eitaa logo
اخبار نهاوند و ایران
1.1هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
53 فایل
انتشار جدید ترین اخبار نهاوند و ایران
مشاهده در ایتا
دانلود
این عکسهای مردادماه امسال هست که با رفقا رفته بودیم در دل طبیعت، عکسهارو رفیقم گرفته. اون موقع منتشر نکردم تو اینستاگرام و ایتا، رفقا گفتن چرا نگذاشتی تو پیج، گفتم دلیلی نمیبینم حالا هر تفریحی رفتم مردم بفهمن اما الان بدلایلی که در متن زیر میگذارم، چندتا از عکساشو منتشر میکنم متن زیر بسیار بسیار مهم👇👇تا میتونید منتشر کنید
♦️ لو دادن براندازها توسط تجزیه طلب ها!😂 🔹 در ادامه درگیری براندازها با یکدیگر، این بار عناصر تجزیه طلب خارج کشور اطلاعات شخصی سلطنت طلب های شرکت کننده در تجمعات خارج کشور را منتشر کردند @kabarnahavand اخبار نهاوند و ایران
🛑رفته در فرهنگ غرب و متوجه شده چه بلایی سر انسانیت داره میاد ، با ناراحتی شدید داره توضیح میده که نسل های جدید اونجا با چه بی هویتی وحشتناکی بزرگ میشن 🔹 تا جایی که میتونید این پست رو برای آگاهی مردم کشورمون منتشر کنید 🔹 استوری کردن این پست برای شما یک دقیقه بیشتر وقت نمیگیره اما اثرش آگاهی مردم سرزمین مون هست @kabarnahavand اخبار نهاوند و ایران
⭕️ اطلاعیه به اطلاع هم استانی های عزیز می رساند؛ به علت بارش برف، سرمای شدید و مدیریت مصرف گاز، ، مدارس و سراسر استان فردا سه شنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۷ در نوبت "صبح و بعدازظهر" تعطیل و آموزش ها به صورت مجازی و در بستر شبکه شاد صورت می گیرد. لازم به ذکر است؛ تاریخ برگزاری امتحانات داخلی متعاقبا" توسط مدارس اعلام خواهد شد. مقتضی است؛ مدیران محترم مدارس اهتمام ویژه در مدیریت سیستم های گرمایشی و موتورخانه های مدارس را داشته باشند. " اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش استان همدان @kabarnahavand اخبار نهاوند و ایران
✅ روایت هوشنگ نهاوندی از آخرین دیدارهایش با شاه پیش از خروج او از کشور هوشنگ نهاوندی (زاده ۱۱ آذر ۱۳۱۲) سیاستمدار و استاد دانشگاه ایرانی است. او وزیر آبادانی و مسکن، وزیر علوم، رئیس دانشگاه شیراز و رئیس دانشگاه تهران در دوران محمدرضا پهلوی بود. او در سال 1365 در پاریس در مصاحبه با شاهرخ مسکوب برای پروژه تاریخ شفاهی ایران مطالبی را از آخرین روزهای حضور شاه و تلاش اطرافیان برای منصرف کردن وی برای خروج از کشور بیان می کند که خواندنی است. آخرین روزهای کابینه ازهاری با اولین روزهای کابینه بختیار بود. ولی هنوز ۱۶ ژانویه [روز خروج شاه] نشده بود و بختیار کابینه‌اش را معرفی نکرده بود. [البته] بختیار مأمور غیررسمی تشکیل کابینه شده بود. قرار شد با گروهی از استادهای دانشگاه و اشخاص مختلف برویم در کاخ و به اعلی‌حضرت بگوییم که ما می‌خواهیم اینجا متحصن بشویم که شما از ایران نروید. گروهی رفتیم به‌‌هرحال به دربار که عبارت بودند از افرادی که تا جایی که بنده الان خاطرم هست.  