هدایت شده از کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇮🇷
﷽
صلاللہعلیڪیاٵباعبدللہ💚🌱
یکی از خلبانان می گفت:
در آذرماه ۱۳۵۹ اکبر به پایگاه کرمانشاه برگشت.
او گفته بود که چند روزی به مرخصی می رود اما همان شب بازگشت!
بیشتر خلبانان خواب بودند.
اکبر هم آماده ی خواب شده بود که پرسیدم: قرار بود چند روزی مرخصی باشی؟ چی شد که ...
گفت: توی این شرایط نمی تونم توی خونه بمونم.
وقتی دشمن به راحتی حمله می کنه و اوضاع کشور این طوریه، باید برمیگشتم.
📚به نقل از کتاب #بر_فراز_آسمان
#شهیدعلیاکبرشیرودی🌱
@kafoshohada
🏴 السَّلامُ عَلیْکَ یا مَنْ بِزِیارَتِهِ ثَوابُ زِیارَة سَیِّدِ الشُّهَداءِ یُرْتَجی...
#یا_سیدالکریم
#عبدلعظیمحسنے
🥀 امیر المومنین ع فرمودند :
اگر عمویم حمزه زنده بود اهل سقیفه مردم را به گمراهی و ضلالت نمی کشیدند ..
#یاحمزهسیدالشهدا
ما خیلییی تلاش کنیم بریم شهید شیم:)
شهدا دارن خودشونو برا ظهور آماده میکنن!
آرهخلاصہخودتوبرسونرفیق
ازینقافلہعقبنمونیااا!
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇮🇷
ما خیلییی تلاش کنیم بریم شهید شیم:) شهدا دارن خودشونو برا ظهور آماده میکنن! آرهخلاصہخودتوبرسون
یکی از دوستان خواب شهیدی رو دیده بودن و این رو تعریف میکردن 🥲
در مراسمی از کتاب « آقا داماد»
خاطرات شهید مدافع حرم عباس دانشگر در سمنان رونمایی شد.
از شهید دانشگر که جوان ترین شهید مدافع حرم استان سمنان است ، در کشور به عنوان شاخص جوان مومن انقلابی یاد می شود.🌱✨
@kafoshohada
کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدوسه عصر، مسئولان نظامی برایمان عیدی میفرستند.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_صدوچهار
...مقر خلصه را به نیروهایی که از استان کرمانشاه آمدهاند تحویل میدهیم و برمیگردیم به مقر تیپ در تلعزان. رحیم، امیر و احمد هم هستند. امروز، فرمانده دیگری به عنوان فرمانده فوج به منطقه آمد. نام جهادیاش جواد است. با خودش از ایران، عرقیجات هم آورده که همان اول، چشم بعضی از بچهها را میگیرد!
آموزشهای تیراندازی را همچنان در منطقه «بلاس» ادامه میدهیم. در آموزش، مهمترین اصل ارتباط گرفتن است؛ اما ناهمزبانی، کارمان را دشوار کرده است. از همان لحظهای که وارد فرودگاه دمشق شدم، این کمبود را احساس کردم.
اینجا و آنجا گوش تیز میکردم و کلمههای پرکاربرد را به ذهنم میسپردم که به وقتش استفاده کنم! هر کلمه بیشتر، مساوی بود با ارتباط بیشتر! حق کلمه را ادا میکردم! دوست داشتم با نیروهای مقاومت ارتباط کلامی برقرار کنم و البته هرآنچه را که در این چند سال آموخته بودم، به آنها بگویم. یکروز در منطقه بلاس، کار با یک اسلحه را آموزش میدادم. برای صحبت کردن از جزئیات اسلحه، کلمات عربی توی ذهنم ته میکشیدند! باز متوسل میشدم به زبان بدن!
آخر هر جملهای و اشارهای میگفتم:«معلوم؟ معلوم؟» گاهی از چهرهها میشد فهمید که نیروها درست منظورم را نگرفتهاند اما میگفتند معلوم! و من باز دست و پا شکسته ادامه میدادم! رزمندههای جوان عراقی، بازیگوشی میکردند. با اعتماد به نفس و با حرارت حرف میزدم و از قناصه میگفتم که ناگهان همه روی زمین خیز رفتند! اشاره کردم که یعنی چه شده؟ نمیدانستم چه کلمهای گفتهام که به جای «توجه کن»، «خیز برو» معنی میداده!
خندهام را خوردم! به روی خودم نیاوردم و طبیعیاش کردم:«میخواستم ببینم بیدارید یا نه! قُم! بلند شید!» آموزش که تمام شد، با بچهها به زباندانیام خندیدیم؛ اشک بچهها درآمده بود! کنار این خندهها اما من همچنان از ندانستن زبان رنج میبرم....
۱۰۴
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
@kafoshohada
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 #کــلامشهـــید
«دنیا آدم را آهسته آهسته
در کام خود فرو می برد؛
قدم اول را که برداشتی
تا آخر میروی باید مواظبِ
همان قدم اول باشی»
#شهیدعلیصیادشیرازی🌱
@kafoshohada
هدایت شده از کـَــهْفُــــ الشُــهَـدا🇮🇷
﷽
صلاللہعلیڪیاٵباعبدللہ💚🌱