eitaa logo
کهف الحسن علیه السلام
2.4هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
9.3هزار ویدیو
29 فایل
قرارگاه حسن ابن علی علیهما السلام: گردان های شهید عماد مغنیه حبیب بن مظاهر حضرت ام البنین بنات الحسن ابناء الحسن https://eitaa.com/joinchat/2410217474C499b7769cd
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 #شهید_مجید_پازوکی 📝آیا کسی که از کاروان شهدا🌷 #جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد⁉️ کسی که در دریای معنویت جنگ #مردود شده ، دیگر روی عرض اندام دارد که بیاید و #خاطره بگوید؟😔 📝ای #امام_زمان عزیز، تو را قسم به خون❣ دوستان #شهید، از ما بگذر🙏 که تقصیر کردیم. 📝ای #پدر_بزرگ ملت، مرا ببخش که کمکاری کردم و شایسته #سربازی تو نبودم😢 والسلام- غلام ونوکر بچه های فاطمه(س)، #مجید_پازوکی #در_محضر_شهدا 🆔 @kahfolhassan
🌷 🔻همسر شهید 🔰مهربان و خيلي مومن بود و حق را مي گفت. حق بود و هميشه اولويت را به كارهاي فرهنگي📚 مي دادو بعد از جنگ گفته بود كه 5 سال بيشتر در دنيا زنده نيست❌ و اين حرفش به پيوست. 🔰واقعاً به ايمان داشتم و می دانستم دستورات اسلام👌 را می گويد و براي همين حتي در نامگذاري اسم دخترم كه را پيشنهاد داد، بسيار خوشحال شدم😍 « زهرا عملدار » 🔻دختر شهيد 🔰من همه نمره هاي كه در درس هايم مي گيرم، مديون هستم. چرا كه سايه او👤 در همه جاي زندگيم است و چه در غم ها و چه در شادي ها، را احساس مي كنم و به خصوص وقتي بيشتر تنها مي شوم و يا از چيزي ناراحتم😔 باهاش صحبت مي كنم و مي گويم اگر تو بودي الان اينطوري نمي شد🚫 🔰اما هم نگاه معناداري مي كند☺️ و خجالت زده با خودم مي گويم: زهرا چرا اين حرف را زدي⁉️ وقتي كه واقعاً احساس را مي كنم، سر مزارش🌷 مي روم 🔰هر چند اي از او ندارم و اين مسئله مرا ناراحت مي كند😔 اما بيشتر وقت ها با او صحبت مي كنم، گريه مي كنم😭 سرش داد مي زنم و... علمدار بودن، سبز رنگ است و هر وقت مي خندد😍 مطمئن مي شوم از من راضي است. 🔰خوابش را ديدم و مي گفت: كه بايد شوم و حتي برايم تعيين مي كرد كه بايد متخصص قلب❤️ و مغز باشم و از كساني هم كه نبايد پول بگيري💰 و در آخر، وقتي منم با بابا صحبت مي كنم، از او مي خواهم من را . 🆔 @kahfolhassan
| صورت‌های بهشتی 🔹زهرا مصطفوی روایت می‌کند: ‌‏امام بارها به من می‌گفتند:‏ «اینکه می‌گویند بهشت زیر پای مادران است؛ یعنی باید این قدر جلوی پای ‎ ‌‏صورت به خاک بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد.» 📝برداشت‌هایی از سیره امام خمینی(ره)، جلد۱، صفحه ۲۳ @kahfolhassan
لندن زندگی می‌کرد. می‌گفت: یک روز از تاکسی که پیاده شدم و کرایه را دادم، متوجه شدم راننده بقیه پول را که برگردانده، ۲۰ پنی اضافه‌تر داده است. می‌گفت: «چند دقیقه‌ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر آن وسوسه پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم: آقا این را زیاد دادی.» به مقصد که رسیدیم و پیاده شدم، راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.» پرسیدم: «بابت چی؟» گفت: «می‌خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم. اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید، خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنی را پس دادید بیایم. بنابراین، فردا می‌آیم!» تعریف می‌کرد: «تمام وجودم دگرگون شد! حالی شبیه غش به من دست داد! من مشغول خودم بودم، در حالی که داشتم تمام را به بیست پنی می‌فروختم!» 🆔@kahfolhassan 🆔@kahfolhassan
شیرین حاج طی مصاحبه‌ای به خبرنگار تسنیم فرمودند: 💠 شاعران با مقام معظم رهبری جلسه‌ای داشتند. شعرایی که خدمت ایشان رسیده بودند، همه یا غزل خواندند یا یک شعر بلند گفتند. 🌱نوبت به یکی از شاعران رسید. او گفت: من تنها یک بیت دارم که یک مصراعش برای خودم است و یک مصراعش را از حافظ عاریه گرفته‌ام. همه خندیدند😊؛‌اما بعد از خواندن، تحسین همه را برانگیخت و تا چندین دقیقه، صدای تکبیر و صلوات از همه جا به گوش می‌رسید. آن بیت به شرح زیر بود: 👇 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد تمام هستی زهرا (س) نصیب نرجس شد 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🆔@kahfolhassan 🆔@kahfolhassan
🛑 یمن را دریاب ... ! 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر پدر داشت روزهای پایانی را می‌گذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار می‌بردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و به‌تدریج به بدن تزریق می‌شد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند. این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو می‌برد؛ حالتی اغماء گونه ... از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بی‌هوش و هوشیار در نیمه‌های شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه می‌کنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظاره‌گر واقعه‌‎ای بوده که من از آن بی خبرم. می‌گویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمی‌گرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز می‌شود. از شلیک اولین موشک‌ها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره می‌گوید «علی بیا!». اشاره می‌کند که «سرت را جلو بیار». سرم را می‌چسبانم به دهانش. باصدای بی‌جوهره‌ای می‌گوید: «انشالله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ می‌شود. می‌گویم «انشالله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او می‌کنم و عبور میکنم ... تا این‌روزها که اولین موشک‌ها با جسارتی وصف‌ناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگه‌ای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک می‌کشد برای همه کشتی‌های اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صف‌آرایی و آبروداری می‌کند. باز صدای پدر را می‌شنوم: «یمن را دریاب ...!» ⚛@kahfolhassan@kahfolhassan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 ببینید | برای عاقبت به خیری 🔺️خاطره آیت الله مصباح یزدی (قدس‌سره) از احیای شب ۲۳ ماه مبارک رمضان @kahfolhassan@kahfolhassan