.
آن گاه تو از کمین مار پر گشودي.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاهاکه به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزي درونش فرو ریخت …
هاي هاي گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼
عاشق بودن
دوست داشتن
℡ فقط به حرف نیست...!
جنم میخواد...!
دوست داشتن اونه که...
تو شلوغی ..↶
بازم به یاد عشقت باشی..
دوست داشتن اونه که...
بخاطر عشقت...
از خوشیت و دوستات بگذری تا به عشقت ثابت کنی که فقط کنار اون خوشی..
دوست داشتن اونه که...
وقتی عشقت تنهاست...
دلش پره...
مریضه...
حال و اوضاعش بده...
کنارش باشی...
دوست داشتن اونه ک
اگه دیدی صداش گرفته..
اگه دیدی صداش غم داره...
تو حالت بدتر شه و نگران باشی...
دوست داشتن اونه که...
درکش کنی...
غیرت بذاری واسش...!
ده بار زنگ بزنی بهش...!
تا بفهمه که مهمه!
.آره دوست داشتن اینه...
❤️❤️❤️🌹🌹🌹
يک سمينار خيريه در لندن در حال برگزاري بود.
بيل گيتس به روي سن رفت و با ريتمي آرام شروع به دست زدن کرد.
هر سه ثانيه يکبار دستانش را بهم میزد
بعد از چند دقيقه گفت: هربار که من دستانم را ب هم میزنم کودکي در آفريقا از گرسنگي جان میسپارد ☹️
ناگهان صدایی با زبان شیرین پارسی از میان جمعیت گفت :
خو دست نزن الاغ 😳😟😁😂
🌴🌴 #رفاقت_به_سبک_تانک 😂🌴🌴
فرمانده گردانمون شهید حاج علی باقری نیم ساعت در مورد سکوت در شب حرف زد :
برادرا هیچ صدائی نباید از شما شنیده بشه !
سکوت ،سکوت،سکوت🤐🤐🤐
کوچکترین صدا می تونه سرنوشت یک عملیات رو عوض کنه.
باید سکوت رو تمرین کنیم
گردان در یک ستون به حرکت در آمد و ما همه مواظب بودیم صدای پاهایمان هم شنیده نشود
که در سکوت و تاریکی مرگبار شب ناگهان فریادی از عمق وجود همه ما را میخکوب کرد
آقای اسحاقیان بود مرد ساده دلی که خیلی دوست داشتنی بود:😱
در تاریکی قبر علی بفریادت برسه بلند صلوات بفرست
همه بچه مانده بودند صلوات بفرستند ؟🙄
بخندند؟🤕
بعضی ها اجابت کرده و بلند صلوات فرستادند
و بعضی ها هم آرام
اما حاج علی عصبانی فریاد کشید بابا سکوت سکوت سکوت😡😡😡
و باز سکوت بود که بر ستون حاکم شد و در تاریکی به پیش می رفت که،
این بار با صدائی به مراتب بلندتر فریاد کشید:😱😱
لال از دنیا نری بلند صلوات بفرست .
وباز ما مانده بودیم چه کنیم ...😳😳
حاج علی باقری دو باره عصبانی تر ...😡😡😡
هنوز حرفهای حاج علی تمام نشده بود که فریاد اسحاقیان بلند شد:
سلامتی فرماندهان اسلام سوم صلوات رو بلندتر ...😱😱😱
خود حاج علی هم از خنده نتونست دیگه حرف بزنه😂😂😂