کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🖤
اینشبهاجایباباقاسمپیش
بچہهایفلسطینیخالیہکه
براشونپدریکنہ💔🥀
#غزهکربلاییدیگر🌱
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🖤
🌸🌸🌸🌸🌸 💗بنده نفس تا بنده شهدا 💗 قسمت27 با ماشین شخصی رفتیم جنوب اول دوکوهه انقدر خوشحال بودم کنا
🌸🌸🌸🌸🌸
💗بنده نفس تا بنده شهدا💗
قسمت29
چمدونمو با گریه بستم
با گریه خداحافظی کردم
روز حرکت رسید
دلم نمیخاست برم کربلا
تو فرودگاه آخرین ایستگاه برگشتم
نرفتم کربلا
برگشتم خونه اما همه زخم زبان بهم زدن
که تو دعوت امام حسین علیه السلام را رد کردی
هرچیز لیاقت میخواد تو نداری
دلم تو اون لحظه شلمچه میخواست
تو اتاقم داشتم گریه میکردم
که گوشیم زنگ خورد
با صدای گرفته گفتم :بله بفرمایید
صدا:سلام ببخشید خانم معروفی ؟
-بله خودم هستم
صدا: ببخشید مزاحمتون شدم مردانی
هستم فرمانده حوزه ناحیه ۱۵
اگه امکانش هست یه قرار ملاقات
بذاریم برای برنامه روایتگری
-بله آقای مردانی حتما
محل قرار مزارشهدا خوب هست ؟
آقای مردانی:بله عالیه
اتفاقا جعمه پنجم روز شهادت آقامحرم هست
-ببخشید فامیلی این شهید که میفرمایید چی هست ؟
تازه شهید شدن
آقای مردانی:بله ،شهید محرم ترک
مدافع هستن ....
ایستادم به نماز وسطای نماز ک صدای زنگ گوشیم بلند شد
عادتم بود هروقت دلم میگرفت دو رکعت نماز میخوندم
سلام که گفتم گوشی رو برداشتم دیدم زینب بود
شمارشو گرفتم
_جانم زینب
زینب: حنانه
-چیه؟
چی شده؟
زینب:خواب کربلا دیدم
پا به پای خوابای زینب من آب شدم
خوابای زینب شد تحول بزرگی برام
یک سالی طول کشید تا زینب کربلایی بشه و اون
یک سال شد تمام زندگی من شناخت خدا، امام
حسین (علیه السلام )،شهدای مدافع حرم
اما اون پنجشنبه......
با زینب رفتیم آقای مردانی را دیدیم قرارشد کل کاروانای راهیان نورشون را من روایتگری کنم شروع کردم تحقیق درمورد همه چیز
دلم میخاست خدا و ائمه و سایر شهدا را بشناسم
از مزار شهدا که برمیگشتیم
زینب:حنانه چرا تو خودتی ؟
-میخام خدا و ائمه را بشناسم کمکم میکنی؟
زینب: آره باید با دوستم دیانا آشنات کنم
-میخام خدا و ائمه را بشناسم کمکم میکنی؟
زینب: آره باید با دوستم دیانا آشنات کنم
-چه اسم خوشگل باکلاسی
زینب : خودشم باکلاسه
-یعنی چی؟
زینب: دیانا از اون بچه مایه داراست مثل تو
-خب
زینب: اما همشون مذهبین
ی دختر نازم داره اسمش حنانه است
-إه هم اسم منه دخترش
زینب :آره بذار الان بهش زنگ میزنم
یه ۱۰دقیقه ای مکالمه شون طول کشید
بعد قطع شدنش گفت دیانا گفت بریم خونشون
وقت داری الان بریم ؟
-آره عزیزم بریم
خونه دیانا اینا تجریش بود
وارد خونه شون که شدیم یه تابلو فرش از عکس رهبر بود
یه تابلوی خالی هم بالاتر از تابلو عکس رهبر بود
-زینب چرا اون تابلو خالیه ؟
دیانا: آخه هنوز امام زمانمون ظهور نکردن
چهره شونو ببینیم تا عکس داشته باشه
-اوهوم
دیانا: خب حنانه جان
حنانه اش بدو بدو اومد مامان بامن بودی؟
دیانا: نه عشق مامان
-من میخام از خدا و ائمه و ....بدونم
دیانا: اول باهم آشنا بشیم؟
دیانا: اول باهم آشنا بشیم؟
-بله
من حنانه ام ۲۲ساله
دیانا:منم ۲۲سالمه همسرمم پاسداره
خودمم طلبه ام
خب حالا بحث شناخت.....
ببین حنانه جان خدا در حدیث قدسی
(حدیثی ک مستقیم در معراج ب پیامبر نازل شد)
میفرمایید
فِي الحَديثِ القُدسِيِّ : يَابنَ آدَمَ ،
خَلَقتُ الأَشياءَ لِأَجلِك وخَلَقتُكَ لِأَجلي .
در حديث قدسى آمده است: «اى آدميزاد! همه
چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خودم آفريدم» .