سیزده چهارده نفر بودیم. قرار بر این شد که من و باهری و معتمدی چون سابق متصدی مقاماتی بودیم صحبت نکنیم، اعتبار و مصفا سخنگوی جمعیت، مصفا هم اصولاً خیلی موافق اعلی‌حضرت نبود مصدقی بود به‌اصطلاح، ولی به‌هرحال معتقد بود به اینکه الان باید جلوی [رفتن شاه را گرفت] دکتر اعتبار خیلی قشنگ صحبت کرد. علیاحضرت شروع کردند به گریه کردن که بنده معنای گریه ایشان را نفهمیدم، و اعلی‌حضرت عصبانی شدند گفتند «شما به ما دارید درس سیاست می‌دهید که ما نرویم یا برویم؟» ما هم راستش را بخواهید هنوز از ایشان می‌ترسیدیم. جا زدیم و مثل سگ دم‌مان را گذاشتیم روی کولمان و برگشتیم آمدیم بیرون و خلاصه هیچی. بنده مع‌ذلک گفتم که چه کنیم؟ چه نکنیم؟ فردا با دکتر باهری باز هم تلفنی مشاوره کردیم. دکتر باهری گفت «خوب هر کدام‌مان جداگانه برویم دوباره.» بنده وقت خواستم رفتم پهلوی اعلی‌حضرت. شبانگاهی بود، سه‌شنبه قبل از حرکت ایشان بود از ایران. شش هفت روز بود قبل از رفتن آخرین، گفتم، «بنده والله»، شب بود خیلی هم وضع خراب. شهر تاریک. آخر شبی رفتم و دیدیم اتومبیل سفیر انگلیس و اتومبیل سفیر آمریکا در جلوی کاخ ایستاده. اتفاقاً پرچم هم زده بودند هر دوتای‌شان. شاه مدتی با تأخیر مرا پذیرفت. خیلی خسته بود. گفتم «قربان می‌دانم اعلی‌حضرت خسته هستید و حرف بنده را هم می‌دانید. من از روی صمیمیت آمدم با شما صحبت کنم. [از ایران] نروید.» گفتند که «اگر نروم کشتار می‌شود.» گفتم که «اگر هم تشریف ببرید باز هم کشتار می‌شود منتها ماها کشته می‌شویم. ولی اگر تشریف ببرید ارتش متلاشی می‌شود و اجازه بفرمایید که دیگر این دفعه ارتش اصلاً نه به صورت حکومت ازهاری سابق، [بلکه] به صورت کودتای قانونی کارها را در دست بگیرد بزند وگرنه مملکت از بین می‌رود. از ایران تشریف نبرید.» گفتند که «بله دکتر صدیقی هم همین را می‌گفت. محض همین ما قبولش نکردیم. خارجی‌ها هم دلشان می‌خواهد ما از ایران برویم.» گفتم، «این دو نفر [سفیر انگلیس و امریکا] همین را خواسته بودند؟» گفتند که «بله، شما از کجا می‌دانید؟» گفتم، «خوب اتومبیل‌شان پایین بود.» گفت «عجب! با اتومبیل رسمی آمده بودند؟» گفتم، «بله.» گفت، «خجالت نمی‌کشند؟» «نه خیر.» سؤال جواب‌ها اصلاً خیلی پراکنده بود. بعد گفتند، «خوب، من اگر بخواهم»، باز هم یک چیزی که اصلاً معلوم بود ایشان دیگر قاطی کرده. «من اگر بخواهم از اینجا بروم به کیش یا بروم به خارک مراسم نظامی در فرودگاه چه می‌شود؟» هر چه فکر کردم دیدم اصلاً [سوال بی‌ربطی است]. گفتم، «قربان نمی‌دانم. بنده مراسم نظامی را نمی‌دانم چطور می‌شود؟» گفتم، «بنده تمام این مطالب را از روی صمیمیت به شما می‌گویم و حضور مبارکتان عرض می‌کنم به‌هرحال. از بین می‌رویم همه‌مان. یک مرتبه شاه با نهایت عصبانیت از پشت میزش بلند شد دستش را این‌جوری کرد به کله‌اش، گفت، «آقای نهاوندی؛ این کله را می‌بینید؟ این دیگر کار نمی‌کند. ولم کنید. می‌خواهم بروم. ارتش هم هر غلطی می‌خواهد بکند خودش بکند از دست من دیگر کاری برنمی‌آید.» دست دراز کرد به طرف من و من هم ادب کردم به ایشان و از اتاق خارج شدم. و شب بدی را گذراندم 26 ديماه سالروز خروج محمدرضاشاه پهلوي  از ايران است @kabarnahavand اخبار نهاوند و ایران