اصلا آدم عاشق میشود كه تكان بخورد
كه فرق كند، وگرنه به همان صورتى كه هست دارد زندگى مىكند...
تكان كه خوردى تازه اول راه دل چسب شدن است. تكان كه بخورى گسل هاى قلبت بيدار مىشوند، آن وقت دل بستگى هاى سابقت يكى يكى زير آوار گير مىافتند و بالاى تَلّى از آوار آرزوهايت به خورشيد مىرسى. اگر رسيدن به خورشيد نمى ارزيد كه تمام درختان دستشان را دراز نمىكردند تا قد بكشند و به او نزديك و نزديك تر شوند،كوه ها از گسل ها بالا نمىرفتند تا اولين كسى باشند كه طلوع مهرش را مىبينند.
خورشيد را مىشود خواست، اما تكان كه نخورى، ميشوى درختچه ى تزيئنى گلدان پشت شيشه ى آشپزخانه يا در هيبت كوه معدنى مىشوى كه هر روز بيشتر از دلت مىكنند و كوتاه تر و كوتاه تر مىشوى.
تكان كه خوردى ناب مىشوى.
اصلا آدم عاشق مىشود كه تكان بخورد وگرنه روزمرگی را که همه بلدیم...
نیما درویش
ماه سیمای بلا خنده ی مطلوب منی
فتنه گیسوی عسل عشوه ی محبوب منی
سرو موزون غزل گویش افسون گفتار
روشنی آور گلچهره ی محجوب منی
شورش عاشقی و علت بی تابی محض
صبح آرامش بعد از شب آشوب منی
در زمانی که خیالم پی عاقل شدن است
رسم دیوانگی و مستی مرغوب منی
بی تو آواره ی دنیای به هم ریخته ام
طرح موزونی و زیبایی اسلوب منی
خاطرت جمع که این سینه فقط خانه ی توست
ماه من، همدم من، مونس من ، خوب منی
دستای تو وقتی که تو دستمه
نگاه زیر چشمی تو بستمه
باهم قدم زدن توی خیابون
چه حسیه تو نم نمای بارون
ی گوشه از پیاده رو میشینم
رویای با تو بودنو میبینم
حس میکنم کنارمی همیشه
بدون تو......محاله, نمیشه
رو بر میگردونم بروی ماهت
دست میکشم به موهای سیاهت
دودستی صورت تورو میگیرم
بهت میگم بدون تو میمیرم
حس منو تو چشمای من ببین
هیچی نگو, هیچی نمیگم, همین!!
صورت تو مثل داغ تنوره
چشات نگین و گردنت بلوره
حرارت لبای تو.......بیخیال!
بزار نریم بسمت چیز محال!
همین که حست میکنم کافیه
تقدیم تو شعرای بی قافیه
عشق یعنی در کنارش حس آرامش کنی
بوسه را پیوسته از لبهای او خواهش کنی
عشق یعنی شمع باشی وبسوزی تا سحر
با تمام ناز های دلبرت سازش کنی
عشق یعنی با وفا باشی و عشقت پاک پاک
بازوانت بهر خواب دلبرت بالش کنی
عشق یعنی صادقانه مهر ورزی بهر دوست
یک نفر باشد مرادت گرم گفتارش کنی
عشق یعنی دل یکی دلبر یکی باشد فقط
در فراقش مثل باران لحظه ها بارش کنی
عشق یعنی مثل پروانه بگردی دور یار
هی بگویی دوستت دارم و تکرارش کنی
عشق یعنی منتظر ماندن به پای لحظه ها
چشمها را مایل دیدن به دیدارش کنی
عشق یعنی محو باشی بردو چشمان سیاه
مثل یک سنگ صبور محرم به اسرارش کنی
عشـــــــــــق یعنی یک تلنگر بر تن احساس گل
عاشــــــــــــــقی یعنی بزن بر این دل دیوانه پُل
عشــــــــــق یعنی روز و شب درگیر غوغای نگاه
عشـــــق یعنی حسرت و اشک و من و اندوه و آه
عشــــــــــــــق یعنی شعر چشمان ترا باور کنم
در تب این شــــــــــــعله ها این دیدهام را تر کنم
شـــــــــــعر یعنی شعر عاشق در کتاب خاطرات
خیره بر چشمان شب با بهت و حسرت گیج ومات
عشق یعنی یک غزل در وصف دل در عمق شب
قافیه اشک و ردیفش شعله عشق است و تب...!!!