و حدیث نبوی داریم که برای خداشناسی
اول باید خودشناسی کرد
ولی ببین خدارا میشه در خلقت های که
خلق کرده فهمید
اما بزرگترین معجزه رسالت حضرت محمد
(صلی اله علیه و آله ) قرآن کریم هست
قرآن کریم دوبار بر قلب نازنین رسول الله نازل شده
یک بار به طور جامع یه بار به طور مقطعی
در ۲۳سال رسالت پیامبر
رسالت پیامبر با ۵آیه اول ابتدای سوره
علق آغاز میشه
چرا قرآن کریم بزرگترین معجزه پیامبر اکرم
صلی اله علیه و آله) است ؟
چون در عصر رسالت رسول الله سخنوری
خیلی رایج بود
برای همین بزرگترین معجزه رسول الله هست
و بعداز گذشت ۱۴۰۰سال کسی نتونسته
یک آیه مثل آیاتش بیاره
دیانا ادامه داد:
حنانه جان پیغمبر معجزات دیگری هم داشته
مثل شق القمر ، اعلام پیروزی قبل از جنگ بدر و خندق
°°اما قرآن کریم در یک نگاه °°
قرآن دارای ۳۰جز ۱۲۰حزب ۶۲۳۶آیه است که در
طول ۲۳بر پیامبر نازل شد
-بزرگترین سوره قرآن بقره است که دونیم جزقرآن را
در برگرفته و کوچکترین سوره قرآن کوثر
است ک ۳آیه است که در مورد حضرت زهراست
-سوره های یوسف،یونس،نوح،هود،ابراهیم،
محمد،یس،طه به نام انبیا مزین هستن
-سوره توبه تنها سوره ای هست که بسم الله الرحمن الرحیم ندارد
-و سوره نمل تنها سوره ای هست که دو بسم الله الرحمن الرحیم دارد
-سوره ای مریم تنها سوره ای است که به نام یک بانو است
-سوره رم تنها سوره ای که ب نام یک کشور است
-سوره قریش هم نام قبیله حضرت رسول
-سوره جعمه هم نام یکی از ایام هفته
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🖤
🌸🌸🌸🌸🌸 💗بنده نفس تا بنده شهدا💗 قسمت29 چمدونمو با گریه بستم با گریه خداحافظی کردم روز حرکت رسید د
اولين و برجسته ترين حادثه در شرهاني غرق شدن حدود 400 نفر از نيروهاي تيپ امام حسين ( علیه السلام ) در اولين شب عمليات محرم در رودخانه دويرج است .
توصيف اين اتفاق به اين صورت است : كه عمليات محرم در دهم آبان ماه 1361 آغاز مي شود آن شب بارندگي شديدي صورت مي گرد . آب رودخانه طغيان مي كنند . نيروهاي عراقي در آن دست رودخانه قرار دارد و نيروهاي خط شكن بايد از رودخانه عبور كنند و كمين هاي دشمن را بزنند و چنانچه اين كار صورت نمي گرفت يگان هاي جناح راست ( لشكر علي ابن ابيطالب علیه السلام + 8 نجف و 25 كربلا به محاصره مي افتند . اما با وجود تاخير در شروع عمليات آب همچنان كاهش پيدا نمي كند . 1 گردان از نيروهاي امام حسين ( علیه السلام ) به ميان آب مي زنند كه حدود 376 نفر از بچه ها را آب مي برد و تعداد اندكي از آنها از رودخانه مي گذرند و كمينهاي دشمن را مي زنند .
حادثه هاي ديگر آخرين روزهاي دفاع مقدس است رژيم بعثي اين محور عمليات بسيار سنگين را در شرايط نامساعد آب و هوايي ( 52 درجه )تدارك نمود و با بمبارانهاي شيميايي و هوايي نيروهاي ارتش را در اين منطقه به محاصره در آوردوتعدادزيادي از آنها را در يك فاجعه انساني به شهادت رساند و يا به اسارتدرآورد نحوه عقب نشيني و نيز تعقيب دشمن و آب و هواي بسيار نامساعد باعث شد كه اين صفحه به عنوان حادثه مهم مرسوم 21/4/67 نامگذاري شود
در لب تاپ را بستم و های های گریه کردم
خوندنش نفسمو گرفت وای به حال اون رزمندهای که خودشون تو صحنه بودن ....
قلم و کاغذ گذاشتم کنار لب تاپ رو میز چادرمو سر کردم از اتاق خارج شدم
مامان: کجا میری
-مزارشهدا
مامان :باشه
تا رسیدن به مزار یکی دوساعت طول کشید
از قطعه شهدای مدافع حرم وارد مزار شهدا شدم بعد رفتم قطعه سرداران بی پلاک با اشک گفتم نمیدونم کدومتون برای شرهانی هستید
اما ازتون ممنونم
یکی دوساعت همون جا بودم
برای نماز بلند شدم که با حاج آقا رمضانی چشم تو چشم شدم
-سلام حاج آقا
حاج آقا:سلام دخترم
ماشالله چقدر تغییر کردین
-حاج آقا دارم ۵ساله میشم
یه نیم ساعت باهاش حرف زدم از این چندسال گفتم
آخرشم بهش گفتم خادم شرهانی ام
با لحنی که مخصوص یه رزمنده است گفت من را عشق شرهانی دیوانه کرده است
عشق بازی را شرهانی عاشق کرده است
اون لحظه نفهمیدم یعنی چی ۴ماه بعد وقتی پا ب دشت شقایق ها گذشتم فهمیدم
اینجا نقطه مرزی ایران امنیت بیداد میکند
۵سال از مسخره کردن شهدا میگذره
و حالا به کمک همون چهارتا استخوان و یه پلاک
دست از بندگی_نفس کشیدم و دوست شهدا شدم به کمک شهدا الان بنده خدا
#تقدیم_به_سردار_دلها_شهید_حاج_ابراهیم_همت
🍁نویسنده: بانو....ش🍁
❇️پایانرمانبندهنفستابندهشهدا❇️
@kafoshohada