درختِ «باورِ» من برگ و بــار و سایه ندارد
«دروغ» هر چه که باشد اساس و پایه ندارد
چه باوریست کهچون کوزهی شکسته در آتش
بــرای شعلــه شــدن هــم خمیــر مایه ندارد
چنیــن که یافتــهام دشمــنِ حقیقیِ خود را
دلم به غیرِ «خود» از هیچکس گلایه ندارد
به استخاره سراغ از دلم مگیر که عمریست
کتــابیام که بــه غیــر از عــذاب آیه ندارد
بــرای صحبتِ آیینــهها به سنــگ بیندیش
صریــح بــاش ، که دل طاقتِ کنایه ندارد
فاضل_نظری
@kafemoosighii
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسطِ نور
روی شانه آنهاست
سهراب_سپهری
@kafemoosighi
هدایت شده از کـــافـــهـ موسیقی (:💝♥️
13.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌜🌔🌛
🌙 چــــــه کـســــــــی
مــــی فـهـمــــــــد
در دلــــــمـ رازی هـســـــت،
مــــی سـپـــــــارم آن را
بـــه خـیـــــال شـــــب و
تـنـهـــــا یـــــی خــــــود ...
"شـبـتــــــون رویــــایـــی"
🌜🌔🌛
@zaghsiah
🍁
صبح، فرصتی برایِ “آغاز” است!
و ایرادِ کارِ ما ، دقیقا همینجا بود؛
که بارها، آغاز شدیم و هر بار؛
“تکرار”ِ خودمان بودیم…
-نرگسصرافیان🌱
+ صبح بخیر ☕️
@kafemoosighi
هدایت شده از کـــافـــهـ موسیقی (:💝♥️
صباح الخير للذين يظنوا أن العالم
بأكمله انغلقَ في طريقهم ولا يعلموا
أن بعد كُل ضيق مُتسع من الله...»
صبح بخیر به تمام آنهایی که گمان میکنند دنیا به آخر رسیده و دیگر راهی برای آنها باقی نمانده؛ و نمیدانند که خدا بعد از هر سختی و تنگنا راه و راحتی برای آنها فراخ
سلام. صبحتون دلنشین ♥️
@kafemoosighi
هدایت شده از کـــافـــهـ موسیقی (:💝♥️
اندر دل ما تویی نگارا
غیر تو کلوخ و سنگ خارا
#مولوی
@kafemoosighi
🌸
گُفتیم عشق را
به صبوری دوا کنیم
هر روز عشق بیشتر و
صَبر کمتر است...
👤 #سعدی
@kafemoosighi
هدایت شده از کـــافـــهـ موسیقی (:💝♥️
▪️این تصویر یک ولگرد و یا گدا نیست، بلکه تصویر غول ادبیات ومتفکر روسیه و جهان، "لئو تولستوی" است.
او دارای ثروت هنگفت و زمینهای گستردهای بود که همه را به بینوایان بخشید و درویشانه زندگی کرد
او چه زیبا میگفت :
با من از دین صحبت نکنید، بلکه بگذارید دین را در کردار شما ببینم
او میگفت:
دینداریتان را به خدا نشان دهید، نه اینکه به رخ یکدیگر بکشید...
@kafemoosighi
آدم احساس میکنه که زنده یاد فرخی یزدی امروز صبح این شعر رو سروده:
هرکه شد خام، بهصد شعبده خوابش کردند
هرکه درخواب نشد، خانه خرابش کردند...
بازی اهل سیاست که فریبست و دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند...
اول کار بسی وعدهیِ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ برآبش کردند...
آنچه گفتند شود سرکهیِ نیکو و حلال
در نهانخانهیِ تزویر، شرابش کردند...
پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم دلانگیز کبابش کردند...
سالها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند...
گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند...
زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایهیِ ایجاد سرابش کردند...
لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند...
نکته جالب اینکه فرخی یزدی این شعر رو در زمان حکومت رضاشاه و در مخالفت با او سروده بود... او در آن زمان نماینده مردم یزد در مجلس بود اما نهایتا به زندان قصر افتاد...
@kafemoosighi