از من جدا مشو که تمنای من تویی
مهتاب خلوت شب تنهای من تویی
دانم تو آسمانی و من خاک درگهت
آرامش بهانه ی بیجای من تویی
امروز را به یاد تو می آورم بسر
آغاز روز دیگر و فردای من تویی
پیمانه ام تهی است خمارم ز هجر تو
جام و سبو و باده و مینای من تویی
پر پر کنم به راه تو گلهای عمر را
تا بوستان هستی پایای من تویی
موج بلای عشق تو جان را کشد بکام
همچون حباب دورم و دریای من تویی
خندد نسیم صبح به شمع وجود من
باز آ که آخرین دم دنیای من تویی..
امشب به یاد رویت خوابیده ام چه زیبا
شاید که من ببینم هر دم تو را به رویا
در خواب خود ببینم در ساحل تو هستم
همچون عروس زیبا در زورقت نشستم
دست تو را بگیرم ای عشق آتشینم
چشمم ببندم و باز، آرامشی ببینم
در خواب من تو یوسف، من هم شدم زلیخا
اما تو می دویدی دنبال من چه زیبا ...
لب بوسه بوسه بر لب، غرق شراب بودیم
تا صبح کنج آغوش، مست و خراب بودیم
با من بیا لب رود، پا را در آب بگذار
بر شانه ات سرم را تا وقت خواب بگذار
دست نوازشی بر مویم بکش دوباره
بشمار با خیالم تا صبحدم ستاره
هستی همیشه با من، در خواب و در خیالم
چشمت همیشه پیداست در قهوه های فالم
اصلا آدم عاشق میشود كه تكان بخورد
كه فرق كند، وگرنه به همان صورتى كه هست دارد زندگى مىكند...
تكان كه خوردى تازه اول راه دل چسب شدن است. تكان كه بخورى گسل هاى قلبت بيدار مىشوند، آن وقت دل بستگى هاى سابقت يكى يكى زير آوار گير مىافتند و بالاى تَلّى از آوار آرزوهايت به خورشيد مىرسى. اگر رسيدن به خورشيد نمى ارزيد كه تمام درختان دستشان را دراز نمىكردند تا قد بكشند و به او نزديك و نزديك تر شوند،كوه ها از گسل ها بالا نمىرفتند تا اولين كسى باشند كه طلوع مهرش را مىبينند.
خورشيد را مىشود خواست، اما تكان كه نخورى، ميشوى درختچه ى تزيئنى گلدان پشت شيشه ى آشپزخانه يا در هيبت كوه معدنى مىشوى كه هر روز بيشتر از دلت مىكنند و كوتاه تر و كوتاه تر مىشوى.
تكان كه خوردى ناب مىشوى.
اصلا آدم عاشق مىشود كه تكان بخورد وگرنه روزمرگی را که همه بلدیم...
نیما درویش
از جنون لبریز شده ام و رنگ و بوی فرهاد گرفته و امشب شور دگری در وجودم می خزد،بغض گلویم را گرفته و قصد خفگیم را دارد،اما نه من به جانم نیاز دارم تا شاید او لحظه ای بر در خانه ام گذر کند و من جانم را سنگفرش قدومش سازم.
ای تن،ای دنیا...از شما بیزارم،تا کی نرسیدن،تا کی سوختن،تاکی بی خبری،به ستوه آمدم از این نفس خبیثی که حتی لحظه ای با روحم هم صدا نگردید.
خدایا مبادا سر از قبر در آورم و به شهد شهادت نرسیده باشم،خدایازندگیم را با
اجابت این آرزو، زینت بخش و لیاقت شهادت را نصیبم فرما،
مهربان من به خودت قسم که فردوست هم آرامم نمی کند اگر از فیض شهادت محروم بمانم،روا مدار که ملاقاتت کنم در حالی که جانم را پیشکش قدومت نکرده باشم.....
دارم گریه می کنم،خیلی بیقرارم.
از نوشته های دانشجوی مامایی
مرحومه راضیه جعفریان
💕خوشبختی گاهی،
آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش،
که حسش نمیکنیم،
چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن،
خوشبختی بود،
خنده های کودکیهامان،
شیطنت ها،
آهنگ های نوجووانیمان،
خوشبختی بود،
اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم،
چای را به غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است، سرد یا داغ است،
زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم،
گفتند ساکت، مردم خوابیده اند و ما، غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم، خوشبختی را ندیدیم یا، نخواستیم ببینیم شاید، اما، حالا،
رفیق جانم، هرکجا که هستی، هر چند ساله که هستی،
با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی که همه مان داریم،
فردا را ، قدر بدان،
خوشبختی های کوچکت را بشناس و بفهم و باور کن
برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش، برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد، هنوز هست،
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست، برای تقدیم یک شاخه گل به همسرت،
رفیق جانم، خوشبختی ها مانا نیستند،
اما، میشود تا هستند زندگیشان کرد، نفسشان کشید...
