📖عنوان خاطره: الگوی مناسب
✍️راوی:برادر شهید
خودش را نسبت به ما #مسئول میدانست. کارها و رفت و آمدهای ما را زیر نظر میگرفت و کنترل میکرد.
وقتی از #مدرسه بر میگشتم، از ما میپرسید که چکار کردیم و درسهایمان در چه وضعی است.
علاوه بر این چون خودش مقید به انجام فرائض دینی بود، به ما نیز توصیه میکرد که در ادای آنها غفلت و کوتاهی نکنیم.
روی این موضوع حساس بود که ما از مسیر درست منحرف نشویم و به همین خاطر هراز گاهی ما را همراه خودش به جلسات مذهبی و کلاسهای قرآنی میبرد تا ما هم از این محافل کسب فیض کنیم.
آری از همان کودکی اخلاق و رفتارش برای ما الگو بود.
🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|
|♡کنگره سرداران و۲۵۰۰شهیدنجف آباد♡|🕊⚘️↷
https://eitaa.com/k2500sh
📖عنوان خاطره: اهل مطالعه بود
✍️راوی:برادر شهید
اوقات فراغت خود را به #کتاب_وکتاب_خوانی میگذراند
و در این بین علاقهاش بیشتر به کتابهای انقلابی بود.
بعد از مطالعه، کتابها را به دوستان یا همکلاسیهایش میبخشید تا آنها هم بهره ببرند و استفاده کنند.
یادم است یک بار #مامورین_ساواک به خانهمان ریختند و دنبال کتابهای ایشان گشتند،
اما به لطف خدا بعد از تفتیش چیزی پیدا نکردند و بدون اینکه چیزی عایدشان شود، از آنجا رفتند؛ چون حیدرعلی کتابهایش را داخل طویله پنهان کرده بود.
🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|
|♡کنگره سرداران و۲۵۰۰شهیدنجف آباد♡|🕊⚘️↷
https://eitaa.com/k2500sh
📖عنوان خاطره: پیک
✍️راوی:برادر شهید
در #عملیات_ثامن_الائمه به عنوان پیک مخصوص خط اول با فرماندهی لشکر منصوب شد.
#شجاعت_و_دلاوریاش در این سمت مثال زدنی بود.
با رشادت فراوان در آن باران آتش به دل دشمن میزد و پیام فرمانده را به ردهها میرساند.
تا اینکه یک بار در حال انتقال دستور فرمانده شدیداً به رگبار بسته شد و از جایی که خدا میخواست، فقط پایش مجروح گردید.
ما از این موضوع خبر نداشتیم تا اینکه ایشان به مرخصی آمد و ما با پای باندپیچی شده او مواجه شدیم.
🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|
|♡کنگره سرداران و۲۵۰۰شهیدنجف آباد♡|🕊⚘️↷
https://eitaa.com/k2500sh
📖عنوان خاطره: اگر خدا بخواهد
✍️راوی:همرزم اکبر چترائی
پیش از #عملیات_رمضان بود،
با قاب عکسی از خودش وارد پاسدارخانه شد.🏞
با تعجب از ایشان پرسیدم که این را برای چه با خودت آوردی؟
لبخندی زد 😊و گفت: «این قاب را تازه سفارش دادهام اگر خدا بخواهد برای جلوی ماشین میخواهم.»
مدتی بعد از این ماجرا به آرزویش رسید.🕊
🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|
|♡کنگره سرداران و۲۵۰۰شهیدنجف آباد♡|🕊⚘️↷
https://eitaa.com/k2500sh
📖عنوان خاطره: نحوه شهادت
راوی:همرزم اکبر جلالی
عراقیها هر لحظه به خاکریز نزدیکتر میشدند، در حالی که ما فقط سه فروند موشک تاو داشتیم.
بیدرنگ به اتفاق آقای ملکی موشک انداز را برداشته و بالای خاکریز رفتیم.
رو کردم به ایشان و گفتم که بگذار من پشت قبضه بشینم.
گفت که حالا جای این حرفها نیست، مگر نمیبینی دارند به خاکریز میرسند.
در حالی که ایشان هدفگیری میکرد من هم آیۀ فاالله خیرو حافظ و هو ارحم الراحمین را میخواندم. چند لحظه بعد با فریاد زدن آقای ملکی به خود آمدم.
بدون معطلی نگاهی به آن سوی خاکریز کردم و دیدم دود غلیظی از یک تانک به هوا بلند شده، سریع موشک دوم را در قبضه قرار دادم.
باز هم هدفگیری ایشان ثمربخش بود.
سر و صدای عراقیها به خوبی شنیده میشد، همچنین صدای انفجار پیاپی در اطرافمان. دود و گرد و غبار مارا احاطه و میدان دیدمان را محدود کرده بود.
