eitaa logo
کنگره ۲۵۰۰شهیدنجف آباد
506 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
66 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❣️تصاویرسردارن شهید نجف آباد❣️ خوب کنید به چهره هاشان آن ها که تنها به نگفتند را درک کردند مصداق" الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع) ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
فاطمیه را عاشورایی برگزار کنید 🌱بنده حوائج یک ساله خود را در ایام فاطمیه میگیرم .🌱 برخی گله میکنند که چرا با این کسالت اینقدر برای مراسم وقت می‌گذارید و از اول تا آخر مجلس فاطمیه و روضه را می‌نشیند ... اینها نمی‌دانند؟!!! رزق سال کشور را در فاطمیه میگیریم. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
🕊 جوانی که روی تخت بیمارستان شهیدش کردند ❣️ ژیان را با دست سر و ته کردیم و همراه دو نفر دیگه، مجروح در بغل نشستم عقب. گفتم نترس و فقط ما رو برسون بیمارستان. گوشه و کنار بیمارستان پُر بود از زخمی و تلاش و تقلای کادر بیمارستان و مردم. توران موحدی که پدرش «علی‌کبابی» در سه‌راه امیدی مغازۀ میوه‌فروشی داشت، سر‌پرستار بیمارستان بود و هوای انقلابی‌ها را داشت. خواست «علی کافیان» که پدرش در کوچۀ دلگشا مغازۀ کاه‌فروشی داشت، را بخوابانم روی تخت و براش خون جور کنم. کافیان هنوز ناله می‌کرد و آب می‌خواست. موحدی تازه از اتاق خارج شده بود که نعرۀ پاسبان‌ها پیچید در راهروی بیمارستان. جمشیدیان، کاظمی و طاهری ژ3 به دست مستقیم می‌آمدند سمت این اتاق. اگر من را با این لباس‌های خون‌آلود می‌دیدند، همان‌جا خلاصم می‌کردند. اشهدم را گفتم و بی‌حرکت ایستادم پشت در. جمشیدیان هم‌زمان با فحش‌های رکیک و ناموسی به سرپرستار و تاکید روی این‌که کسی حق درمانِ مجروحان را ندارد، لگدی به درب کوبید. در طوری باز شد که من را بین زاویۀ خودش و دیوار مخفی کرد. جوان نوزده‌ساله که پاسبان چاق و بد‌دهن شهر را شناخته بود، با وحشت همچنان از تشنگی می‌گفت. 🕊 جمشیدیان با پوتین رفت روی تخت و چند‌باری شکم مجروح را فشار داد. کافیان، چند نعره زد و همان‌جا شد. از ترس و خشم می‌لرزیدم و هزار جور فکر به ذهنم آمد ولی تکان نخوردم. پاسبان‌ها رفتند سراغ اتاق‌های بعدی و این فرصتی شد برای فرار از اتاقی که خاطره‌اش هنوز برایم زنده مانده. نزدیک در خروجی که رسیدم، شروع کردند به دستور ایست و تیر‌اندازی. از بالای سه پله‌ای که راهروی اورژانس شیر و خورشید را به حیاط می‌رساند، به حالت شیرجه پریدم پایین. بی‌خیال زانو و دست‌های زخمی‌ام شدم و با تمام توانم دویدم داخل کوچۀ پشت بیمارستان. 📌 خاطره یکی از انقلابی نجف آباد ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh
.:: کنگره سرداران و دو هزار و پانصد شهید شهرستان نجف آباد - شهید مهدی قلی غلامی ::. https://shohadanajafabad.com/71
تصاویر مدیر و مدبر بود و کم‌تر حرف می‌زد و بیشتر عمل می‌کرد. بخشنده و ساده‌زیست بود و به اخلاص و قناعت شناخته می‌شد. روی بیت‌المال حساسیت ویژه‌ای داشت. در کردستان با طی مسیرهای طولانی و صعب‌العبور کوهستانی و نبرد در سرمای طاقت‌فرسا، به سرعت مدارج پیشرفت در فرماندهی را طی کرد و در آخرین روزهای سال62، مسئولیت یکی از محورهای عملیاتی را بر عهده گرفت.تابستان سال بعد، به عنوان فرماندۀ گردان در عملیات قادر در ارتفاعات شمال‌غرب شرکت کرد و به شدت زخمی شد. نیروهایش تلاش کردند او را برگردانند ولی شدت آتش دشمن مانع شد و مهدی‌قلی در همان محدوده در 27سالگی به شهادت رسید و پیکرش در منطقه باقی ماند. سال75 پیکرش تفحص شد و در گلزار شهدای زادگاهش خاکسپاری شد. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┄┄┄ •🌷• ↷ 🆔️https://eitaa.com/k2500sh