یادمان باشد بزرگترین خوشبختی "عشق "است
وقتی دلت از همه ی دنیا می گیره
وقتی قفل دلت حتی با خنده هم باز نمیشه
وقتی دلت می خواد زانوهاتو در آغوشت بگیری و به اندازه ی بزرگی خدا گریه کنی
وقتی همه چیز خوبه ولی دلت زخمی شده
وقتی خودت خوب و سلامتی، اما دلت به هر دلیلی سخت گرفته ...
... کافیه نگاهی به آسمون بندازی و اون موقع ست که خدا رو پیدا می کنی و از شدت شرم سرت رو میندازی پایین...
نمی دونی چند وقته که صداش نکردی که حتی یادت رفته خدا کجا هست!
اما همین طور که سرت پایینه یه نگاهی به قلبت بنداز...
ببین خدا چند وقته پشت در قلبت منتظره تا در رو باز کنی و از اون به بعد امید و عشق میشه صاحب قلبت...
خدا جونم مثل همیشه اومدم سراغ خودت...
خدایا فقط خودت می دونی که دلم گرفته...
خدایا مثل همیشه خودت دستهای ضعیف مرا بگیر...
بگذار مثل همیشه به غم پوزخندی بزنم که من خدایی چون تو دارم...
بزرگتر از آنچه که توصیف شود...
پنجره قلبمان باز باشد برای ورود خدا...
🍃
🌺🍃
صد دانه مسئول، دسته به دسته
بی نظم و ترتیب، هرجا نشسته!
هر دانه ای هست، خوشحال و خندان
جیبِ گشادی، در جامه ی آن!
مسئول ها را پیچیده با هم
در لایه ی "رانْت"، پروردگارم
هم با نفوذ و هم مایه دارند
با گونیِ پول، فکرِ فرارند!😂😂😂😂
═════
توهدفی ، من دنبال توام
تو معبودی ، من عبد توام
توعشقی ، من عاشق توام
تو نوری ، من شب پره توام
تو ارباب باشی ، من برده ام
تو همراه باشی ، من رونده ام
تو ناز باشی ، من نیازم
تو آوازباشی ، من یه سازم
خدایا فقط باش ، که بی تومی بازم ...❤️
تصميمات دانشجويان:
یه سکه رو بالا میندازیم اگه شیر اومد میخوابیم
اگه خط اومد فیلم می بینیم
و اگه لبه اومد درس می خونیم.😂
کاش دنیاطوری بود
که هیچکس به کسی
نیازنداشت
اونوقت آدمها
مطمئن میشدن
کسیکه
سراغشون رومیگیره
دوسشون داره
نه کارشون
باور نمیکنم خدا به کسی بگوید:
" نه...! "
خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم....
٢- یه کم صبر کن....
٣- پیشنهاد بهتری برایت دارم....
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...
شاید خداست که در آغوشش می فشاردت
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!
سلام بانو ؛ بانو ی عالمه وفاضله که وجود با برکتت در خانواده وحی وعصمت ، پرورش ورشد یافت ومایه افتخار وزینت پدر هستی وهمه عالم به شخصیت ثبات یافته وکامل ٫٫تو٬٬مباهات
می کند.
براستی تو ای بانوی عالمه وصبور زینب ؛ زینت پدرهستی.
ای باد صبح منزل جانان من کجاست؟
من مردم، از برای خدا، جان من کجاست؟
شبهای هجر همچو منی کس غریب نیست
کس را تحمل شب هجران من کجاست؟
#هلالی_جغتایی
🌹🌹🌹
عشق چیزی است که من هر روز در لبخند تو می بینم
عشق چیزی است که با هر لمس تو احساس می کنم
عشق چیزی است که در هر کلمه ای که می گویی می شنوم
عشق چیزی است که ما هر روز در آن زندگی می کنیم
🍃 🌺 🍃 🌹
و چه زیبا شاعر میگوید :
لا تقسوا علی أنثی إلا فی عناقها…
به زن سخت نگیرید
مگر به هنگام در آغوش کشیدنش :))
#وصف_عشق