وقتی نگاهی به اطراف انداختم دیدم غیر از ما سه نفر کسی آنجا حضور ندارد.
پس از شلیک و اصابت موشک سوم آقای ملکی از جیپ پایین پرید و گفت: «با راننده سریع قبضه را از اینجا دور کنید»
کنارش رفتم و گفتم که تا نیایی ما هم نمیرویم.
گفت که الآن موقع جر و بحث نیست، عراقیها پشت همین خاکریز هستند، اگر نروید هم اسیر میشوید و هم اینکه قبضه به دست آنها میافتد.
روی خاکریز رفتم تا مطمئن شوم، دیدم ایشان درست میگوید و آنها در نزدیکیمان هستند.
ناگهان آقای ملکی داد زد و گفت: «جلالی من چند دقیقهای جلوی آنها را میگیرم، شما به سرعت دور شوید.»
در حالی که تمایلی به رفتن نداشتیم، با اصرار ایشان راهی شدیم.
در همان حین آقای ملکی اسلحهای از شهدا را برداشت و شروع به تیراندازی به سمت عراقیها کرد. ما از معرکه خارج شدیم و ایشان به درجۀ شهادت رسید.
🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|
|♡کنگره سرداران و۲۵۰۰شهیدنجف آباد♡|🕊⚘️↷
https://eitaa.com/k2500sh
🏞 تصویر گرفته شده در زمان انجام رژه 22بهمن در سال 58 در باغ ملی (میدان امام خمینی) نجف آباد :
نفر اول از چپ که جلوتر از بقیه ایستاده، وسیلهها، در ستون سمت راست (ستون اول) به ترتیب از نفر اول به سمت انتهای ستون شهید غلامعلی جعفری، محمود مهدیه، اصغر جلالی، مرتضی کاظمی، نشناختهایم و سیدرضا طباطبایی (با سر تراشیده)
ستون دوم یا سمت چپ: ماندهعلی قیصری و 🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|.
|♡کنگره سرداران و۲۵۰۰شهیدنجف آباد♡|🕊⚘️↷
https://eitaa.com/k2500sh
مراسم اولین سالگرد شهادت 🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|
|♡کنگره سرداران و۲۵۰۰شهیدنجف آباد♡|🕊⚘️↷
https://eitaa.com/k2500sh
اواخر آبان 60. شوش. مقر نیروهای نجف آباد بعد از عملیات طریق القدس. در آستانه تشکیل تیپ 8 نجف اشرف. ایستاده از راست نمی شناسیم، شهید جعفر میرعباسی و حسین نعمتی. نشسته از راست به چپ شهید عباسعلی عموقنبری، نمی شناسیم، شهید رضا حبیب اللهی، نمی شناسیم، نمی شناسیم، نمی شناسیم، شهید احمد محمدی، حسن عباسی، شهید مجید کبیرزاده، شهید احمد کاظمی و #شهیدحیدرعلی_ملکی.
#کنگره_سرداران_و۲۵۰۰شهیدنجف_آباد♡🕊♡↷
https://eitaa.com/k2500sh
در کردستان، شهید حیدرعلی ملکی به عنوان فرمانده گردان جندالله در #پادگان_سنندج کار خود را شروع کرد.
روزی، #ضدانقلاب_دوپاسدار را شهید کرده و کنار پیکر شهدا می نویسد: «سزای تمام پاسداران همین است.»
شهید ملکی موقعی که با این صحنه مواجه می شود، انگشتش را خراشیده و با خونش می نویسد: «ما تا آخرین نفس از انقلاب و اسلام دفاع خواهیم کرد.»
🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|
#کنگره_سرداران_و۲۵۰۰شهیدنجف_آباد♡🕊♡↷
https://eitaa.com/k2500sh
9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گویـے خُدا لبخندشان را برایِ شھادت گلچین کرده🌱'(:
راز آن لبخند چیست؟!
آیا صاحب تمام لبخندها مثل شما کوچ مـےکنند؟!💔
🌷سردار شهید حیدرعلی ملکی🌷
|فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف|
#کنگره_سرداران_و۲۵۰۰شهیدنجف_آباد♡🕊♡↷
https://eitaa.com/k2500sh
کنگره ۲۵۰۰شهیدنجف آباد
در کردستان، شهید حیدرعلی ملکی به عنوان فرمانده گردان جندالله در #پادگان_سنندج کار خود را شروع کرد.
بخوانید خاطره جالب شهید عزیز را.
به راستی کجای این سرزمین زیبا چنین افراد با بصیرتی میتوان پیدا کرد.
به حق باید گفت
#نجف_آباد_پایتخت_شهیدان
#نجف_آبادرتبه_اول_ایثارگری_کشور